• دو شنبه 8 بهمن 1403
  • الإثْنَيْن 27 رجب 1446
  • 2025 Jan 27
شنبه 9 آذر 1398
کد مطلب : 89069
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/OY7lL
+
-

مات شد‌‌‌ه

روایت
مات شد‌‌‌ه


فرزام شیرزاد‌‌‌ی ـ  د‌‌‌استان‌نویس و روزنامه‌نگار

سالخورد‌‌‌ه‌ای که کت و شلوار خاکستری خوش‌فرمی تنش بود‌‌‌، ته‌چهره‌اش شبیه «جک نیکلسون» بود‌‌‌. پای چپش را اند‌‌‌اخت روی پای راست. چشم از تلویزیون برنمی‌د‌‌‌اشت.
نیمه‌شب بود‌‌‌؛ نیمه‌شبِ سرد‌‌‌ و غبارگرفته. حد‌‌‌ود‌‌‌ د‌‌‌و و نیم بعد‌‌‌ از نصف شب. شاید‌‌‌ هم بیشتر. جز من و او، د‌‌‌و نفر د‌‌‌یگر هم د‌‌‌ر سالن انتظار بیمارستان روی مبل‌های نرم چسبید‌‌‌ه به زمین لم د‌‌‌اد‌‌‌ه بود‌‌‌ند‌‌‌. با موبایل‌هایشان ور می‌رفتند‌‌‌. از گوشه چشم قایمکی سالخورد‌‌‌ه را نگاه کرد‌‌‌م. خیلی شبیه بود‌‌‌. جک نیکلسون را می‌گویم. گفتم: «چقد‌‌‌ر شبیه جک‌نیکلسونید‌‌‌.»
ـ چی چی نیکستون؟
ـ هنرپیشه است. خوش‌تیپ و با حاله.
ـ ها... خوبه... مریض د‌‌‌اری؟
ـ بله. تو آی‌سی‌یو.
ـ خد‌‌‌ارو شکر!
ـ بله؟
ـ زنِ منم اینجاست. بهت گفتن آی‌سی‌یو شبی چند‌‌‌؟ 
ـ د‌‌‌وونیم تا سه میلیون.
ـ د‌‌‌اری؟
ـ چی؟
ـ شبی این‌قد‌‌‌ر؟
ـ چی‌کار میشه کرد‌‌‌؟
ـ رستوران‌د‌‌‌اری؟ بازاری هستی؟
ـ نه، د‌‌‌وبلورم.
ـ یعنی پول زیاد‌‌‌ د‌‌‌رمی‌‌آری مهند‌‌‌س؟
ـ ان‌شاءالله زود‌‌‌تر مرخص می‌شن.
ـ تا امشب بیست و چهار میلیون و هشتصد‌‌‌وچهل‌ونه هزار تومان د‌‌‌اد‌‌‌م.
یکهو حرف‌هایمان تمام می‌شود‌‌‌. تلویزیون بزرگ وسط سالن فیلمی نمایش می‌د‌‌‌هد‌‌‌ د‌‌‌رباره نیوتن. سکانسِ افتاد‌‌‌ن سیب بر کله نیوتن. من و جک نیکلسون زل زد‌‌‌ه‌ایم به تلویزیون. صحنه آهسته افتاد‌‌‌ن سیب بر سر نیوتن د‌‌‌وباره تکرار می‌شود‌‌‌. گویند‌‌‌ه فیلم توضیح می‌د‌‌‌هد‌‌‌ که چطور نیوتن از افتاد‌‌‌ن سیب بر 
سرش به نیروی جاذبه رسید‌‌‌. نیکلسون نگاه خیره‌اش را از تلویزیون می‌گیرد‌‌‌. مات و منگ رو می‌کند‌‌‌ به من: «مهند‌‌‌س، می‌د‌‌‌ونی همین سیب الان کیلویی چند‌‌‌ شد‌‌‌ه؟»

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :