رسم بر باد رفته معرفت
همشهری از تغییر در روشهای پرداخت تسهیلات از سوی خیریهها و مؤسسات نیکوکاری در گذر زمان گزارش میدهد
نامهربانی شهر با معلولان
اعظم مهدیزاده _ رئیس انجمن بانوان معلول سازمان ورزش شهرداری تهران
معلولان، شهروندان جامعهاند و باید از امکانات و خدمات رفاهی و شهری، اجتماعی و فرهنگی و حتی ورزشی استفاده کنند؛ حقی که این روزها نادیده گرفته میشود و مسئولان بیتفاوت از کنارش میگذرند. البته نباید بیانصاف بود و کارهای انجام شده را نادیده گرفت. در مقایسه با سالهای گذشته امکانات خوبی برای تردد و استفاده از فضاهای شهری در پایتخت برای معلولان فراهم شده است اما هنوز با مطلوب معلولان فاصله داریم. استفاده از وسایل حملونقل عمومی مانند اتوبوس، مترو و تاکسی، کمترین حق شهروندی معلولان است که از آن محروماند. مسئولان از مناسبسازی ایستگاههای وسایل حملونقل عمومی صحبت میکنند اما با وجود تلاشهای انجام شده، شاهد هستیم که بسیاری از این مراکز برای استفاده معلولان مناسبسازی نشده است و باید در این زمینه سرمایهگذاری بیشتری انجام شود. از سوی دیگر، سامانه ویژه معلولان از سوی دستگاههای مسئول راهاندازی شده است و معلولان با استفاده از شماره 6305 میتوانند از وسیله نقلیه مناسب تردد خود استفاده کنند اما بهدلیل حجم زیاد تقاضا و تعداد کم خودروها در این ناوگان، خدماترسانی به افراد جامعه هدف محدود است که باید برای بهبود این وضعیت تلاش جدی انجام شود و تعداد خودروهای فعال در این سامانه افزایش یابد. علاوه بر این، مسیرهای عبورومرور مانند چهارراه ولیعصر(عج) برای ساماندهی ترافیک با نردهگذاریهایی مسدود شده است بدون اینکه درنظر داشته باشند در این شهر معلولان نیز زندگی میکنند. کشیدن حصار اطراف تقاطعها نهتنها گرهای از مشکلات ترافیکی باز نکرده است بلکه معتقدم گرهای به گرههای دیگر میزند و شهر را به زندانی تنگتر برای معلولان تبدیل میکند. با تلاشهای مدیران شهری طی چند سال تنها حدود 40درصد از معابر آنهم با کلی اما و اگر برای معلولان مناسبسازی شده و هنوز هم تهران با معلولان نامهربان است و مدیران برای تحقق شعار «تهران شهری برای همه» راهی طولانی در پیش دارند. مناسب نبودن پلهای عابرپیاده، غیرهمسطح بودن پیادهروها با خیابانهای اصلی و دسترسی نداشتن به امکانات عابربانکها، موانعی در مسیر معلولان هستند که آنها را از اجتماع دور و محکوم به خانهنشینی میکند. معتقدم، مسئولان در تلاشند تا برای معلولان خدمات و امکانات رفاهی بیشتری فراهم کنند و در این راستا، بوستان ویژه معلولان احداث میشود اما الزامات و نیازهای بوستانی متناسب با نیازهای معلولان را ندارد؛ بوستانی که در آن از آبخوری و سرویسبهداشتی و حتی مسیر عبورومرور ویژه و رمپ خبری نیست. صرف یک تابلوی نامگذاری، نمیتواند به بوستان معلولان تبدیل شود. بوستان معلولان باید همه نیازها و الزامات یک بوستان خاص برای تردد، نشاطافزایی و زندگی مانند شهروندان دیگر را داشته باشد. معتقدم محرومیت معلولان در شهر تهران تنها به حوزه خدمات شهری و رفاهی ختم نمیشود و معلولان در بحث فرهنگی و ورزشی هم جایگاهی ندارند و دیده نمیشوند. سراهای محله مراکز فرهنگی محلهها هستند تا شهروندان در کوتاهترین زمان و کمترین فاصله به امکانات فرهنگی و آموزشی دسترسی داشته باشند. متأسفانه زیرساختهای حضور معلولان در کلاسهای فرهنگی، هنری و آموزشی که میتواند سبک زندگی آنها را تغییر دهد وجود ندارد. کلاس ویژه افراد توانیاب دایر نمیشود و اگر هم وجود داشته باشد انگشت شمارند. نبود کتابخانه با تجهیزات خاص هم مشکل دیگری است که معلولان با آن دست به گریبان هستند. بهنظر میرسد، معلولان در پایتخت با مشکلاتی روبهرو هستند که باید با شناخت این مشکلات، گامهای جدیتری برای برطرف کردنشان برداشت.
حمیدرضا بوجاریان _ روزنامهنگار
روزگاری اگر دست نیاز سوی کسی دراز میکردی نه از نام و نه از رسمت چیزی نمیپرسیدند. آنچه در توان داشتند در طبق اخلاص میگذاشتند و دستات را پس نمیزدند. کمی بعدتر که زندگی بیشتر ازقبلش روی روال افتاد و معرفت و مردانگی رنگ و رویی داشت، مُهر کف دست و یک سفارش، میشد کلید باز کردن قفل یک زندگی. اما بعدترها که ماشین حسابها روی کار آمدند و چرتکهها در پستوها زنجیر شدند، چک و سفته و ضامن و این چیزها شد ملاک اعتبار آدمها. اعتباری که هرچه سختتر گرفته شد، درز بیشتری پیدا میکرد و تتمه اعتبار و آبروی افراد را زیر سؤال میبرد. با وجود این بلبشوها، هنوز هستند مؤسسات مردممداری که در آنجا تأیید نیازمندی ازسوی بزرگی بیشتر از چک و سفته، اعتبار و آبرو دارد. در این روزهای پرتلاطم و سخت اقتصادی، یادی کردهایم از مؤسسات خیریهای که با همه مشکلاتی که دارند تلاش میکنند گرهی از کار مردم باز کنند؛ به اعتبار یک سفارش و مهر کف دست یا برگهای چک.
بازارتهران همیشه ملجأ و پناه افرادی بوده است که دستشان در تامین معاش خود و خانوادهشان کوتاه بوده است. شاید برای همین است که بسیاری از خیریههای قدیمی پایتخت را میتوان در بازار تهران پیدا کرد. از خیریه جاوید گرفته تا امام زمان(عج). تقریبا در هر بازاری از کفاشها تا پارچهفروشها و مسگرها، تعدادی از خیران همان راسته خیریههایی را با حمایت صنف خود به راه انداختهاند تا هم کمک حال بازاریانی شوند که در کسب به مشکل خوردهاند و هم مردمی که با این بازارها در ارتباطند. خیریه بازارچه پارچهفروشها از همین دست خیریههاست. از حاج آقا میخچی گرفته که دیرزمانی است در بازار پارچهفروشها حجره دار است تا حاج آقا عرب که از بچگی کف بازار بود و خاک آن را خورده است. عرب که در بازار بسیاری تکریمش میکنند، درباره خیریه بازار پارچهفروشها میگوید: «الان خیلی سال است که بزرگان بازار پارچهفروشها، پنجشنبهها دور هم جمع میشوند و امور خیریه را میگردانند. خیریه دست خیلیها را گرفته است. از خود کسبه گرفته تا مردمی که شناس بازاریان بودند یا بازاریها ضامنشان شده بودند». عرب درباره اینکه خیریه چگونه به افراد نیازمند، کمک مالی میکرد، میگوید: « اول قرار بود خیریه برای برطرف کردن مشکلات خود بازاریها باشد. حتی وقتی برخی از بازاریها ورشکست میشدند و ورشکستگی آنها به تقصیر نبود، کسبه پولی جمع میکردند و حتی بدهی فرد ورشکست شده به خودشان را تا حدودی