نگار حسینخانی_خبرنگار
شاید با دیدن پسرانی که سرهایشان را تراشیدهاند، در حیاطی با هم گل کوچیک بازی میکنند و لباسهای یکدستی دارند یاد چند جا را بیشتر برایتان زنده نکند که یکی از آن مکانها کانونهای اصلاح و تربیت است. در این کانونها چه اتفاقی میافتد؟ آیا باید امید داشته باشیم که اصلاح انجام میشود یا قرار است این خانهها زندانهای کوچکی برای یادگرفتن چیزهایی باشد که هنوز این بچهها دستشان به آن آلوده نشده است؟ آیا باید به اصلاحات امید داشت؟ با کورش ساسانی -رواندرمانگر- درباره نوجوانانی صحبت کردهایم که بزهکاری سرنوشتشان را تغییر داده است.
بروز رفتارهای بزهکارانه در میان نوجوانان چه دلایل و ریشههایی دارد؟
رفتار بزهکاری در نوجوانان میتواند چند دلیل و ریشه داشته باشد؛ یکی از آن شمار، مسائل شخصیتی آدمهاست. اختلالاتی که به شخصیتی بازمیگردد که هنوز در حال شکلگیری است و قوام و تسلط لازم را پیدا نکرده است. مثلا اختلالی در این دوره سنی که تا پیش از 18سالگی بهوجود میآید و به آن اختلال سلوک میگویند. در بعضی آدمها این زمینه شخصیتی وجود دارد. مسائل خانوادگی نیز در چنین اختلالی نقش دارد. البته اختلالات روانپزشکی که ریشه ارثی دارد نیز میتواند قابل بررسی باشد. فارغ از این، دوران نوجوانی دوره راحتی برای افراد نیست. در این دوره هنوز خویشتن شکل نگرفته، رشد نکرده و در حال یادگیری است. نوجوانان در این دوره حس تعلیق دارند. درست مانند موم و خمیر انعطافپذیری میمانند که به راحتی میتوان شکلش داد. آن معلق بودن باعث میشود این افراد خود را به چیزی بیاویزند و هر آنچه برایشان کشش و جذابیت داشته باشد به آن سو کشیده میشوند. البته در روانشناسی از این دوران بهعنوان دوران سیاه نیز نام برده میشود.
این افراد چطور جسارت انجام کارهای غیرقانونی را بهدست میآورند؟
ترس بهعنوان مکانیسم محافظتی امری همراه بلوغ روانی است تا شخص به واسطه ترسهایش دست به هر کاری نزند. الزاما بهمعنای جسارت نیست، بلکه بلوغ شکل نگرفتهای است که این آدمها این امکان را برای خود قائلند که به هر سویی بروند و خیلی دانسته کاری انجام نمیدهند. به همین دلیل عملکرد آنان نیز به نوعی خودآگاهی و رشد روانی معنا نمیشود. کارهای نوجوانان معمولا از به بلوغ نرسیدن و شکل نگرفتن خویشتن است که شخص بدون آنکه به پیامدهای افعالش فکر کند، کاری انجام میدهد؛ مثلا در کنوانسیونهای حقوق بشری شخص نوجوان مشمول قوانین بزرگسالان نمیشود. چون هنوز زمینه رشد عقلی، فکری، هیجانی، روانی و عاطفی در او فراهم نیست. به همینخاطر فرد نمیتواند مشمول مجازاتهای معمول شود.
پیشنهاد شما برای تغییر رویه و اتخاذ عملکردی مناسب با این نوجوانان چیست؟
برای تغییر رویه یکی از بهترین کارها آموزش است. اما نیاز به بستر و زمینه امن روانی دارد. اگر آدمها در فضایی که زندگی میکنند، چه در فضای خانوادگی و چه در فضای آموزشی، که کم اهمیتتر از فضای خانواده نیست، و چه در فقرزدایی زیرا فقر عامل بسیار مهمی در شکلگیری رفتارهای بزهکارانه است، بتوانند فعالیت کنند، به هر میزان که انرژی بگذارند، جواب مثبتی خواهند گرفت. آدمها در دوره نوجوانی بسیار شکلپذیرند و مستعد آنکه به هر سمت و سویی کشیده شوند، به همینخاطر اگر فضایی ناامن، پراسترس و خشونت داشته باشند به همان میزان رفتارهای خشونتآمیز انجام خواهند داد. اما اگر فضایی آرام داشته باشند و گزینههای مناسبی برای رشد و تفریحشان وجود داشته باشد، به همان سمت کشیده میشوند.
