سارا تمیزکار:
ایران 1284شهر دارد؛ 15شهر در قامت کلانشهر (شهرهایی که بالای 500هزار نفر جمعیت دارند، 31مرکز استان و 60شهر با جمعیت بیش از 150هزار نفر و بسیاری از شهرهای متوسط و کوچک که مسائل شبیه به هم دارند. در این شهرها جمعیتی بالغ بر 59میلیون نفر زندگی میکنند؛ جمعیتی که طبقه متوسط شهری کشور را تشکیل میدهند. قطعا هر اندازه که اداره شهرهای کشور با ثبات بیشتری همراه باشد، وضعیت شهرها هم بهتر خواهد بود اما با وجود گذشت 110سال از شکلگیری نهاد شهرداری در شهرهای بزرگ و کوچک کشور، هنوز نسبت به شهرها و اداره آنها رویکردهای سیاسی وجود دارد.
پس از انتخابات سالجاری شوراهای شهر، اصلاحطلبان توانستند در بسیاری از شهرها اداره امور را به دست بگیرند؛ آن هم در حالی که پیش از آن، شهرهای کشور بهمدت بیش از 14سال در اختیار جناح اصولگرا بود. اما با تغییر مدیریت شهرها، این سؤال همواره وجود دارد که چه چیزی در ماهیت اداره شهرها تغییر کرده است؟ کدام مولفهها در شهرها وجود دارد که بتواند ماهیت اصولگرایی یا اصلاحطلبی را میان مدیران شهری مشخص کند؟ آنچه مسلم است اینکه شهرهای کشور نیازمند افزایش توان اقلیمی و کاهش استفاده از منابع طبیعی هستند. دیگر شهرها قدرت توسعه نامتوازن را ندارند و بیش از این نمیتوان بر شانههای خمیده آنها پا گذاشت. دیگر این امکان وجود ندارد که شهرداریها زمینفروشی کنند تا پول جمعآوری زباله داشته باشند. شهرها اینروزها باید با الگوی دیگری اداره شوند.
در این میان، داشتن مدیران متخصص و آشنا به مسائل شهری میتواند یک رهاورد مناسب باشد؛ مدیرانی که تجربه مدیریت شهری دارند و دیگر نیازی نیست که شهرها را در فرایند آزمون و خطا قرار دهند. مدیران امروزین در شهرهای کشور، عموما افراد صاحب تجربهای هستند؛ هرچند در این میان، کسانی هم هستند که روزگاری اداره شهرهایشان را در اختیار داشتهاند اما هماکنون با کولهباری از تجربه، از چرخه تصمیمگیریها به دورند. فارغ از هرگونه نگاه حزبی و سیاسی، بهکارگیری این تجارب میتواند برای مدیران شهری، راهگشا باشد.
امروزه اداره شهرها با چالشهای بنیادین، بیش از آنکه نیازمند رویکردها و نگاههای حزبی باشد، باید متکی بر تجربه و دانش باشد؛ وگرنه اداره شهرها طی دهههای گذشته نشان دادهاست که روندها آزمون و خطایی بوده و وضعیت شهرهای کشور چندان که باید، مناسب نیست.
تجربه اداره تهران طی دهههای گذشته، آیینه تمامنمایی از مدیریت شهری کشور است. بسیار شگفتانگیز است که متوسط عمر مدیریتی این شهر بزرگ، بسیار ناچیز است؛ کمتر از 23ماهی که زمان زیادی برای شناخت یک شهر و آگاهی از معضلات و پیشبینی یک برنامه منسجم نیست. بهعبارت دیگر، بسیاری از شهرداران این شهر در طول فعالیت 110ساله شهرداری، هنوز فرصت اجرای برنامههایشان را نیافته بودهاند و با ساختار عریض و طویل این شهر آشنا نشده بودهاند که بلافاصله مسندشان را در اختیار دیگران گذاشتهاند و این ماجرا مثل کلاف سردرگمی سالها به اندام فرتوت و فرسوده این شهر چنگ انداخته است؛ بهواقع سهم تهران و همه شهرها از ثبات مدیریتی چنان ناچیز است که اگر یک شهردار چند سالی در این مسند به فعالیت بپردازد و پروژههای عمرانی و شهری معدودی را به سامان برساند، یک انقلاب در تاریخ مدیریت آن محسوب میشود. شهرهای ایران کمتر توانستهاند به چنین دستاوردی دست یابند. هر گاه یک مدیر شهری ثبات یافته، توانسته تغییراتی در شهر ایجاد کند اما هرگاه ثبات از مدیریت شهری رخت بربسته، نتیجه چیزی جز بلاتکلیفی شهر و پروژههای مختلف شهری نبوده است.
هر چه هست، صندلی مدیریت شهری در طول 110سال گذشته صندلی پرترافیکی بوده است؛ شاید مثل صندلیهای مهم همه ادارات و نهادها. اما سرنوشت 59میلیون شهروند کشور، هماکنون در اختیار این مدیران است؛ مدیرانی که اگر رنگ ثبات به خود نبینند، وضعیت شهرهای کشور، پیچیدهتر، نامطمئنتر و بسیار شکنندهتر خواهد شد.