توقف در مسیر
فرورتیش رضوانیه ـ روزنامهنگار
برف میبارد و ترافیک سنگین است. از یک اپلیکیشن مسافربری شهری درخواست سرویس میکنید، اما نتیجهای ندارد. مطمئن هستید که مبلغ کرایه برای رانندهها جذاب نیست و انگیزه کافی ندارند تا سفر شما را بپذیرند. گزینه ۲۵ دقیقه توقف در مسیر را فعال میکنید تا کرایه بالاتر برود. باز هم فایدهای ندارد. کمی پیاده میروید تا اینکه یک مؤسسه کرایه اتومبیل پیدا میکنید. با خوشحالی داخل میروید اما آن قدر بوی تند سیگار در فضا پیچیده که سردرد میگیرید. میگویید که یک ماشین میخواهید. مردی که پشت میز نشسته میگوید: «الان ماشین نداریم.» میپرسید: «اشکالی ندارد، منتظر میمانم.» اما در پاسخ میگوید ممکن است یک ساعت یا بیشتر طول بکشد. تشکر میکنید و بیرون میآیید. دوباره سراغ اپلیکیشن میروید. بالاخره یک راننده درخواستتان را میپذیرد. به نقشه نگاه میکنید. موقعیت او خیلی از شما دور است و طول میکشد تا به مبدا برسد. کنار پیادهرو منتظر میایستید. در همین لحظه مردی که در آژانس دیده بودید شما را صدا میزند و میگوید: «آقا، یه ماشین اومد! کجا میروید؟» دلتان میخواهد درخواست سفر به نرمافزار را لغو کنید و با همان آژانس بروید اما دلتان نمیآید حال راننده را بگیرید. به منشی آژانس میگویید: «ممنونم، دارند میآیند دنبالم.» میگوید: «میل خودتان است!» و میرود. دو دقیقه بعد متوجه میشوید راننده درخواست سفر شما را لغو کرده و نرمافزار در حال جستوجو برای یافتن یک سفیر دیگر است. به سمت آژانس میدوید. منشی میگوید: «شرمنده، آن ماشین را الان فرستادم رفت سرویس!» با خودتان فکر میکنید باید امروز هرطور شده به دادسرا بروید. تصمیمتان را میگیرید. کنار خیابان میایستید و دربست میگیرید. رقم پیشنهادی راننده خیلی بالاست اما میپذیرید. یادتان میآید پول نقد همراه ندارید. به راننده میگویید که باید کرایه را به کارت بانکیاش واریز کنید. کارتش را به شما میدهد. اپلیکیشن بانک پیام میدهد که مبلغ وارد شده بیش از موجودی حساب است. موجودیتان را چک میکنید. حسابتان خالی است. حالتان بد میشود. راننده وقتی قضیه را میفهمد، میگوید: «این بلا یکبار هم سر من آمد، برای همین رفتم رمز پویا گرفتم تا کسی نتواند حسابم را خالی کند. حالا کرایه من را چطور میدهی؟»