میبخشیدند تا بار فرد بدهکار سبکتر شود. با پولی هم که جمع میشد بخشی از بدهی فرد به طلبکارهای دیگر داده میشد و اینطوری، بخشی ازکار رتق و فتق میشد». او ادامه میدهد: «برای این کار، نه چکی بود و نه سفتهای. فقط نوشته میشد که فلانی اینقدر داده یا اینقدر از طلبش را بخشیده. فقط قول و قرار میشد که اگر کاسب ورشکسته توانست به کارش سر و سامانی بدهد و پا بگیرد و به کارش برگردد، خردخرد بدهیاش را پس بدهد. اگر هم نتوانست، همه حلال میکردند و کسی چیزی نمیگفت». عرب از اینکه برخی از این موضوع سوءاستفاده کردند و دست خیران را برای کمک به همنوع بستند گلایه میکند؛ «چه میشود گفت. یه عده در بازار کلاه دیگران را برداشتند و اینطور وانمود کردند که ورشکست شدهاند. تعدادشان کم است اما یکی هم زیاد است. با این کارها، دیگر دست و دل خیلی از قدیمیهای بازار به کارهایی که در گذشته میکردند، نمیرود. الان حتی اگر چک هم بگیریم خیلی ازچکها برگشت میخورد. برای همین مجبور شدهایم مقداری سختتر بگیریم و فقط به کسانی که در بازار میشناسیم یا ضامنی معتبر دارند وام بدهیم».
ضمانت کاسبها اعتبار داشت
قدیمها همه از احوال هم خبردار بودند. اینطور نبود که همسایه از احوال همسایه بیخبر باشد. مساجد، محل اجتماع مردم بود و خیلی از مشکلات مردم در آنها رفع و رجوع میشد. مسجد «چوبفروش» در محله آبشار در قلب پایتخت یکی از این مساجد است که در آن ریش سفیدان و کسبه محل برای حل مشکلات ساکنان بومی چارهاندیشی میکردند؛ حاج محمد جاننثاری از قدیمیهای این مسجد است. او میگوید: «قبل از اینکه صندوق قرضالحسنه مسجد چوبفروش را که حالا 5دهه از فعالیتش میگذرد راه بیندازیم، اگر به گوشمان میرسید که خانوادهای مشکل مالی دارد بزرگترهای ما دور هم مینشستند و هرکس هرچه میتوانست بهشکل بلاعوض یا قرضالحسنه به آن خانواده کمک میکرد». او از شروطی که برای پرداخت کمک به افراد مختلف وجود داشت حرف به میان میآورد؛ «اگرفردی که از خیران کمک میگرفت، کسب و کار داشت، فقط با یک قول که وقتی دست و بالش باز شد پول را برمیگرداند، مشمول دریافت کمکهای قرضالحسنه میشد. اگر هم فرد شغلی نداشت یا میخواست دخترش را عروس یا پسرش را داماد کند، کمکها بلاعوض بود و کسی دنبال پسگرفتن پول نمیرفت. این کمکها فقط وقتی قابل پرداخت بود که یکی از کاسبهای محله یا کسی که در محل آبرویی داشت ضمانت فرد را بکند. اگر این ضمانت انجام نمیشد، کسی هم پولی به کسی قرض نمیداد».
