زندگی لوکس اتو کشیده خالیبندی
محمدرضا نصیری- روزنامهنگار
دولت ترکیه برای سریالهایی که زیباییهای توریستی این کشور را انعکاس میدهند امکاناتی درنظر میگیرد؛ ازجمله پذیرفتن 30درصد هزینه ساخت پروژه که از سوی دولت بازگردانده میشود. سریسازان ترک در لابهلای داستانهای آبکی براساس رابطههای آلوده به خیانت و مثلثها و مربعها و چند ضلعیهای عشقی، سعی دارند ترکیه را جایی امن و زیبا نشان دهند. این سریدوزیها به 150کشور جهان صادر میشود و چندصد میلیون دلار درآمد ارزی برای این کشور سود دارد. حالا همان قالبها و زندگی لوکس و دکورهای براق به سریالهای ایرانی هم سرایت کرده است؛ منتها بدون حمایت دولتی. سریالهای شبکه خانگی تولید ایران بهزور مخاطب ایرانی دارند که بیشتر آنها را بهصورت غیرقانونی و از طریق کانالهای تلگرامی دانلود میکنند؛ بنابراین نمایش زندگی لوکس بچهمایهدارهای ایرانی و خانههای آنچنانی با سقفهای بلند قرار نیست نظر هیچ توریستی را برای سفر به ایران جلب کند. هیچ شهروند غیرایرانیای اگر به فرض محال به این سریالها دسترسی پیدا کند با خودش نمیگوید: «واو؛ برویم ایران و این زندگیها را از نزدیک ببینیم.» تصاویری که در اخبار سیاسی از ایران نشان داده میشود با این چیزها خنثیشدنی نیست. اصلا هدف سریالسازها هم این نیست که گردشگر جذب کنند. یکی از دستاندرکاران سریال «دل» گفته که این چیزها را میسازد تا مردم برای دقایقی زندگی تلخ و سخت خود را فراموش کنند. حالا نکته اینجاست که همین مردم که به دوستان خودشان در شبکههای اجتماعی هم رحم نمیکنند، چرا نباید با دیدن چنین زندگیهایی فحش ندهند؟ مردم وقتی میبینند یکی از دوستان مجازیشان در اینستاگرام عکس پیتزا گذاشته، او را به باد انتقاد تند میگیرند که «با این اوضاع مملکت، چطور جرأت میکنی عکس غذا و خوشیهای کوچک زندگیات را به اشتراک بگذاری؟!» شما توی این روزها عکس کیک تولدت را هم که بگذاری، یک عده حمله میکنند که «تو بیجا میکنی در این وضعیت تولدت میشود!»
اصلا چرا پولدارهای سریالهای ما این شکلیاند؟ چرا اینقدر یواش راه میروند و آهسته حرف میزنند؟ چرا اینقدر اسلوموشناند؟ اصلا چرا این همه راه میروند؟! در قسمت دوم و سوم سریال «دل» داماد در کل مدت زمان این دو اپیزود در حال راه رفتن و جستوجو برای یافتن عروس فراری است. شاید فکر کنید که کارگردان میخواهد به بیننده القا کند زمان برای کاراکتر فیلم دیر میگذرد و صحنهها به همین دلیل اینقدر کش میآید اما القایی وجود ندارد؛ چون ناگهان بعد از آن همه تماشای راه رفتن بازیگران جلوی دوربین، میبینیم که 22روز گذشته و البته هیچ اتفاقی نیفتاده است.
راست میگویند که پول خوشبختی نمیآورد و پولدارها زندگی راحتی ندارند. شما نگاه کنید؛ در همه این سریالها یک نفر به یک نفر دیگر خیانت میکند یا یکی دنبال کشتن دیگری است. پولدارهای داستانهای ما بهقدری از زندگی راحت محرومند که در خانههای لوکسشان هم مجبورند با کتوشلوار و لباس مجلسی نشستوبرخاست کنند. در هر ساعتی از شبانهروز اگر کسی به خانه آنها سر بزند، با افراد خانه در حالی روبهرو میشود که همه آنها با کت و شلوار و کراوات و کفش چرمی از آنهایی که در میدان فردوسی بالای یک میلیون تومان قیمت دارد، نشستهاند و زن و دخترشان با لباس مجلسی با یک من آرایش و لاکزده و البته با روسری یا کلاه و کفش پاشنهبلند از طبقه بالای خانه ویلایی دوبلکسشان به پایین پلهها و میهمانان نگاه میاندازند. سعید راد از حمام میآید درحالیکه نمیداند شاگرد نمایشگاه اتومبیلش برای دیدن او به خانه آمده اما همانقدر تمیز و اتوکشیده و رسمی است که عمده مردم با این حالت در مراسم عروسی شرکت میکنند. کسی پیژامه نمیپوشد و حتی دمپایی هم ندارند. از خیابان گلآلود و بارانزده به خانه میآیند و با همان کفشها به اتاق خواب میروند... زندگی واقعی را که نشان نمیدهید، حداقل بهداشت فردی را رعایت کنید!