
فضیلت نخواندن

سعید مروتی ـ روزنامهنگار
سالها پیش، در روزگار جوانی موسپیدکردهای به ما که تازه شروع بهکار مطبوعاتی کرده بودیم، گفت: «بچهها خواندن را تعطیل نکنید. پیش خودتان نگویید خواندن بس است، بعد از این باید ما بنویسیم و دیگران بخوانند.» این توصیه مربوط به سالهایی بود که بدون داشتن زمینه و علاقه و مطالعه بهسختی میشد وارد مطبوعات تخصصی شد؛ روزگاری که هیچ سینمایینویس جوانی بدون پشتوانه سالها خواندن همان تکمجله سینمایی موجود و معدود کتابهای سینمایی در دسترس، نمیتوانست وارد میدان شود؛ سالهایی که روزنامهها و نشریات تعدادشان کم بود ولی دامنه تأثیرگذاری و تنوعشان بسیار بیشتر از امروز بود؛ سالهایی که هنوز از این همه سایت و خبرگزاری خبری نبود و نمیشد کل روزنامه را با مطالب غیرتولیدی پر کرد. البته که در همان دوران هم روزنامه پر از مطالب تلکسی وجود داشت. همان زمان هم با سیاسیکاری میشد یکشبه ره صدساله را پیمود. برای نقد امروز نیازی به بزککردن گذشته نیست.
پدیده کارمند- خبرنگار هم نه محصول این سالها که مسبوق به سابقه است. همان موقع هم برای عدهای روزنامهنگاری به مفهوم روابط عمومیشدن این سازمان و آن وزارتخانه و فلان ستاره بود. همنسلان من مصاحبه جنجالی علی پروین علیه تعدادی از ورزشینویسان را به یاد دارند که چگونه سلطان خشمگینانه آنها را خبرنگاران هزارتومانی نامید(آن موقع هزار تومان مبلغ قابل توجهی بود). یعنی این داستانها و حاشیهها آنموقع هم بود؛ همان دورانی که روزنامهنگاری بیشتر از اینکه کار باشد، عشق بود. مطبوعات هنوز خوانده میشدند. حالا که روزنامهها و مجلهها در سختترین شرایط اقتصادی گرفتار شدهاند، طبیعی است که حاشیههای این حرفه هم گستردهتر شده باشد. آفتی که قبلا هم وجود داشت، ولی این سالها به شکل نگرانکنندهای گسترش یافته، بحران بیسوادی در تحریریههاست. اینکه نخواندن تبدیل به فضیلت شده (اغلب با این توجیه که مگر در این کتابها چه نوشتهاند که ما نمیدانیم). خیلی از همکاران ما اصلا نسبتی با مطالعه ندارند. اگر روزگاری این نگرانی وجود داشت که جوانها پس از ورود به مطبوعات خواندن را کنار بگذارند، امروز با پدیدههایی مواجهایم که در زندگیشان جز کتاب درسی و احتمالا چند کتاب روانشناسی زرد، چیزی نخواندهاند و سر از کار رسانه درآوردهاند.
این لشکر توییتبازان مدعی روزنامهنگاری هم کتاب ورق میزنند تا با نقل قول آوردن فخرفروشی کنند. درباره مطبوعاتی حرف میزنیم که تعدادی از سردبیرانش فقط هدایت و گلشیری و دولتآبادی را بهعنوان نویسنده میشناسند و تازه اینها را هم نامشان را فقط شنیدهاند. اگر روزگاری کمسوادی در این حرفه مایه شرم بود، امروز مصادیق جهل مرکب عدهای از دوستان را میشود به شکلی در قالب خبر، گزارش و یادداشت دید.
در زمانهای که نخواندن سکه رایج است، کمسوادی را میشود با پر مدعایی پوشاند و مطالعه را کار آدمهای علافی دانست که هنوز نمیدانند در این روزگار نخواندن فضیلت است نه بر عکسش.