بازگشت ژنرالها به صحنه سیاسی آمریکای لاتین
گوستاو فلوره -ماسیاس
واشنگتنپست
اوو مورالس هفته گذشته تحت فشار ارتش و نیروهای پلیس از سمت خود بهعنوان رئیسجمهور بولیوی کنارهگیری کرد؛ ماجرایی که نشان از بازگشت یک الگو به منطقه آمریکای لاتین دارد. کنترل دولتهای غیرنظامی بر نیروهای مسلح کشورها، یکی از اصول بنیادین در دولتهای دمکراسیمحور است. وضعیت امروز آمریکای لاتین اما حکایت دیگری دارد.
پس از 2دهه آرامش نسبی در کشورهای آمریکای لاتین، وقایع اخیر در برخی کشورهای این منطقه حکایت از احیای قدرت نظامیان دارد. این وضعیت به سیستم «دمکراسی تحت نفوذ» تبدیل شده است. در این سیستم، دولتیها امروز به صورت روزمره کشورها را اداره میکنند، اما این نظامیان هستند که حرف آخر را میزنند و تصمیمهای حیاتی را اتخاذ میکنند. دمکراسیهای تحت نفوذ، تنها شکل دمکراسی هستند. در این دولتها، انتخابات برگزار میشود و مطبوعات و رسانهها آزادانه فعالیت دارند اما قدرت واقعی در دست نظامیان است. آنها هر زمان که بخواهند یا هر زمان که تصور کنند دولتها در مسیر اشتباه گام گذاشتهاند، بهخود حق دخالت در امور را میدهند.
دمکراسیهای تحت نفوذ تا همین چند دهه قبل، اتفاقی معمول در منطقه آمریکای لاتین بود. بهعنوان مثال در شیلی، ژنرال پینوشه پس از کنارهگیری از پست ریاستجمهوری، همچنان بهعنوان فرمانده نیروهای مسلح باقی ماند و دائما دولت غیرنظامی شیلی را تهدید میکرد که کاری نکنند که به زور متوسل شود. در برزیل، نهادهای اطلاعاتی ارتش با وجود تغییر ساختار حکومت در سال 1385، همچنان مردم را زیرنظر داشتند و خودسرانه عمل میکردند.
با این حال، از دهه 1990به بعد، دولتها در آمریکای لاتین توانستند در مهار قدرت نظامیان موفق عمل کنند. آنها نهتنها موقعیت ویژهای را که نظامیان داشتند گرفتند، بلکه از نظر ساختاری نیروهای مسلح را تحت کنترل وزارتخانههای دفاع خود قرار دادند. دولتها کرسیهای نظامیان در کابینه و پارلمان را از آنها گرفتند. با انتخاب افراد غیرنظامی بهعنوان وزیر دفاع، عملا چهره ساختار مدیریت نیروهای مسلح را نیز دگرگون کردند.
رابطه میان دولتها و نظامیان اکنون به کلی دگرگون شده است. دستکم در 4مورد شاهد بازگشت ژنرالها به صحنه سیاسی آمریکای لاتین و اثرگذاری آنها بر وضعیتی کنونی و سرنوشت کشورها هستیم. اول؛ نظامیان در ونزوئلا با حمایت از ادامه حضور نیکلاس مادورو در قدرت، عملا سرنوشت این کشور را در دست گرفتهاند. حمایت ارتش از مادورو، تنها دلیل باقی ماندن او در قدرت است. مادورو در مقابل، طی همه این سالها، ارتش و نظامیان را مورد حمایت مالی قرار داده است. بیش از 2هزار افسر عالی رتبه ارتش از مادورو حمایت میکند.
دوم؛ در شیلی ، دولت از ارتش برای سرکوب اعتراضهای مردمی استفاده کرده است. از یکماه قبل، اعتراضها و درگیریهای خیابانی، چهره 30ساله آرام شیلی را به کلی دگرگون کرد. اعتراضها بهخاطر افزایش 4درصدی بلیت مترو آغاز شد اما به سرعت به یک حرکت گسترده مردمی علیه گرانی، اختلاف طبقاتی و شکاف درآمدی میان فقیر و غنی در یکی از ثروتمندترین کشورهای آمریکای جنوبی تبدیل شد. مردم اکنون خواهان برکناری مقامهای دولتی بودند اما دولت که از حمایت ارتش برخوردار است، نیروهای ارتش را برای کمک به نیروهای پلیس در سرکوب اعتراضها به خیابانها فرستاد. رئیسجمهور این کشور رسما اعلام کرد که شیلی درگیر جنگ شده و به همین دلیل حکومت نظامی اعلام کرد؛ وضعیتی که برای شیلیاییها یادآور دوره حکومت نظامیان در این کشور بوده است. سوم؛ نظامیان در بولیوی نیز مدیریت اوضاع را در دست گرفتهاند. 3هفته اعتراض خیابانی علیه اوو مورالس، ارتش را به این نتیجه رساند که اکنون دیگر وقت رفتن او است. فرمانده ارتش از مورالس خواست تا کرسی ریاستجمهوری را تحویل دهد و از قدرت کنارهگیری کند. مورالس تحت فشار این خواسته نظامیان را پذیرفت و از کشور گریخت. آنچه باقی مانده، اکنون یک بولیوی بهشدت دو پاره است که نظامیان در آن تعیین کنندهاند.
چهارم؛ حضور نیروهای مسلح در اعمال قانون در کشورهای مختلف آمریکای لاتین طی سالهای اخیر بسیار پررنگتر از گذشته شده است. آمریکای لاتین یکی از ملتهبترین مناطق جهان است و دولتها برای اجرای خواستههای خود به قدرت ارتش متوسل شدهاند. در کشورهایی مثل السالوادور، کلمبیا، مکزیک و نیکاراگوئه، دولتها از سربازان ارتش برای مبارزه با موادمخدر و دستگیریها استفاده میکنند. در مکزیک، نقش ارتش چنان در مسائل انتظامی کشور پررنگ شده که دولت به کلی نیروی پلیس فدرال را منحل کرده و به جای آن یک نیروی شبهنظامی تحت عنوان گارد ملی را جایگزین کرد و اغلب نیروهای آنرا افرادی که سابقا در ارتش خدمت کردهاند تشکیل میدهند.
در کشوری که درگیر بحران است، حضور پررنگتر نظامیان در جامعه آنقدرها هم عجیب نیست اما گشودن در برای ورود نظامیان به صحنه سیاسی و اثرگذاری بر سرنوشت سیاسی کشورها بسیار خطرناک است. مطالعه تاریخی آمریکای لاتین نشان میدهد هرگاه نظامیان در امور داخلی کشورهای این منطقه دخالت کردهاند، در نهایت روند وقایع به خونریزی گسترده و کودتا منجر شده است. غیراین، نباید از یاد برد که نظامیان در آمریکای لاتین کارنامه چندان موفقی نیز در اداره امور کشورها ندارند؛ چه زمانی که حضور آنها مستقیم بوده، چه زمانی که بهطور غیرمستقیم در اداره کشور دخالت داشتهاند. دولتهای نظامی در دهه 1970در آمریکای لاتین، برای کشورهای خود فاجعه اقتصادی به جا گذاشتند. حتی دخالت نیروهای ارتش برای مبارزه با موادمخدر از میان بردن جرایم سازمانیافته، نتیجه مطلوبی بهدنبال نداشته است. حضور پررنگ نیروهای ارتش در جامعه، به افزایش خشونتها منجر شده است و اکنون خود این نیروها گرفتار فساد شدهاند.
دولتها در کشورهای آمریکای لاتین باید در برابر وسوسه استفاده از ابزار ارتش و نیروهای مسلح برای میانبر زدن به حل مشکلات، مقاومت کنند. توسل به نیروهای سخت نظامی شاید راهکار سادهتری باشد، اما دولتهای غیرنظامی باید به فکر تقویت سازوکارهای غیرنظامی جامعه خود برای مقابله با مشکلات باشند. انجام اصلاحات ساختاری در نیروهای پلیس، مبارزه با فساد و اصلاح نظام قضایی میتواند در این رابطه راهگشا باشد.