سفته نیاز نیست
خیریههایی هستند که بانی آنها رسم گذاشته است تا هیچ فرد نیازمند واقعی دست خالی از آنجا بیرون نرود. اگر شده با 100هزار تومان هم کار افراد را راه میاندازند. خیریه علوی یکی از آنهاست. فرقی که این خیریه با خیریههای دیگر دارد قدمت شصتودوساله آن است. میگویند بانی خیریه، فرد متمولی است و هر ماه بخشی از درآمدش را به خیریه هبه میکند تا دست نیازمندان را بگیرد. یکی از کارکنان خیریه به عکسهای آویخته شده روی دیوار که بوی کهنگی میدهد، اشاره میکند و میگوید: «از همان روز اول هم خیریه ما از کسی ضمانت آنچنانی برای وام دادن نمیگیرد. بیشتر کسانی که با ما سروکار دارند از طرف کمیته امداد و بهزیستی میآیند. با ادارهها تفاهمنامه داریم که اگر کسی از طرف آنها آمد، معرفینامهشان را بهعنوان ضمانتنامه قبول کنیم و بدون گیر و گور اضافه به افراد تا سقف 2میلیون تومان وام بدهیم». او میگوید، وامهایی که مؤسسه میدهد فقط در اختیار این دو قشر قرار میگیرد. او نمیداند چرا منابع مؤسسه فقط صرف معلولان و نیازمندان این دو سازمان و نهاد میشود؛«شنیدم از همان روز اول قرار بوده که وام به این افراد داده شود. خیلی از کسانی که وام گرفتهاند، پس ندادهاند. صاحب خیریه هم گفته پا پی آنهایی که وام را پس ندادهاند نشویم. خدا خیرش بدهد اگر دنبال پس گرفتن وامها برویم باید بیشتر از نصف افراد وام گیرنده را پیدا کنیم و طلبمان را پس بگیریم».
اعتماد؛ ضامنی برای وام
مردم در اصطلاح امروزیها خانه یکی بودند و از حال یکدیگر خبر داشتند. در غم و خوشی شریک و برای رفع هر مشکلی دور هم جمع میشدند و به یک خردجمعی میرسیدند. صندوقهای قرضالحسنه محلی سالهای خیلی دور با هدف رفع مشکلات مالی اهالی در مساجد یا خانه معتمد محله راهاندازی میشد. بیژن میرزا، یکی از معتمدان محله دانشگاه تهران منطقه6خاطره جالبی از صندوق محله دارد. به گفته او محمود رسولزاده، صندوقدار و خزانهدار محله بود که چند سالیاست فوت کرده. میرزا میگوید:«وضعیت اقتصادی اهالی متوسط بود و خیلی از مواقع بنا به دلایلی ازجمله بیماری یا راهی کردن دخترها به خانه بخت، نیاز مالی پیدا میکردند و در همین لحظات اهالی پولهای پساندازشان را میآوردند و دست بهدست هم میدادند و کارهای بزرگی انجام میدادند.» رسولزاده وقتی شور و اشتیاق مردم را میبیند، آستین بالا میزند و صندوق کوچکی در محله راهاندازی میکند. او صاحب شرکت دارویی بود و در ابتدا بیشترین سهم صندوق را میگذارد و چند وام قرضالحسنه به نیازمندان محله میدهد. میرزا میگوید: «همین حس انساندوستانه و خیرخواهانه او اعتماد مردم را جلب کرد و کم کم کسانی که دستشان به دهانشان میرسید، ماهانه مبلغی به رسولزاده میدادند تا در صندوق محله بگذارد.» خزانهدار حساب و کتابها را یادداشت میکرد تا حقی از کسی پایمال نشود. وام گرفتن مثل الان نبود و مردم به یکدیگر اعتماد داشتند. همین اعتماد ضامن وامهای محلی بود. میرزا میگوید:«امروز برای گرفتن وام با هر مبلغی 2ضامن حقوقبگیر استخدامی یا کاسب معتبر یا چک و سفته لازم است. اینها موانعی هستند که مردم نمیتوانند عبور کنند و به همین دلیل از گرفتن وام منصرف میشوند.» او خاطره جالبی از وام دادن رسولزاده به یکی از اهالی دارد که اینچنین بازگو میکند: «روزی یکی از همسایهها مادرش بیمار شد و نیاز به پول داشت. همسایهها نشانی رسولزاده را به او دادند. وقتی وارد دفتر رسولزاده شد و مشکلش را گفت در چشم برهمزدنی پولها را شمرد و روی میز گذاشت و گفت: «انشاءالله بلا دوره. وقتی دست و بالات باز شد پول را به صندوق برگردان.» یعنی اعتمادی که به مردم داشت باعث محبوبیت رسولزاده در محله شده بود و گاهی اوقات مردم از محلهها دیگر برای گرفتن وام میآمدند.»
