لانتوری به وقت بامداد
در سالن برج میلاد فیلم درمیشیان با کلی معطلی و حاشیه به نمایش درآمد
مهرنوش سلماسی _ روزنامهنگار
سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر روی کاغذ، پربار به نظر میرسد. «بادیگارد» (ابراهیم حاتمیکیا)، «لانتوری» (رضا درمیشیان)، «خشم و هیاهو» (هومن سیدی)، «مالاریا» (پرویز شهبازی)، «دختر» (رضا میرکریمی)، «امکان مینا» (کمال تبریزی)، «نفس» (نرگس آبیار) به اعتبار نام سازندگانشان فیلمهای مهم این دوره هستند. بهمن 94 ما در روزنامه سینما هستیم و با صفحاتی پر و پیمان جشنواره را پوشش میدهیم. با سردبیری کمالگرا و فرصت کم و کار زیاد؛ چیزی که باعث میشود گاهی وقتها تماشای فیلمها به مأموریتی غیرممکن تبدیل شود. آقای جیرانی، سردبیر سختگیر اما دوستداشتنی ما، عضو هیأت انتخاب جشنواره است ولی برای اینکه شائبه رانتخبری پیش نیاید، خیلی در مورد فیلمها اطلاعات نمیدهد و حواسش هست که اخبار غیررسمی که تحریریه از منابع مختلف کسب میکند، منتشر نشود. آقای جیرانی البته هرازگاهی درباره فیلمهایی که شب قبل به همراه دیگر اعضای هیأت انتخاب دیده برایمان میگوید؛ گاهی با هیجان مثل مورد «ابد و یک روز» که همه را غافلگیر کرده بود و گاهی با لحن مأیوس و ناامید از فیلمهایی میگوید که در حد و اندازه نام سازندگانشان نیست.
جشنواره شروع میشود و یکی از کنجکاوی برانگیزترین فیلمهایش لانتوری است. بعد از نمایش جنجالی «عصبانی نیستم» در جشنواره 32، امشب موعد نمایش لانتوری است. با یکی از همکارانم به برج میلاد میرویم. کاخ جشنواره که سالنش مناسب هر کاری است، جز نمایش فیلم و از خیلی جاهایش نمیشود فیلم روی پرده را به درستی تماشا کرد. با این همه برج میلاد عشاق بسیار دارد و امشب هم از همیشه شلوغتر است. قرار است فیلم در ساعت 12 نیمه شب به نمایش درآید. لحظه به لحظه ازدحام بیشتر میشود. گویا کسانی که پای ثابت فیلم دیدن در کاخ جشنواره نیستند هم امشب به برج میلاد آمدهاند. برج میلاد اینقدر شلوغ شده که مسئولان کاخ تصمیم میگیرند علاوه بر سالن اصلی، فیلم را در سالنهای 4 و 5 هم نمایش دهند؛ اتفاقی که اگر بیسابقه نباشد، کمسابقه است. نمایش فیلم یک ساعت به تعویق میافتد. ساعت نزدیک یک بامداد شده و ما روبهروی در سالن اصلی ایستادهایم. معلوم نیست با این جمعیتی که پشت در ایستادهاند و فشاری که میآورند مأموران چگونه میخواهند کارتها را برای ورود به سالن چک کنند؛ اتفاقی که عملا امکانپذیر نیست و ازدحام جمعیت باعث میشود مأموران درها را باز کنند تا همه با هجوم خودشان را به صندلیها برسانند. بینظمی، رفتارهای غیرفرهنگی را هم با خودش میآورد. موج جمعیت ما را هم وارد سالن میکند. موقع ورود عدهای در چارچوب در گیر میکنند و یکی دو نفری زمین میافتند و صدای اعتراض از هر ستمی به گوش میرسد. حالا شاهد صحنههای عجیب و غریبی از اهالی فرهنگ و رسانه میشویم. در فضایی به شدت عصبی عدهای به یکدیگر فحاشی میکنند و کار به دعوای فیزیکی هم میکشد.
حاشیههای سالن باعث میشود باز هم نمایش فیلم کمی به تعویق بیفتد. ساعت از یک بامداد گذشته و بالاخره لانتوری روی پرده میافتد. فیلم پرکشش و جذاب شروع میشود و تماشاگر را با خودش همراه میکند. از نیمه به بعد اما، لحن و سمتوسوی فیلم عوض میشود. زمان طولانی لانتوری هم با توجه به نمایش دیروقت و پرحاشیه فیلم به ضررش تمام میشود. طوری که سکانس فینال که خیلی هم طولانی و پرجزئیات است، واکنشهایی را به همراه دارد؛ واکنشهایی از جنس اعتراض. و قطعا بخشی از این اعتراض محصول خستگی و فرسودگی تماشاگری است که ساعتها معطل شده و با اعصابی متشنج به تماشای فیلم نشسته.
تیتراژ پایانی که روی پرده میآید ساعت از 3 بامداد هم گذشته. خبرنگاران و منتقدان آهسته از سالن خارج میشوند و نقد سرپایی فیلم از همان لحظه خروج آغاز میشود. به بیرون محوطه که میرسیم به همکارم میگویم اگر سناریو مینوشتند که لانتوری را از چشم سینمایینویسان بیندازند نمیتوانستند اینقدر دقیق عمل کنند و فیلم قربانی نمایش بینظم و آشفتهاش شد. به خانه که میرسم به سکانسهای عاشقانه نوید محمدزاده فکر میکنم و فصلهایی که با مهارت کارگردانی شده بود ولی حاشیههای قبل از نمایش، (و کمی هم طولانی بودن فیلم) لانتوری را از نفس انداخت و قبل از خواب تصمیم میگیرم دیگر در برج میلاد فیلم نبینم.