شیرجه مکتوب با محمدکارت در دنیای «شنای پروانه»
فیلم من یک لاتگرافی است
مسعود میر- روزنامهنگار
این یک قصه واقعی است، نفستان را حبس کنید و خودتان را بگذارید جای آن ایفاگران نقشهای عاشقپیشه و قمارباز فیلم «بچهخور» تا دریابید سینما گاهی میشود شاهد تلخیها، گاهی همدل عاشقیها و گاهی نفس حبسشده از دردها در وان پر از لزجی و طمع.
اینها اما روایت گذشته است، چون محمد کارت از بچهخور رسیده به نخستین فیلم سینماییاش. حرف از «شنای پروانه» است که قبل از اینکه خودش به چشم تماشاگر شیرجه برود، یک پلانش با لاتبازی فضای مجازی را تسخیر کرد. با محمد کارت شیرجه رفتم به دل سینمای اجتماعی و نظراتش را مکتوب کردم.
شما مزد زحمتکشیدن در سینمای تجربی و فیلم کوتاه را گرفتید که الان نخستین فیلم بلندتان را ساختید؟
من با مستندسازی، فیلم ساختن تکنفره را شروع کردم. مستندسازی به من یاد داد چطور به سوژه نزدیک شوم و با آن ارتباط برقرار کنم، مستندسازی اخلاق کارگردانی و هنری من را پژوهشمحور پرورش داد.
این تجربیات را در شنای پروانه هم لحاظ کردید؟
بله، عنصر سوژهیابی و قصهنویسی برای من از همان تجربیات شکل گرفته و ادامه یافته است. این پلهپله جلوآمدن من باعث شده به پشت سرم که نگاه میکنم خودم را با چند اثر همراه ببینم که سبب شده الان اینجا بایستم. انگار بهموقع رسیدم و درست مرحله فیلمسازیام را آپدیت کردم.
دیگر فیلمسازی تکنفره را پشت سر گذاشتید؟
بله از فیلمسازی تکنفره رسیدم به کارکردن با یک گروه 70نفره که کمک کردند چیزهایی که در ذهنم بود شکل بگیرد. این کارکردن برای من جذابیت بسیاری داشت.
در همین پژوهشها بود که جنوب شهر و آدمهایش برایتان به قصه بدل شدند یا از دغدغههای شخصی حرف میزنیم و کشفهایی که شبیه زندگی بودند؟
فیلم من در جنوب شهر روایت میشود اما قصهاش به بالاشهریها و همه مرتبط است. قصه جنوبشهری شنای پروانه با همه افراد جامعه ارتباط برقرار میکند.
البته روی پوست جنوب شهری فیلم، خالکوبی لاتها هم بسیار توی چشم است.
دقیقا. فیلم من یک لاتگرافی است که مسائل مختلف زندگی جنوب شهری را پیش میبرد.
این مدت خیلی درباره لاتهای امروزی و تسویهحسابهایشان فیلم و خبر منتشر میشود، عمدا سراغ این موضوع ملتهب جذاب برای مخاطب رفتید؟
طبیعتا وقتی سوژهای جذاب است و مخاطب به آن اقبال نشان میدهد، من بهعنوان فیلمساز هم نمیتوانم از آن چشم بپوشم و تلاش میکنم روایت هنرمندانهای از آن ارائه دهم. ضمن اینکه من معتقدم در هر خانوادهای همیشه یک عشق لاتی وجود دارد. نمی خواهم بگویم در هر خانواده یک لات هم وجود دارد اما همیشه و در هر خانوادهای لااقل تمایل به تماشای این جنس زندگی در میان یکی از اعضا به چشم میخورد.
شما در «بچهخور» و البته بهطور ویژهتر در مستند «خونمردگی» سراغ این لاتها و زندگیشان رفتهاید. این لاتگرافی ظاهرا در فیلمسازی شما یک پیرنگ جدی است.
به هر تقدیر من این مسیر را طی کردهام. 5 فیلم کوتاه و مستند ساختم که کاملا شخصی بود و نگاهم را در این فیلم بلند هم ادامه دادم.
خیلی خوششانس بودید که در تجربه فیلم بلند اول سرمایهگذار پیدا کردید.
به قول خودتان مزد زحمت و تلاش برای یافتن نگاه درست و البته همراهی همکارانم از سرمایهگذار تا دیگر عوامل شامل حالم شده است.
سینمای اجتماعی ایران نسبت به دیگر گونهها از قدرت و درخشش بیشتری برخوردار است. این سینما را چقدر میشناختید و سینمای خودتان را در کدام رتبه آن دستهبندی میکنید؟
راستش من کلا زیاد فیلم نمیبینم. در واقع فقط فیلمهای مهم را میبینم و سعی میکنم شبیه خودم باشم. شنای پروانه تمام تلاشش را کرده که در سینمای اجتماعی ایران شبیه خودش باشد.
بعد از این شیرجه در فجر افق فردا را چطور میبینید؟
من تا الان مشقهای فیلمسازیام را انجام دادم و این کار را ادامه خواهم داد تا به نتیجه مطلوب برسم. حتی اگر فیلمم سرشار از قوت هم باشد و یک شیرجه درست درمان در سینما و جشنواره و فیلمسازی زده باشم باز هم معتقدم کار من، تلاشکردن است. نباید حضورم در سینما معمولی باشد و باید این حضور استمرار هم داشته باشد.