رسم امانتداری هنوز زنده است
سمیه بصیرت / جامعهشناس:- وقتی صحبت از آیینهای کهن ایرانیان میکنیم، پایه و اساس بسیاری از آداب و رسوم را میتوان در اعتبار و آبروی افراد نزد یکدیگر یافت. بسیاری از رفتارهای اجتماعی مردمان در سالهای نه چندان دور در این قالب شکل گرفته و از این رو، اعتماد نیز بهعنوان اصلی اساسی در کمک به همنوع مورد توجه قرار داشت. فعالیت خیران که عموما بهعنوان پهلوان کوچه و محله میشناختند بهگونهای بود که نیازمند کمک، با رجوع به پهلوانان محلهای خود با طرح مسئله از او دادخواهی میکرد. درعصری که از چک، سفته و گواهی کسر از حقوق خبری نبود، یک اعتماد، حرف یا ریش گرو گذاشتن نزد آزمندان میتوانست، گرهای از کار مردم باز کند. در این میان، زورخانهها بهدلیل حضور افراد توانمند و دست و دل شسته از دنیا نقشی مهم در حمایت از نیازمندان داشتند و مراسمهای گلریزان فراوانی در آنها برای گرهگشایی از مشکلات مردم برگزار شده است. وجود اعتماد میان میداندار گود زورخانه و اهالی دور گود این مجمع ورزش باستانی، دست میداندار و سفرهای را که او برای گلریزان پهن کرده بود خالی نمیگذاشت. در پایان هر مراسم، بیآنکه کسی بپرسد وجوه جمع شده چقدر است و قرار است بهدست چهکسی برسد، برای بانی گلریزان طلب سلامت و برای نیازمندی که کمکها برای او جمع شد، طلب رفع مشکل میکردند. امروزه اما، با گسترش شهرها، افزایش جمعیت و سختتر شدن وضعیت اقتصادی، بسیاری ازافراد از یکدیگر شناخت ندارند. رشد سیستم بانکداری و مفهوم آن درجامعه نیز منجربه تغییر عادت افراد درپیگیری نیازهای اقتصادیشان شده است. اصل شدن دریافت ضمانتهای بانکی متعدد، دریافت چک و سفته به چند برابر مبلغ اسمی وام درخواستی، رواج خلافگویی از وضعیت مالی و اقتصادی افراد متقاضی دریافت تسهیلات و... سبب شده است، اعتمادی که در گذشته بین افراد در موضوعات مالی وجود داشته است تا حدود زیادی رنگ ببازد. دراین میان، هنوز هم برخی خیریهها هستند که تلاش میکنند مانند اسلاف خود، رسم امانتداری و فرهنگ اعتماد را با هر سختی و مشقتی که هست زنده نگه دارند. وجود چنین مراکزی که تنها با توصیه یکی ازبزرگان محله و دریافت یک تعهد و چک معمولی به افراد تسهیلات قرضالحسنه پرداخت میکنند نشان میدهد، برخلاف تصور عموم که اعتماد را افسانهای فراموش شده و تاریخی میدانند، میتوان ریشههای اعتماد را در بافتهایی که بناها و مردمانش هنوز در چرخ روزگار هضم نشدهاند، پیدا کرد. وجود چنین فرهنگی، هرچند لاغرشده، این نکته را به نسل امروز مینمایاند که با پاسخ درست به اعتماد دیگران، میتوان برای بسیاری از مشکلات راهکار پیدا کرد و نیاز به انتظار یک معجزه برای برونرفت از مسئله یا موضوعی به ظاهر سخت و پیچیده نیست.
یکی از دلایل سختگیری
یه عده در بازار کلاه دیگران را برداشتند و اینطور وانمود کردند که ورشکست شدهاند. تعدادشان کم است اما یکی هم زیاد است. با این کارها، دیگر دست و دل خیلی از قدیمیهای بازار به کارهایی که در گذشته میکردند، نمیرود. الان حتی اگر چک هم بگیریم خیلی ازچکها برگشت میخورد. برای همین مجبور شدهایم مقداری سختتر بگیریم