روایت شیرین زندگی یک تهرانی
مرتضی کاردر _ روزنامهنگار
«مهدی عراقی را بکش» بیش از هر چیز روایتگر است و راز تماشایی بودنش در همین روایتگری است. فیلم برخلاف بسیاری از مستندپرترههای سیاسی که در این سالها ساخته میشوند و موضعی از پیش تعیینشده دارند یا درصدد اثبات یکی و نفی دیگران هستند، یا میخواهند بر مبنای دیدگاههای امروز تاریخ معاصر را روایت کنند، تلاش میکند تا سیمای واقعی مهدی عراقی را تصویر کند.
دوستان و همراهان مهدی عراقی جزءبهجزء روزهای زندگی را در کنار او روایت میکنند و حرفهای خود او در خلال گفتههای دیگران میآید تا پازل روایتهای فیلم کامل شود. آنچه بر پرده سینما گفته میشود، چیزهایی است که کمتر میتوان یافت. فیلم یک تاریخ شفاهی تمام عیار است. روایتی است از ناگفتههای سالهای مبارزه از زبان بچههای بازار در سالهای دور با لهجه تهرانی شیرین فراموششدهای که لذتی دوچندان به فیلم میدهد.
اما کسی که مهدی عراقی را نمیشناسد چرا باید به تماشای مستندی درباره یکی از شخصیتهای فراموش شده تاریخ معاصر بنشیند؟ خاصه اینکه فیلم قدری مطول است و نمیتواند هر تماشاگری را تا پایان بر صندلی سینما نگه دارد.
اما فارغ از اینها، فیلم قدری بیمسئله است. اتفاقاً کارگردان میتوانست از فایل صوتی سخنان او که بعدها در کتاب فراموش شده «ناگفتهها» منتشر شده، چیزهایی ارائه کند که قدری فیلم را از بیمسئلگی دربیاورد. ازجمله روایت او از طیب حاجرضایی که متفاوت از روایت رایج است. اما عبدالرضا نعمتاللهی در مقام کارگردان کوشش کرده است که از موضوع منحرف نشود و فقط بر شخصیت مهدی عراقی متمرکز باشد.
روایت بلند فیلم را گفت وگوی تلفنی کارگردان با مسئول پرونده مهدی عراقی در ساواک پایان میدهد تا پایان شگفتانگیز فیلم رقم بخورد و داستان تازهای آغاز شود.