امکان امید
میلاد نوری/ مدرس و پژوهشگر فلسفه
ما آدمیان در جهانی از امکانها زندگی میکنیم؛ آنهایی که میتوانیم انتخابشان کنیم و آنهایی که تقدیر برایمان انتخاب میکند. میخواهم مراد مرا از تقدیر اینگونه بفهمید؛ تقدیر رشته عواملی است که بر شخص «من» تأثیر میگذارد، بنابراین، دستاوردهایی برای «من» دارد یا چیزهایی را از «من» میگیرد. رابطهای دوسویه میان «من» و «تقدیر» وجود دارد؛ بهاینترتیب که «من» میتوانم بهشکلی مداوم عواملی را که میتوانند در زندگیام اثر بگذارند، با انتخابهای آگاهانهام دستکاری کنم؛ درحالیکه آن عوامل نیز انتخابها و تصمیمهای مرا تحتتأثیر قرار میدهند. خرسند خواهم شد اگر خواننده این اجازه را به من دهد که در آگاهی و اراده انسانی شک نکنم و این فهم اولیه و بدیهی را بهرسمیت بشناسم که هر انسانی درون خود، آگاهی و اراده را مییابد؛ آگاهی و ارادهای که موضوع آن، چیزی جز همان عواملی که او را احاطه کردهاند نیست.
اگر زندگانی را همان رابطه دوسویه میان «من» و جهان بدانیم، آنگاه درمییابیم که چرا زندگانی سرشار از «امکان» است. وضعیت وجودی ما آدمیان بهعنوان موجوداتی خودآگاه، فهمی از حال، گذشته و آینده را فراهم میآورد. گذشته ما، براساس رابطه دوسویه میان اراده آگاهانه و عوامل تأثیرگذار در این اراده، به تصمیماتی در اکنون شکل میبخشد و تصمیم کنونی ما براساس عوامل تأثیرگذار گذشته، ما را در میان عوامل تأثیرگذار آتی رها میسازد. بهاینترتیب، بازی انتخاب و سرنوشت در هر زمان بعدی نیز تکرار میشود و من فکر میکنم این مهمترین خصیصه زندگانی خودآگاه انسانی است.
با اینحال، همانقدر که ما تمام عوامل تأثیرگذار در آگاهی و انتخابمان را نمیدانیم، به هماناندازه نیز نمیدانیم که تحتتأثیر آن عوامل چه مسیری را پیش خواهیم گرفت. اگر از پیش همهچیز را میدانستیم، آنگاه نه سخن از امکان، بلکه سخن از ضرورت بود؛ درحالیکه ما نه با ضرورت، بلکه با امکان زندگی میکنیم. ما میفهمیم، تصمیم میگیریم و رفتار میکنیم و چون همهچیز را نمیدانیم، منتظر میمانیم تا ببینیم که چه نتیجهای حاصل خواهد شد و بهاین ترتیب، زمینه را برای انتخابها و تصمیمهای بعدی هموار میکنیم، به «امید» آن چیزی که دوست داریم برایمان رخ دهد و از اینجا مفهوم «امید» زاییده میشود و به انتظار ما در نسبت به آینده رنگ میبخشد.
«امید»، ناشی از انتظار خوشبینانهای است به چیزی که در آینده رقم خواهد خورد، چیزی که ریشه و منشأ آن جز در انتخاب ما و عوامل تأثیرگذار کنونی نیست. امکانهای بیشماری که از میان این تعامل دوسویه میان انتخاب و سرنوشت سربرمیآورد، به مفهوم «انتظار» میانجامد؛ انتظار برای آیندهای که هنوز نمیدانیم و تنها منتظریم تا ببینیم انتخاب و سرنوشت چه چیزی را رقم خواهند زد. تا جایی که این انتظار، انتظار برای امری مطلوب است، «امید» نامیده میشود. اما اگر انتظار درونی ما با دلبریدن از تحقق امر مطلوب پیوند یابد، «ناامیدی» را رقم میزند. اساسا رابطه ما با جهان و امکانات آن را میتوان با فرمول «یا امید، یا ناامیدی» خلاصه کرد. شاید با کمی تامل این حقیقت را از جانب من بپذیرید که مفهوم «انتظار» در زندگانی یکایک ما، اگرچه تمام نقش را بازی نمیکند اما نقش مهمی بازی میکند که همواره یا با امری مطلوب در پیوند است یا با امری «نامطلوب» که به مفاهیم «امید» و «ناامیدی» گره میخورند.
«انتظار»، «امید» و «ناامیدی» اساسا با امکانهایی سروکار دارند که جهان براساس انتخابهای ما پیشروی ما مینهد و ما که براساس آگاهی و انتخاب خود، خودمان را انسان مینامیم، بهخود میبالیم که تصمیم میگیریم و آینده را برای خود رقم میزنیم. با اینحال، گاهی تمام عواملی که آگاهی و انتخاب ما را جهت میدهند چنان نامطلوب و بدند که هیچ راهی برای تصمیم و انتخاب ما باقی نمیماند تا به چیزی که میخواهیم رهنمون شویم. گاهی بهنظر میرسد که تمام مسیرها بسته است و تمام امکانهای هستی برای ما امکانهاییاند که از پیش و به شکل ضروری نامطلوبند. در این صورت آیا میتوان همچنان «انتظار» را با «امید» معنا کرد؟
همانقدر که نمیتوان مفاهیم آگاهی، اراده، و انتخاب را انکار کرد و نیز همانگونه که نمیتوان جهان و امکانهای امیدبخش آن را نادیده انگاشت، بههمینترتیب نیز نمیتوان رنج و درد ناشی از شرایط وخیم و دشواری را که آدمیان احساس میکنند انکار کرد. در این میان، آگاهی و اراده ما از 2جهت ما را به سمت رنج و دشواری میکشانند؛ عامل نخست در مقاومت مجموعه عواملی است که ما را از رسیدن به خواستهها و آن چیزی که مطلوب تلقی میکنیم باز میدارند، رنج محرومیت و نداشتن که مجموعه عوامل بیرونی، و نیز شکست ما در انتخاب، آن را رقم میزند، تجربه مهم بسیاری از انسانهاست. این رنجِ نداشتن و محرومیت، متفاوت از رنج ناشی از بیگانگی و پوچی است. گاهی چنان همهچیز از پیش در دسترس است و عوامل سرنوشت هرآنچه را مطلوب است رقم زده که دیگر جایی برای انتخاب و تلاش باقی نمیماند؛ اشباع ما از داشتن، ما را به رنج بیهودگی سوق میدهد و ما را از آیندهای که در آن به چیزی جدید دست یابیم «ناامید» میسازد تا به انتظار آخرین انتخاب خود که همان «مرگ» است بنشینیم. این چنین است که سرشت سوگناک شرایطی که دارایی و نداری، محرومیت و اشباع برای ما رقم میزند، راه را بر امید میبندد تا ناامیدی جولان دهد. در این صورت چه باید کرد؟
فکر میکنم که حتی در بدترین شرایط مورد تصور نیز میتوان از یک «امکان» دفاع کرد؛ امکانی که شاید آخرین راهی است که برای امید داشتن میتوان بهکار بست و آن چیزی جز «امکان امید» نیست. اگر امید و ناامیدی خصلت انتظاری است که از ویژگی گشوده جهان ناشی میشود، بهنظر میرسد هرگز نمیتوان به شکلی محتوم، امید را به نفع ناامیدی حتی در بدترین شرایط رها کرد. ما از آینده هیچ نمیدانیم جز مسیری که در ذهن ترسیم میشود؛ مسیری که چهبسا هرگز مطابق با تصور ذهنی ما رخ ندهد. همین امر مرا بر آن میدارد تا ادعا کنم که حتی در بدترین شرایط نیز میتوان امید داشت. «امکان امید» آخرین امکانی است که میتوان آن را برگزید، زیرا سرشت گشوده جهان، ناامیدی را هرگز تا حد ضرورت بالا نخواهد برد.