میدانهای شهری ایرانیان
محمدمنصور فلامکی- چهره ماندگار و استاد دانشگاه
شناخت آنچه بهعنوان تعریف برای میدان در ادب و فرهنگ روزمره ما ایرانیان جاری است با آنچه «معماران» هوشیارتر میخواهند، متفاوت است. به روزمره سخن، سالهای پنج، شش دهه اخیر، ما را به تعریفی میبرد که با تعریف میدان، بهعنوان فضایی همگانی و آزاد برای شهروندان متفاوت است و این تمایز پس از آنکه سران صفویه میدان نقش جهان را در پایتخت پرتوقع خود ساختند، معیارها و سلیقهها و بینشی نو را برای شهروندان آورد که آن پس نیز، با آنچه در حقیقت میدانهای شهری ایران قدیم بود، تفاوت داشت و به کوته سخن اینکه، میدان، در فرهنگ و ادب شهرشناختی ایرانیان معاصر، چنانکه باید تعریف نشده و شاخصهای نهان و آشکار خود را به «میدان سنجش» نیاورده و بسیار متفاوت است. چه کسانی - از میان معماران معاصر ما - به این مهم خواهند پرداخت، عجالتا موضوع ما نیست زیرا، آزاد بودن همگان در ارائه تعریف، محفلی درست برای شناخت حقیقت و واقعیتهای میدان را بهدست نمیدهد.
تعریف و توصیف میدان نزد ما ایرانیان هرچه باشد، تا روزی که به میدان سنجش علمی و متکی بر تاریخ نیامده است، ما را به مفهوم و معنایی درست نمیبرد؛ بهویژه آنگاه که به شهرسازی در شهرهای رو به گسترش خود مینگریم و به تعریف و شناختی بس ضعیف و بسیار دور از هر توصیف علمی و تحلیلی خاص میرسیم.
«میدان» در تجربههای قدیمی ایرانیان، آنگاه که به فضای ساخته شده به معنای «شهر» مینگرند، سخن از جایی در قلب شهر و محلههای آن دارد که مهمترین شاخص هویتی آن، آزاد بودن از رابطههای فردی و میانفردی یا گروهی برای شهر است. میدانهای کهن شهری ما ایرانیان، جای بزم و تقابل اندیشه و محیطی انسانی و همگی بوده است. همچنین میدان باید از نمایش قدرت، در هر زمینهای که بتواند بهمیان آید، دور بماند.
بجاست یادآور شویم که در نهاد هر آنچه درحقیقت معماریها یا در فضای کالبدی شکلدهنده کشورمان رخ مینماید ذاتی انسانی و مردمی وجود دارد. در حقیقت امر، رابطههای پیوندهای انسانی همراه با ذوق و دوستی، همدلی و همخویی و تقابلهای روزمره است که موجودیت میدانهای شهرهای ما را حقیقت میبخشد.