در فیلم «متری شیش و نیم» سعید روستایی ما شاهد سوءاستفاده پدری از فرزندش هستیم. این پدر با توسل به چه رویکرد روانشناسانهای میتواند ذهن فرزندش را تسخیر کند؟
در این فیلم، اتفاقی که مشهود است، این است که پدر از شرایط بیپناهی فرزندش استفاده میکند. خانواده چه با شرایط خوب و چه با شرایط بد، پناه بچه است و بچه نیز متوجه این موضوع است؛ به این امر تضاد دیالکتیک میگویند. مثلا پدری فرزندش را کتک میزند و آن بچه دقایقی بعد به آغوش همان پدر و مادر پناه میبرد، چون گزینه دیگری وجود ندارد. متأسفانه در جایی که فقر وجود دارد و آموزش نیست، پدر و مادران چه آگاهانه و چه ناآگاهانه از این اصل استفاده میکنند. مثل پدر و مادری که با فرزندش گدایی میکند و سعی دارد از توجه آدمها استفاده کند. در اینجا نیز از بچه سوءاستفاده میکنند و چون آن بچه شخصیتش شکل نگرفته، نیاز به تکیهگاه روانی دارد. تکیهگاه روانی از انجام آن فعل برایش ارزشمندتر است. بچه به وسیله آن تکیهگاه اضطراب و ترسهایش را تاب میآورد. به همینخاطر هر کاری که از او بخواهند، برای اینکه آن پناه را داشته باشد، انجام میدهد؛ بچههایی که موادفروشی میکنند، زباله جمع میکنند، گزینههایی که بهعنوان مظلومنمایی از آنها در تکدیگری و... استفاده میشود. اما اگر این پدر و مادرها مردمان قویتری بودند، یا از رفاه نسبی برخوردار میشدند چنین نمیکردند. اما زمانی که این شرایط مهیا نباشد، این چرخه خود را تولید و بازتولید میکند. ما اگر آینده آن بچه را میدیدیم، او هم تبدیل به موجودی مانند پدرش میشد. چرخه سوءاستفاده معمولا اینگونه شکل میگیرد که از آن آدم سوءاستفاده میشود و آنقدر ادامه پیدا میکند که آن فرد در بزرگسالی خودش تبدیل به موجودی سوءاستفادهگر خواهد شد. تا این چرخه شکسته نشود اتفاق تازهای رخ نخواهد داد و این چرخه زمانی شکسته میشود که آدمها آگاهی و جسارت داشته باشند و بخواهند امری ترمیم شود تا این چرخه از بین رفته و چرخه تازهای شکل بگیرد.
آیا کانونهایی مانند، آنچه به نام کانون اصلاح و تربیت شناخته میشود میتواند تأثیر مخربی در ساختن شخصیت این نوجوانان داشته باشد؟
بچهها دوست دارند هرآنچه میبینند، همانندسازی کنند. از آنجا که این بچهها زمینه روانی همانندسازی ناسالم را دارند، در کنار بچههای دیگر میتوانند با تجربههای ناموفقی که داشتهاند، عملا محیط ناسالمی را فراهم کنند. این افراد نیاز به کمکهای فردی و خانوادگی دارند. قرار نیست با آنها مدلی رفتار شود که انگار بیماری یا مشکل دارند. تا آن نگاه کلان، سیاستهای آموزشی چه برای خانواده و چه در مدرسه تغییر نکند، تغییر خاصی رخ نخواهد داد. با کانون اصلاح و تربیت ما این بچهها را در فضایی قرار میدهیم که همه بدها در آن وجود دارد و هویت فرد در این شرایط شکل میگیرد. از اینرو اثر منفی آن بیشتر از اثر مثبتش خواهد بود.
برای بهبود روند تربیتی این نوجوانان چه پیشنهادی دارید؟
یکی آنکه به شکل فردی روی این نوجوانان کار شود که روشی هزینهبر خواهد بود. و دیگر آنکه ما نباید آنها را افرادی جدا از خانوادههایشان ببینیم که این نیز فرایندی زمانبر است. به همینخاطر تأکید روی آموزش است. درست است که این راه ممکن است هزینه کلانی ایجاد کند، اما اگر روند طی نشود 2 هزینه دیگر را به ما تحمیل خواهد کرد؛ هزینههای فردی و خانوادگی. درست مانند مسئله اعتیاد که فرد در دل خانوادهاش دیده میشود و دیگر در نگاههای جدید تنها به درمان فردی بسنده نمیشود، بلکه خانوادهها نیز تحت نظر و درمان قرار میگیرند.
دو شنبه 18 آذر 1398
کد مطلب :
89826
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/PN1GA
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved