نگاهی به گنجینه ایران در قلب موزه لوور پاریس
جهانی بزرگ زیر پای هرمشیشهای
از 14 اسفند ماه بهمدت 3 ماه 56 اثر از موزه لوور پاریس مهمان موزه ملی ایران خواهد شد؛ 56اثری که بعد از چند ماه مطالعه از میان چند میلیون اثر تاریخی موزه لوور پاریس انتخاب شده و به تهران میآیند تا در موزه ملی ایران به نمایش درآیند و به نوعی این مهم ترین و بزرگترین نمایشگاهی است که تاکنون در این گنجینه بزرگ ملی برگزار می شود. به بهانه نمایش این آثار قصد داریم در توری مجازی و نوشتاری شما را موزه لوور ببریم و از میانه آن، یعنی سالن شرق، شما را با آثار این موزه بیشتر آشنا کنیم.
فرزانه ابراهیمزاده:
2 گاو بالدار بزرگ ایستاده در آستانه در ورودی، با شکوهی عجیب و غریب هر مخاطبی را سحر و دعوت میکنند به دیدار جایی که «اورینتال» نامیده میشود. نور آفتاب کمرنگ زمستانی از نورگیری که آن سوی این گالری قرار دارد به داخل میتابد و این دو گاو بالدار باشکوه، هوش از چشمها میربایند؛ اینجا آستانه ورود به بخش شرق و میانرودان موزه لوور است؛ جایی که نگین درخشانش آثاری است از تمدن ایران که در مرکز این بخش جای گرفته، آثاری که کیلومترها آن سو تر از منطقه کشف شده در یکی از 4موزه بزرگ جهان جاخوشکردهاند.
اینجا موزه لوور است؛ جایی درست در قلب تاریخی شهر پاریس که در مرکز آن و در سالنهای 12تا 20 آن که به خاطر آثاری که در آن قرار دارد به نام شرق (و نه ایران) نام گرفته است. اگر از هر سمت این سالن ها یا گالری ها وارد شوید حس آشنایی از تاریخ و تمدن ایران را بهعنوان یک ایرانی در وجودتان حس میکنید؛ در واقع حسی آمیخته به غرور و البته حسرت جانتان را پر میکند. گالری عظیمی را میبینید پر از آثاریکه تا صد و چند سال پیش در جایی از سرزمین ایران آرام گرفته بودند. از آن ستون بزرگ با سر ستون گاوهای شاخدار تا این کاشیهای موزاییکی با تصاویری از سربازان جاویدان و سربازان مادی هخامنشی که حتی از دور هم میتوانید حدس بزنید این آثار از کاخ بزرگ آپادانای شوش به اینجا رسیده است. کمی آن سوتر سالن هم ریتون با سر شیر شبیه شیرهایی که در ایوان شرقی تختجمشید روی دیوار نقش بستهاند، دیده می شود. اینها و خیلی آثار دیگر که باید مفصل آنها را دید و درباره آنها حرف زد؛ آثاری که اگر زبان داشتند حتما داستان طول و دراز آمدنشان از شوش و تخت جمشید را با همه آب و تابش تعریف میکردند، حالا در لوور جا خوش کرده اند.
از شوش تا انتهای خیابان
قبل از آنکه بخواهید در پاریس و موزه لوور بگردید شاید برایتان جالب باشد که مرور کنید و ببینید چطور بخش مهمی از این آثار از دل سرزمین ایران به این نقطه جهان رسیده است. ماجرا از سفر آن زن و شوهر فرانسوی آغاز شد. همان زن و شوهری که کنار آن دیواره موزاییککاری رنگی سربازان هخامنشی جا خوش کردهاند و در لوور نامشان با احترام نوشته شده؛ مادام و مسیو دیولافوا. نوشتهای که بهنظر میرسد حداقل این سربازان بنا به آنچه به چشم خود دیدهاند باورش نخواهند داشت. ماجرا از آنجا شروع شد که مارسل دیولافوا، مهندس راهآهن فرانسوی که بههمراه همسرش ژان برای کشیدن راهآهن سراسری به ایران آمده بود تا مذاکره کند، با کشتی به کشورمان رسید و سر راهش از جنوب به پایتخت به خوزستان و شهر تاریخی شوش رسید؛ شهری پر از خرابههایی باستانی که بهنظر میآمد سالهای زیادی است متروکه شده است.
مارسل دیولافوا که عاشق باستانشناسی و عتیقهگردی بود خیلی زود فهمید این منطقه همان بهشت معروفی است که به باستانشناسان فرنگی وعدهاش را دادهاند. او به فرانسه بازگشت و از مدیر موزه ملی فرانسه که بعدها همین موزه لوور شد مبلغی را خواست تا به بهشتی که ایمان داشت آن را کشف کرده، بازگردد و کاوشهای باستانشناسی را آغاز کند. 31 هزار فرانک پولی بود که به آن زوج داده شد و آنها باز به ایران بازگشتند. البته این بار کارشان سختتر بود؛ چرا که برای بازگشت و کاوش باید دستخط شاه ایران را همراهشان میبردند اما شانسشان شاید این بود که با دکتر تولوزان- پزشک مخصوص ناصرالدینشاه- آشنا بودند و این موضوع باعث شد تا شاه در قبال گرفتن پول و این تضمین که فلزات را از ایران خارج نکنند و نیمی از آثاری که پیدا کردند را به ایران بدهند اجازه کاوش در شوش را به آنها بدهد؛ کاوشی که 2سال به طول انجامید و بخش زیادی از آن در مجموعه باستانی آکروپلیس شهر شوش انجام گرفت؛ شهری که پایتخت زمستانی هخامنشیان و در حقیقت مرکز استقرار شاه بود.
در این کاوشها آثار بسیار نفیسی به دست آمد که بخشی از آنها بدون پایبندی به قرارداد با شاه ایران در جعبههای مخصوص گذاشته شده و آماده سفر از راه دریا به سمت پاریس شدند. زوج فرانسوی که در خاطراتشان دائم مردم ایران را متاسفانه تحقیر میکنند دوست نداشتند بر قرارداد پایبند بمانند و آثار به دست آمده را با دولت ایران تقسیم کنند. آنها در طول این 2 سال، 327 صندوق از آثار باستانی ایران را آماده بردن به فرانسه کردند و در نهایت آنچه میشد را بسته بندی و سوار کشتی کردند و آنچه نمیشد را نابود کردند. نه، این اغراق نیست؛ ژان دیولافوا در بخشی از خاطراتش به قلم خود نوشته از اینکه نمیتوانست یکی از گاوهای سنگی یکی از ستونها را که 12 تن وزن داشت در صندوق و کشتی حمل کند عصبانی شد و با پتک به جان این ستون 3 هزار ساله افتاد و وقتی عصبانیتش فروکش کرد که سر ستون مثل میوهای رسیده از هم شکافته و خرد شده بود؛ ستونی که آنقدر خرد شد که دیگر کسی نمیداند اصلا کجا بوده و چه شکلی داشته است.
بازگردیم به سفر این زن و شوهر. آنها برای خروج این صندوقها و زدن زیر قراردادی که با شاه امضا کرده بودند یک مانع داشتند؛ آن هم حاکم بوشهر بود که البته خریدن این مانع آن قدر هم کار سختی نبود. آنها به او گفتند اگر مجوز خروج آثار را بدهد دولت فرانسه، مدال و نشان برای حاکم فارس خواهد فرستاد و به این ترتیب مظفرالملک راضی شد برای خوشخدمتی به مسعودمیرزا (ظلالسلطان، پسر بزرگ ناصرالدین شاه) این آثار چند هزارساله وارد خلیجفارس و از آن طرف آبهای آزاد شود. صندوق های گرانبهایی که در کمتر از چند ماه مردم پاریس شاهد دست به دست شدن آنها یکی پس از دیگری از راه رودخانه سن به سمت انجمن علمی فرانسه بودند که در نزدیکی همین موزه لوورد و در یکی از کاخهای قدیمی پا گرفته بود و داشت گنجینه خود را کامل میکرد. با رسیدن این جعبهها به پاریس، انجمن علمی فرانسه تصمیم گرفت تا چند نفر از باستانشناسان خود را به ایران بفرستد تا کار ناتمام خانواده دیولافوا را تمام کنند. این بار یک مهندس زمینشناس که قرار بود برای مطالعه برای پیدا کردن نفت به ایران برود به اسم ژاک دمورگان مأمور شد.
شوش سهم فرانسویها
قبل از آمدن دمورگان به ایران ناصرالدینشاه به تیر غیب میرزارضا کرمانی دچار شده بود و شاه جدید روحش هم از قرارداد امضا شده میان شاهبابا و دیولافواها و ماجراهای قبلی خبر نداشت و سفر فرنگ هم که دوست داشت ، پس وارد مذاکره با فرانسویان شد و امتیاز حفاری در ایران را به آنها داد؛ به شرط اینکه هر چه پیدا شد نصف، نصف باشد. با این همه فرانسویها با زرنگی شوش را برای خودشان سند زدند و نوشتند هرشیء تاریخی که در شوش پیدا میشود برای آنها خواهد بود. دمورگان برای اینکه منطقه امنی برای باستانشناسی داشته باشد تصمیم گرفت روی تپه باستانی شوش قلعهای بسازد؛ قلعهای که با خراب کردن یکی از کاخهای هخامنشی با آجرهای کتیبهدارش ساخته شد.
اعضای انجمن علمی فرانسه به سرپرستی دمورگان 32 سال در این قلعه و در شوش مستقر بودند و آثار مهمی را پیدا کردند؛ آثاری چون تندیس بزرگ و برنزی ناپیر اسو- ملکه بزرگ عیلامی- که 1800 کیلوگرم وزن و بیش از 3000 سال قدمت داشت و در دیدار از موزه لوور آن را خواهید دید که با وقاری عجیب در میان یک ویترین ایستاده است. اما در میان آثاری که دمورگان از کاوشها بهدست آورد یک اثر شاید منحصربه فردترین اثری باشد که حالا درست در انتهای بخش شرقی موزه لوور قرار دارد و بعد از گذشت 100سال داغ داشتنش به دل ایرانیها و عراقیها با آن دو بدل کاملا ابتدایی که چندین سال بعد فرانسوی ها از آن ساختند و به کشور ما و عراق دادند، بد مانده است؛ لوح حمورابی.
غنیمت، غنیمتها
در یکی از روزهایی که گروه دمورگان در حال حفاری در بخشهایی از شهر شوش بودند، یکی از تیم های باستان شناسی به سرپرستی گوستاو ژاکیه یک دفعه شیء عجیبی را از دل خاک بیرون آورد. سنگی بزرگ و یک تکه مخروطی شکل که با اینکه دو تکه شده بود اما میشد فهمید اثر مهمی است. این شیء تاریخی در کنار ستونی از سنگ بازالت به بلندی ۲/۲۵ متر و پهنای ۶۵ سانت بود. بربالای آن تصویر مردی با خورشیدی بر سر روی صندلی نشسته و در مقابلش مردی به حالت احترام ایستاده بود. دمورگان این اثر را مهر و موم کرد و به انجمن علوم فرانسه فرستاد. حدسش درست بود این همان لوح معروف حمورابی - پادشاه بابل- بود که نخستین قانون مدون جهان است. این لوح به دستور حمورابی بر این سنگ نوشته شده و همانطور که در بالای آن دیده میشود به «شِمِش» خدای آفتاب تقدیم شده است و در مرکز شهر سیپار در آشور قرار گرفته تا مردم آن را ببینند.
چند سال بعد از مرگ حمورابی، شوتروک ناهونته پادشاه عیلام بعد از فتح بابل این لوح را به غنیمت گرفت و از منطقه ای در عراق امروزی به ایران آورد و در مرکز شهر شوش یا شوشا قرار داد و همان جا ماند تا گروه دمورگان در آکروپلیس شوش به آن دست یافتند. لوح به لحاظ قانونی در کشور ایران پیدا شده بود و این یعنی مالکیت آن به کشور ایران تعلق داشت، اما فرانسویها به بهانه ترمیم و خواندن متن آن، این اثر را از ایران خارج کردند و حالا اصل لوح حمورابی در میان سالن شرق در میانه دو تمدن ایران و میانرودان قرار دارد و مانند بیش از ۳۵ هزار اثر دیگر از هنر و تمدنهای مصر یونان، سومر، بابل و ایران زیر هرم شیشهای که به دستور فرانسوا میتران - رئیسجمهور اسبق فرانسه- روی گنجینه لوور ساخته شده است، قرار گرفته اند.
