ترک تُنگ رفاقت
برایش تعریف کرد که این روزها اصلا حوصله هیچ کس را ندارد. دلیلش لابد مجموعه نارفیقیهایی است که در این سالها با آن مواجه شده است. آخرین نمونهاش همین چند ماه پیش بود که حکم پایان یک رفاقت 10 ساله با یک رفیق را تحویل گرفت.
مسئله طبق معمول کج فهمی و رعایت نکردن حد و حدودها بود ولی از رفیق قدیمی انتظار بیشتری داشت. اصلا نمیتوانست باور کند که این حرفها و توهینها را از زبان دوستی بشنود که با هم سفره یکی بودند. جانشان به جان هم بسته بود و خلاصه به معنای واقعی کلمه رفیق بودند اما چه میشود کرد که همیشه اتفاق ناگوار خودش را بر تو غالب میکند و دوستی را به کام تباهی میکشاند.
حالا داشت همه این حرفها و خاطرات تلخ را برای دوستی دیگر تعریف میکرد.میگفت که چقدر این اتفاق برایش تلخ بوده و اینکه اصلا دوست مورد نظر لحظهای فکر میکند که با او، دوستی، صداقت و مهربانیاش چه کرده است؟حوصله هیچ کس را نداشت اما دلش پر بود و باید با کسی حرف میزد. چای سرد شده بود و معنای رفاقت در ذهنش هم...