با امیرحسین فتحی درباره زندگی و بازیگری
غریب در کشتارگاه
دانشجوی انصرافی ادبیات انگلیسی که از 15سالگی ورک شاپ و کلاس رفت و هنرجوی مؤسسه کارنامه شد تا بازیگری را بفهمد در روزهای زندگی خارج از کشور هم عاشق بازیگری ماند. او حالا 26ساله است و با نخستین نقش اول سینماییاش میخواهد گام بلند به سمت موفقیت را استوار بردارد. امیرحسین فتحی از احوالات خودش، کشتارگاه و البته مسیر دشوار بازیگرشدن حرف زد که خلاصهشدهاش را میخوانید.
مسعود میر _ روزنامهنگار
من میدانم که امیرحسین فتحی ته دلش میخواهد بیخیال خوشتیپی و خوشصورتی باشد و در مسیر بازیگری نه با ظاهر جذاب که با قدرت بازیگری برای خودش کسب اعتبار کند. تو خودت چه ذهنیتی راجع به بازیگرهای چشمروشن و خوشگل داشتی؟
امیرحسین فتحی : من اول یک چیز را بگویم، من اصولا مسیری که برای خودم از زمان هنرجویی تا الان که در حال یادگیری هستم، انتخاب کردهام مسیر سینما بود. همیشه دوست داشتم بازیگر سینما و تئاتر باشم.
عشق فیلم بودی؟
همیشه و خیلی دقت میکردم به مسیر بازیگرهای موفق. خدا را شکر که همین موضوع من را نجات داده تا لااقل کارهای دمدستی و ضعیف انجام ندهم. من در این 2سال که بیشتر درگیر تئاتر بودم خیلی پیشنهاد فیلمنامه داشتم بهخصوص در شبکه نمایش خانگی ولی سر این کارها نرفتم و مقاومت کردم. نه اینکه آن کارها بد بودند اما این پیشنهادها با مسیر من یکی نبود.
ولی خودت با «شهرزاد» در شبکه نمایش خانگی دیده شدی.
من قبل شهرزاد حدود 10سال کار میکردم. پریناز آقای بهرامنیا و با آقای داوود میرباقری کار کرده بودم، اجرای تئاتر داشتم و در زمانی هم که ایران نبودم از این مسیر دور نشدم. شهرزاد موفقیتی برای من داشت اما به محض اینکه در حال اتمام بود میدانستم که مسیر پیش روی من سختتر شده چون به چیزی میخواهم برسم که باید برایش صبوری و تلاش کنم.
فکر نمیکنی بهخاطر مشهورشدن در شهرزاد این همه پیشنهاد تئاتر به سویت سرازیر شد؟
والا خب طبیعی است این موضوع، من که خیلی کمتجربهام اما میدانم بازیگرهای بسیار خوبی هستند که مدتها بیکار میمانند ولی به محض اینکه در یک فیلم یا سریال گل میکنند با انبوه پیشنهادها مواجه میشوند. به همین دلیل میگویم این تکثر پیشنهادها بعد از شهرزاد به من کاملا طبیعی بوده است.
یعنی سکوی پرش بالاخره لازم است؟
بله. برای هر بازیگری با هر توانایی. شهرزاد باعث شد من مورد توجه مردم قرار بگیرم و در مجموع نکات مثبت بسیاری برایم داشت.
شهرزاد برایم آرامش قبل از توفان بود چون مسیر برایم سختتر شد. یا باید تن میدادم به سریال و سینماییهای ضعیف یا صبوری میکردم و انتخاب. بهنظرم «کشتارگاه» نخستین گام من برای رسیدن به آن هدف است.
چطور سر از کشتارگاه در آوردی؟
خیلی پیچیده. من قبل از اینکه بیایم اینجا و قرارداد ببندم چند کار پیشنهادی داشتم که خودم برای حضور در آنها دودل بودم.
دنبال نقش اول بودی؟
بله. به همین دلیل دلم با آن پیشنهادها نبود. البته بگویم که یک پیشنهاد تئاتر خیلی جذاب داشتم اما چون بخشی از فیلمبرداری کشتارگاه در آبادان بود نمیتوانستم زمانها را با هم هماهنگ کنم و به همین دلیل از آن تئاتر انصراف دادم.
با عباس امینی از قبل آشنا بودی؟
راستش نه. فیلمنامه را خواندم و از آن خیلی خوشم آمد. بعد که به دفتر عباس آمدم از خودش هم خیلی خوشم آمد و بهنظرم بسیار کارگردان مسلط به کار، راحت و باسوادی بود و همینطور هم واقعا بود. من خوششانس بودم که با او کار کردم و بهنظرم فیلم خوبی هم شده است.
چون نقش یک هستی؟
نه. واقعا اینطور نیست چون من از قبل از بازیگر بودن، مخاطب حرفهای جشنواره فیلم فجر بودهام و هستم و میدانم تماشاگر از چه فیلمهایی لذت میبرد. من از سالهای نوجوانی تنها میآمدم و فیلمها را میدیدم و آنجا برای من یک هدف بهوجود آمده بود که من میخواهم یک روز در جشنواره باشم.
نقش سختی هم داشتی چون اصولا کار کردن مثلا در لوکیشن کشتارگاه در حاشیه تهران از یک طرف و بازی در پلانهایی در جنوب ایران از سوی دیگر با حدود 40درجه اختلاف دما کار راحتی نیست.
بله این رفتوآمد در تهران، کشتارگاه اطراف شهر و آبادان بسیار دشوار بود. سرمای کشتارگاه آنقدر زیاد بود که عوامل با لباس اسکی میآمدند سر صحنه و بعد یکهو ما گرمای عجیب آبادان را تجربه میکردیم. آن روزها من کف پایم را هم جراحی کرده بودم و باید روی آن پا میدویدم و مدام فعالیت داشتم.
یک درد انگار همراهت بوده که به درآمدن این نقش هم کمک کرده است؟
دقیقا. درد با من بود و هنوز هم هست. من از فردای جراحی روبهروی دوربین بودم ولی گروه خوبی داشتیم و من با این شرایط سخت خوشحال بودم که فیلم خوبی را کار میکردم.
چقدر به موفقیت در جشنواره امید داری؟
خب فیلم ما در بخش نگاه نو است که حواشی و دلایلش را هم خودت میدانی اما فکر میکنم اگر در بخش سودای سیمرغ بودیم اقلا 7 تا کاندیدا برای بخشهای مختلف میداشتیم.
تجربه کار کردن با باران کوثری چطور بود؟
بینظیر. باران یک بازیگر خوشقلق و درجه یک است و حتی روزهایی که سختی کار من را بههم میریخت و اعتمادبه نفسم را میگرفت واقعا مثل یک خواهر حواسش به من بود. انگار عرق داشت روی فیلم و همه عوامل.
بعضیها معتقدند بازیگری در سینمای ایران پا به پای بازیگری در دنیا جلو میرود و استدلالشان هم مثلا جایزه کن شهاب حسینی است. از طرفی عدهای دیگر معتقدند که بازیگری در سینمای ایران محیط ایزولهای دارد مانند بالیوود که درآن تعدادی بازیگر هستند که برای موفقیت یک فیلم کافی هستند ولی آنها بازیگرهای درجه یکی نیستند. نظر خودت درباره این دو طیف چیست؟
من موقعی که فقط یک عاشق بازیگری در سینما بودم همیشه چندتا بازیگر در دنیا برایم جذاب بودند. مارلون براندو، دنیل دی لوییس و شهاب حسینی. شاید باورت نشود اما شهاب برای من کنار این افراد، بزرگ، قدرتمند و باشکوه بود و هست. نکته اولی که گفتی درست است و من فکر میکنم در دنیا از کسی کم نداریم و البته یادمان نرود که فیلمهای هالیوود در همه دنیا اکران میشود و فیلمهای ما فقط در ایران به نمایش در میآید. خب مقایسه عادلانهای نیست چون ما بازیگران قابلی داریم که از دل یک سختیهایی بیرون آمدهاند و میدرخشند. به هر حال ما سانسور داریم و بازیگران ما محدودیتهای فراوانی دارند ولی من فکر میکنم با همه این محدودیتها بازیگران ما همپا جلو میروند.
چند حضور سینمایی داشتهای؟
چندتایی حضور داشتهام اما راستش به گذشته فکر نمیکنم.
چرا؟
چون حس میکنم فکر میکنم. فکر کردن به گذشته باعث میشود بعد از هر پیروزی درگیر غرور شوی و بعد از هر شکست یک اندوهی با تو خواهد ماند. من همان لحظه از پیروزی یا شکست درس میگیرم و عبور میکنم.
میخواستم بپرسم برخورد و پذیرش سینمای ایران با امیرحسین فتحی چطور بوده؟به هر حال تو یک نام فامیلی داری که عقبهای دارد، الان آمدهای و میخواهی امضای خودت را خوانا و خوب پای کارهایت بزنی.
من برخورد سینما بهخودم را شاید دقیق ندانم. در جشن حافظ که کاندیدا بودم خیلی روی باز و پذیرش را حس کردم از طرف همین سینما و آدمهایش، اما اصولا کاری به این موارد ندارم.
من دیگر فکر نمیکنم به آن نام فامیل و میگویم کارم را میکنم و نتیجهاش را میگیرم. بله خب یکبار در حرفهای پدر و پسری به پدرم گفتم که دوست دارم در بازیگری به حدی برسم که شما در کارگردانی رسیدهای و نگویند من پسر شما هستم و هویت خودم را ترسیم کنم. البته پدر با من شوخی میکنند و میگویند قبل از شهرزاد همه به تو میگفتند این پسر فتحی است اما بعد از شهرزاد همه به حسن فتحی میگویند این بابای صابر عبدلی است.
به هر تقدیر من باید کارم را درست انجام دهم و گمان میکنم خود بازیگری آنقدر رنج دارد که دیگر نباید درگیر مسائل حاشیهای شود.
پلان آینده مسیر زندگی حرفهای امیرحسین فتحی چیست؟ میدانم که بخشی از آیندهات با همین کشتارگاه مرتبط است و نظر تماشاگر درباره این فیلم.
من دلم میخواهد بازیگری کنم و فیلمنامههای خوبی به دستم برسد. من دوست دارم چه بهعنوان تماشاگر و چه بهعنوان بازیگر نقشهای جذابی را تجربه کنم. البته برای خودم هدف دارم.
نقش امیر نقش تلخی است با تجربه مهاجرت و زندان و خانواده بد...
دقیقا امیر همیشه باید مشکلات خانواده را رفع و رجوع میکرده اما در فیلم میبینیم که با بحرانی مواجه میشود که آنرا نمیتوان دیگر مدیریت کرد. من واقعا دلم برای امیر در این فیلم میسوزد.
چرا چون یک کپسول درد است؟
خیلی روی من تأثیر گذاشت. در روزهای فیلمبرداری این فیلم در زندگی شخصی من یک چیزهایی عوض شد، در روابطم چیزهایی تغییر کرد و خلاصه بسیار از فیلم و تنهاییهای امیر درس گرفتم. من واقعا امیر را درک میکردم چون آنقدر فضای امروز جامعه ما پر از تشویش و نگرانی است که لازم نیست کار خاصی انجام دهی تا این احوالات را درک و بازی کنی. کافی است که به جامعه خودمان دقیق شویم تا امیرها را بهتر بشناسیم.
کاراکتر امیر یک زخم روی دل امیرحسین انداخته و رفته، آن زخم چه بود؟
بیکسی. غربت امیر عجیب است و این آدم در شهر خودش، در خانه خودش و در خانواده خودش غریب میماند.