هرم بزرگ 2 گانهای که نخستین بخش موزه بزرگ لوور است و طعنهای بس عجیب به هزاران شیء تاریخی است که از تمدنهای بزرگ جهان زیر پای پاریس و این هرم مدرن آرام گرفته اند؛ هرمی که نقطه شروع سفری چندین ساعته به یکی از بزرگترین موزههای جهان و بنا بر آمار با بازدید ۹/۵ میلیون نفر در سال پربازدیدترین موزه جهان است.
هرم شیشهای حافظ هنر جهان
قبل از اینکه از دروازه اسبهای بالدار موزه لوور بگذرید کمی به عقبتر برگردید، به زمانی که از کناره رود سن بعد از گذر از میدان مشهور کنکورد که سر لویی شانزدهم و ماری آنتوانت و بعدتر دانتون و روسپیر را روی گیوتین مشهورش گذاشتند، گذشتید و پشت کاخ مشهور تویلری یا کاخ لالهها که محل اقامت پادشاهان فرانسه بوده است، عبور کردید و به محوطهای رسیدید که هرم شیشهای بزرگ لوور از پشت آن دیده می شود. شاید هم در ایستگاه متروی موزه لوور از یکی از قدیمیترین خطوط متروی جهان یعنی خط یک پاریس خارج شدید و حالا در آستانه ورود به موزه در ورودی ایستادهاید تا از دروازه هرم رد شوید.
این موزه یکی از چند موزه بزرگ جهان و یکی از قدیمیترین موزههاست. اصل موزه همین کاخ بزرگی است که شبیه یک مستطیل دور تا دور هرم ساخته شده است. کاخی به وسعت ۳هزار متر یا ۳ کیلومتر مربع. این کاخ یکی از کاخهای خاندان بوربون فرانسه قبل از انقلاب کبیر فرانسه بود. در ۱۴ژوییه ۱۷۸۹ که انقلابیون پرشور و شر، زندان باستیل را فتح و رسما اعلام انقلاب کردند این کاخ مانند بسیاری از بناهای تاریخی با همه آثارش به مردم فرانسه تقدیم و ملی اعلام شد. این کاخ در سال ۱۷۹۳ با تصمیم شورای انقلاب فرانسه تبدیل به موزه ملی فرانسه شد و مورد بازدید عموم قرار گرفت. در سالهایی که ناپلئون بناپارت در حال کشورگشایی بود توانست بخشی از گنجینه هنری این موزه را کامل کند. بعد از آن نیز باستانشناسان فرانسوی به کشورهای مشرق زمین رفتند و آثاری از تاریخ و تمدن جهان را به موزه آوردند.
در دهههای 70 و 80میلادی که آندره مالرو بهعنوان وزیر فرهنگ فرانسه در کابینه حضور داشت موزه لوور را شروع به بازسازی و بهینهسازی کرد. در دهه80 هم با به قدرت رسیدن فرانسوا میتران بخش تازهای به لوور افزوده شد که این هرم شیشهای مهمترین آن است که در این دوره با طراحی معمار آمریکایی چینیتبار به اسم آیام پهای ساخته شد. رابرت لنگدان شخصیت اصلی رمان کد داوینچی البته معتقد است: اینکه در بالای لوور این هرم را ساختند به عقده فرعون شدن میتران باز می گردد. در زمان او نمادهایی از تمدن مصر مانند ابلیسکی که در میدان کنکورد قرار دارد و این هرم به پاریس افزوده شد.
هرچند که ظاهرا بعد از انتشار کد داوینچی تعداد بازدیدکنندگان موزه لوور بیشتر شده و بسیاری با این کتاب وارد موزه میشوند و میبینند با وجود تصویرسازی خوب، فضاها خیلی هم شبیه ماجرای کتاب نیست. چند سال پیش در جایی نوشته شده بود اگر بخواهید در موزه لوور ۳کیلومتری با 8 بخش مجزا از هم ، برای هر اثری یک دقیقه وقت بگذارید در روزهای زیادی باید این مسیر را طی کنید و بلیت ۹یوروی آن را بخرید.
راهروی دنون
دومینک دنون، باستانشناس و موزهدار مشهور فرانسوی بود که برای موزه لوور تلاش بسیاری کرد و حالا نامش روی یکی از مهمترین بخشهای آن قرار دارد. بخشی که بعد از گذر از کنار مجسمههای سنگی مشهوری از تمدن روم به سمت گراندگالری میرود که بیتردید مهمترین مقصد کسانی است که به پاریس و موزه لوور میآیند. گالری که در آن مشهورترین آثار نقاشی جهان از جمله تابلوی یحیی رافائل و تاجگذاری ناپلئون و باکره صخرههای لئوناردو داوینچی قرار دارد. اما بیتردید در گراندگالری همه راهها به اتاقی در میانه سالن ختم میشود که در آن شاهکار داوینچی یعنی لبخند ژکوند یا مونالیزا قرار گرفته است.
انتهای گراندگالری به بخش مصر منتهی میشود. 2سالن بزرگ با آثاری بینظیر از تمدن فرعون. نمیشود از کنار مجسمه بازالتی بلند رامسس دوم که بر سریر نشسته و دست روی زانو گذاشته در حالی که کسی در مقابلش ایستاده به راحتی گذشت. مگر میشود کاتب نشسته را ندید و از کنار آن مومیایی سیاهرنگ درون تابوتش گذشت. مجسمههایی از نوت، ربع خدایان مصری و خطوطی با خط هیروگلیف، تکههایی از وسایلی که با مردگان دفن شده بودند و تصاویری از جنگها در مصر باستان؛ همه و همه در این سالنها کنار هم قرار دارند. اما وقتی از اینها بازدید کردید تازه به همان نقطه شروع این گزارش می رسید. آن 2 اسب بالدار باشکوه در آستانه ورودی بخش شرقی؛ دروازه ورود به بخش ایران و میانرودان.
سربازان جاویدان، مراقبان هنر جهان
برخلاف تصور این دیواره عظیم با نقش برجسته اسب بالدار متعلق به ایران نیست و از کاخی در نینوا در عراق به اینجا آورده شده است. اما آن سر ستون بلند با سر گاو بخشی از کاخ آپادانای شوش است. کنار این ستون بلند به زبان فرانسه نوشته شده: هدیه مارسل و ژان دیولافوا؛ هدیه ای که از ایران تا به اینجا رسیده است. مانند سنگنگاره یادبود اونتاش ناپیریشا از تمدن عیلام که در خوزستان پیدا شده یا تصویر سنگنگاره زن عیلامی و ندیمهاش. در کنار اینها لوحی مدور از سنگ با تصویری از زروان خدای زمان، قدیمیترین خدای ایرانیان که معتقد بودند روشنایی، نور، تاریکی و ظلمت را به دنیا آورد، هم دیده می شود.
آنچه در کنار زروان دیدنی است پیکر بدون سر ناپیرآسو ـ همسر اونتاش ناپیرشا پادشاه عیلام ـ است که در کنار سنگنگاره یادبود همسرش در محوطه های باستانی شوش پیدا شده است. پیکرهای که سرش را گم کرده اما زنی است با دستهایی بر هم گذاشته که با وقار یک ملکه ایستاده را نشان می دهد. نوع لباس و جواهرات زن در این مجسمه کاملا دیده میشود. برای اینکه فکر نکنید این آثار همه توسط باستانشناسان نسل اول فرانسوی به اینجا آورده شده اند، تخته بازی ۵۸ خانهای در این بخش وجود دارد که در کنارش نام رومن گیرشمن جای گرفته، اثر تاریخی جالبی که در محوطه سیلک کاشان بهدست آمده است. موزاییک رنگی نقش برجسته شیر که از کاخ آپادانای شوش به اینجا رسیده در کنار تصویر برجسته سربازان قرار دارد و کتیبهای از داریوش اول که در دروازه ورودی کاخ آپادانا بوده هم از آثار دیگر است.
نقش برجسته سربازان ایرانی با نگاهی مصمم و لباسهایی که نشان از رده نظامی آنهاست انگار به نگهبانی همسایگان چند سالهشان ایستادهاند. رنگهای بهکار رفته در این نقش برجسته آن قدر با جزئیات است که میتوان درباره سانت سانتش صحبت کرد. این قدر از آثار عیلام و هخامنشی گفتیم نه اینکه خیال کنید از دورههای دیگر تاریخ ایران در این بخش نباشد، نیمتنه شاپور اول با آن تاج عجیب و غریب در کنار تصویری رنگ و روغن از ناصرالدینشاه خود دلیلی است از اینکه چه دورههای تمدنی زیر سقف این موزه گرد هم آمدهاند. موزهای در قلب اروپا که میتوان آن را جهانی کوچک زیر یک هرم شیشه نامید.