مانور تجمل
بچه پولدارها چگونه سینما را فتح کردند؟
شهاب مهدوی_روزنامه نگار
اتفاقی از اواخر دهه 80 زمینهاش فراهم شد، صدایش در دهه 90 درآمد و نتیجهاش تجسم بخشیدن به رؤیای گنج قارون برای عدهای شد که یکشبه پولدار شدند. سرمایهداری اصیل و ذاتاً محافظهکار جای خود را به نوکیسههایی داد که ابایی از آنچه مانور تجمل خوانده میشد، نداشتند. در دهه90 بچه پولدارهاسینمای ایران را فتح کردند؛نوکیسههایی که در ویلاهایی مجلل زندگی میکردند، برج عاجنشین بودند و با اتومبیلهایی در خیابانها تردد میکردندکه پول یک آینه بغلشان از کل زندگی و سرمایه طبقه فرودست بیشتر میارزید. تصویر این طبقه نوظهور و بیریشه در سینمای عامهپسند نمود بارزی یافت. در فیلم «آینه بغل» (منوچهر هادی 1396) مرتضی (جواد عزتی) مکانیک سادهای است که بهمناسبت سالگرد نامزدیاش اتومبیل گرانقیمتی را بهعنوان امانت برمیدارد تا با نامزدش مهناز (نازنین بیاتی) کمی خیابانگردی کند. تصادف با ماشین شهرداری باعث میشود آینه بغل اتومبیل بشکند و این بهانهای است برای ورود به زندگی شاهانه شاهرخ (محمدرضا گلزار) که مالک اتومبیل است؛ ورود به زندگی آدمهایی که فیلمساز از قول کاراکترهایش آنها را همان
4 درصدهایی میخواند که همهچیز را در اختیار دارند و در خانهشان هر چیزی از جمله کروکدیل یافت میشود. فیلم بهزندگیهای لوکس که در فضای مجازی تبلیغ میشود هم میپردازد. اینکه آینهبغل، فیلمی سطحی درباره زیستسطحی آدمهای این روزگار است اهمیتی ندارد؛ مهم تصویری است که فیلمساز از فاصله طبقاتی و نوکیسههای این دوران به نمایش میگذارد. نگاهی که در ذوقزدگی همسان با تماشاگر عادی است و جلوهفروشانه میکوشد تا از آنچه مثلا در پی نقدش است، پول دربیاورد. آینه بغل با نمایش زندگی آشفته شاهرخ، همان راهی را میرود که سینمای فارسی نیم قرن پیش طی کرده بود. ستاره نمایش جذاب و خوشتیپ در نقش بچه پولداری که بهخاطر یک آینهبغل، از کارگری فقیر گروکشی میکند،نقد نوکیسهها و تازه به دوران رسیدهها نیست، کاسبی با آنهاست. ایده تقابل طبقه فرودست با طبقه مرفه در فیلم بعدی منوچهر هادی «رحمان 1400» (1398) هم تکرار میشود. رحمان (سعید آقاخانی) کارگر شرکتی که رئیسش (مهران مدیری) با هیأتی ظاهرالصلاح به تجارت میپردازد،به تصور اینکه بهزودی از دنیا خواهد رفت میخواهد کاری کند تا اشکان (محمدرضا گلزار) پسر رئیس شرکت او را به قتل برساند تا خانوادهاش با پول دیه او زندگیشان را سروسامان دهند. با این بهانه فیلمساز ما را وارد زندگی اشرافی اشکان میکند و باز هم داستان اتومبیلهای گرانقیمت و خانههای آنچنانی تکرار میشود؛ با همان ذوقزدگی و همان تصویر توریستی آشنا از سبک زندگی بچه پولدارهای بیدغدغهای که در ویلایشان مهمانیهای عجیب و غریب میگیرند و به دختر مورد علاقهشان اتومبیل میلیاردی هدیه میدهند. دستگیری پدرنابکار و عاقبت بهخیری پسر خوشقلب، محافظهکاری فیلمسازی را به نمایش میگذارد که جسارت را در شوخیهای اینستاگرامی و دیالوگها و کنشهای گلدرشت و مستقیم جنسی جستوجو میکند. آنچه از تصویر بچه پولدارهای دهه 90 در سینمای ایران ثبت شده است هم از مانور تجمل برای فتح گیشه فراتر نمیرود.