• چهار شنبه 19 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 29 شوال 1445
  • 2024 May 08
پنج شنبه 28 آذر 1398
کد مطلب : 90728
+
-

از میان 3جوان مریوانی که برای کولبری رفته بودند، یکی زنده است، یکی جان باخته و سرنوشت سومین نفر در هاله‌ای از ابهام قرار دارد

مرگ کولبر نوجوان در جست‌وجوی زندگی

داخلی
مرگ کولبر نوجوان در جست‌وجوی زندگی


محمد جعفری ـ‌ روزنامه نگار

این روزها در کردستان برخی برای زنده ماندن ناگزیر به رویارویی با مرگ هستند. بیکاری، برخی خانواده‌ها را چنان فقیر کرده که مجبورند جوانان‌شان را با وجود همه خطرات به کولبری بفرستند. گاهی اما غیرت پسران کم سن و سال‌ آنچنان به جوش می‌آید که برای آوردن لقمه‌ای نان بر سر سفره خالی‌شان، سرمای کشنده اورامانات و پرتگاه‌های تته را از یک سو و سنگینی بارهای قاچاق را از سوی دیگر به جان می‌خرند. درست مثل آزاد و فرهاد خسروی 2 برادر مریوانی که همراه زانیار، هم ولایتی‌شان به کولبری رفتند اما در برف و کولاک گرفتار شدند و هرکدام سرنوشت متفاوتی پیدا کردند. زانیار زنده ماند، پیکر یخ زده آزاد در میان انبوهی از برف و یخ کشف شد و تلاش‌ها برای یافتن فرهاد هنوز به جایی نرسیده است.
به گزارش همشهری، این روزها که سرما کردستان را فرا گرفته زندگی هم در آنجا سخت‌تر شده است. خیلی از جوانان از سر ناچاری به کولبری روی آورده‌اند و مجبورند در مسیرهای طولانی کالاهای قاچاقی را که از مرز عراق وارد می‌شود به دوش بکشند تا در قبال این کار طاقت فرسا دستمزد ناچیزی بگیرند. بعضی از جوانان روستای نی که در 3کیلومتری مریوان قرار دارد هم کولبری می‌کنند. آنها ترجیح می‌دهند همه خطرات کولبری را به جان بخرند تا دست‌شان جلوی کسی دراز نباشد. درست مثل پسران خانواده خسروی. آنها 4پسر هستند که همراه پدر و مادرشان در خانه کوچکی زندگی می‌کنند. بزرگ‌ترین پسر، آزاد 17ساله بود که همراه برادران کوچک‌ترش به کولبری می‌رفتند. خانواده آنها وضعیت مالی خوبی ندارد. پدر با جمع کردن ضایعات از پس هزینه‌های روزمره زندگی بر نمی‌آید و پسرانش مجبور هستند عصای دستش باشند. به همین دلیل است که مدت‌هاست آزاد با برادر کوچک‌ترش فرهاد که 14سال دارد به کولبری می‌رود. در بهار و تابستان کولبری آسان‌تر می‌شود اما در عوض کولبر بیشتر و کار کمتر است. اما در پاییز و زمستان، با وجود برف و یخ و سرما، کولبری، مرد می‌خواهد. آزاد 17ساله و فرهاد 14ساله اما مردِ کولبری بودند. آنها چند روز قبل تصمیم گرفتند هرطور شده به مرز خرمال در عراق بروند تا کولبری کنند. آنها همراه زانیار که هم ولایتی‌شان است روز دوشنبه با پای پیاده به دل ارتفاعات اورامان زدند. مسیر آنها با پای پیاده تا مرز عراق 6ساعت می‌شود و باید از ارتفاعات تته که سخت‌گذر است عبور کنند. آن روز 2نفر دیگر هم که از روستای همجوار بودند با آنها همراه شدند و 5نفری به راه افتادند.

در ارتفاعات تته
5کولبر 3ساعتی از راه را رفته بودند و کم‌کم به مرز عراق نزدیک می‌شدند که برف شروع به باریدن کرد. آنها فکرش را هم نمی‌کردند که در بین راه گرفتار برف شوند، اما در یک چشم به‌هم زدن برفی که به آرامی می‌بارید شدت گرفت و جایش را به بورانی وحشتناک داد. در آن سرمای سخت و کشنده آنها که نیمی از راه را آمده بودند نه راه پیش داشتند و نه راه پس. از سویی می‌خواستند هرطور که شده خود را به مرز برسانند و دست خالی برنگردند و از سوی دیگر معلوم نبود با ادامه بارش برف و سرد شدن هوا چه سرنوشتی در انتظارشان باشد. در این شرایط بود که آزاد ، فرهاد و زانیار تصمیم گرفتند از همان راهی که آمده‌اند برگردند اما 2 نفر دیگر گفتند در همانجا می‌مانند. به این ترتیب بود که 3کولبر روستای نی به‌سوی خانه به راه افتادند. هرچه می‌گذشت برف و سرما بیشتر می‌شد. آنها با این شرایط بیگانه نبودند، اما تا به حال چنین سرمایی به جان‌شان نیفتاده بود. کولبران تا گردنه ژالانه که سخت‌ترین جای مسیر است پیش رفتند اما در آنجا بود که سرنوشت نامعلومی پیدا کردند.






در جست‌وجوی کولبران گمشده
یک روز از رفتن آزاد و فرهاد می‌گذشت و هیچ‌کس از آنها خبر نداشت. پدرشان از چند نفر درباره آنها پرس و جو کرد اما هیچ‌کس آنها را ندیده بود. از طرفی با بارش برف و سرد شدن هوا امکان داشت که آنها در ارتفاعات گرفتار شده و نیاز به کمک داشته باشند. تا ظهر سه‌شنبه وقتی خبری از آنها و زانیار نشد، اهالی روستا دست به‌کار شدند و جست‌وجو برای یافتن آنها را آغاز کردند. روستاییان دسته دسته راهی گردنه ژالانه می‌شدند تا شاید بتوانند در میان انبوهی از برف 3کولبر مفقود شده را پیدا کنند. کار دشواری بود. هرچه جست‌وجو ادامه پیدا می‌کرد امیدها برای یافتن این 3نفر کمتر می‌شد. مگر می‌شد در برف سنگینی که باریده کسی زنده بماند. همه خدا خدا می‌کردند که شاید آنها به سوی عراق رفته و در جایی پناه گرفته باشند.
جست‌وجوها با ناامیدی ادامه داشت تا اینکه یکی از روستاییان تکه پارچه‌ای را دید و به آن نزدیک شد. یک شال بود. وقتی برف‌ها را کنار زد متوجه شد یک نفر زیر برف است. فریاد کشید و از بقیه کمک خواست. وقتی روستاییان برف‌ها را کنار زدند با پیکر نیمه جان زانیار روبه‌رو شدند. او در آستانه یخ‌زدگی قرار داشت. بی‌حال بود و به سختی نفس می‌کشید. او با همان وضعیت بریده بریده گفت که آزاد و فرهاد هم در همان اطراف هستند. او که به طرز معجزه‌آسایی از مرگ نجات پیدا کرده بود به بیمارستان منتقل و تلاش‌ها برای یافتن 2 برادر مفقود شده ادامه یافت. پیدا کردن زانیار امیدها را برای زنده ماندن 2برادر گمشده بیشتر کرد. روستاییان با دست خالی برف‌ها را کنار می‌زدند تا شاید اثری از آنها پیدا کنند. در شرایطی که یک ساعت از پیدا کردن زانیار می‌گذشت این بار روستاییان توانستند آزاد را زیر انبوهی از برف پیدا کنند. بخش‌هایی از بدن او از شدت سرما کبود شده بود و نفس نمی‌کشید. با وجود این مردم او را به بیمارستان منتقل کردند اما او به‌دلیل سرمازدگی جانش را از دست داده بود. مرگ آزاد ضربه مهمی برای خانواده‌اش بود. پدر و مادرش برای او که پسر بزرگ خانواده بود آرزوهای زیادی داشتند اما او جانش را برای آوردن یک لقمه نان بر سر سفره از دست داده بود.
وقتی این خبر به روستای نی رسید همه را عزادار کرد. همه به پدر و مادر آزاد فکر می‌کردند که چطور می‌خواهند با این غم سنگین کنار بیایند و مرگ آزاد را تحمل کنند. همه اما امیدوار شاید فرهاد زنده مانده باشد. به‌خاطر همین بود که جست‌وجوها بار دیگر از سر گرفته شد. این بار نیروهای هلال احمر با استفاده از 2قلاده سگ زنده یاب راهی منطقه شدند. جست‌وجو‌ها چندین ساعت ادامه پیدا کرد اما هیچ ردی از فرهاد به‌دست نیامد.

کولبری، بازی با مرگ
محمد اصغری، یکی از اهالی روستای نی که در عملیات جست‌وجو حضور دارد به همشهری می‌گوید: «وقتی به روستا خبر رسید که 3نفر از کولبران گم شده‌اند، همه اهالی روستا برای پیدا کردن‌شان بسیج شدند. همه با جان و دل تلاش کردند تا آنها را پیدا کنند، اما تا عصر سه‌شنبه زانیار زنده پیدا شد و آزاد جانش را از دست داد، اما هیچ‌کس از فرهاد اطلاعی ندارد. تا عصر سه‌شنبه بخش‌های زیادی از منطقه را جست‌وجو کردیم اما نتوانستیم او را پیدا کنیم.» او ادامه می‌دهد:«امیدوار بودیم فرهاد همراه2 نفر دیگری که به کولبری رفته بودند، باشد اما آنها به روستا برگشتند و گفتند فرهاد با آنها نبوده است. حالا تنها راه چاره‌ای که داریم ادامه جست‌وجوهاست.»
این مرد درباره شرایط کولبری در منطقه می‌گوید: «کولبری آن هم در این فصل کار هرکسی نیست. شاید از بین 100نفر 2، 3نفر بتوانند این کار را انجام دهند. آن هم اگر از جان‌شان سیر شده باشند. آزاد و فرهاد به‌دلیل شرایط سخت مالی که خانواده‌شان دارد مجبور به این کار شدند. آزاد کمتر به کولبری می‌رفت و اما فرهاد با 14سال سن مدت‌ها بود که کولبری می‌کرد.» او ادامه می‌دهد: «کولبرها 6ساعت تا مرز خرمال و نزدیکی حلبچه پیاده روی می‌کنند تا بار بیاورند. آنهایی که خیلی قوی باشند می‌توانند بارهای 20کیلویی و کمی بیشتر را بیاورند و باید مسیری سخت را حدود 6ساعت با این بار سنگین پیاده روی کنند. اما امثال آزاد و فرهاد که جثه کوچک‌تری دارند حداکثر بارهای 15کیلویی را می‌آورند تا 150هزار تومان دستمزد بگیرند. آنها به‌خاطر سرما و راهی که پر از پرتگاه است با جان‌شان بازی می‌کنند اما چاره‌ای ندارند و گاهی این تنها راه به‌دست آوردن یک لقمه نان است.» 

این خبر را به اشتراک بگذارید