میزگرد همشهری با 6زنی که بلیت بازی ایران وکامبوج را خریدهاند و از حسوحال قبل از بازی میگویند
تماشاگران آزادی
لیلی خرسند ـ روزنامه نگار
حس عجیبی دارند، هم زنان و هم مردان. زنان آنهایی هستند که برای نخستینبار به ورزشگاه میروند، نخستینبار در جایگاه تماشاگران مینشینند و برای نخستین بار یک بازی فوتبال را از نزدیک تماشا میکنند. مردان هم آنهایی هستند که برای معدود دفعات، زنان را در استادیوم میبینند. این نخستین باری نیست که زنان به استادیوم فوتبال میروند، اما برای نخستین بار است که برای آنها بلیتفروشی شده است و برای نخستین بار است که هواداران واقعی فوتبال از این جنس راهی استادیوم میشوند. این نخستین بارها، واکنشهای متعددی را در پی داشته است. زنان از حس و حالشان میگویند؛ از ترسی که برای ورود به تونلهای ورزشگاه دارند؛ از حسی که برای نخستین بار میخواهند جمعیت چندهزار نفری را یک جا ببینند. چمن سبز زمین را ببینند، از حال و هوایشان موقع شعار دادن میگویند و... و مردان تجربههایشان را به رخ میکشند؛ از بودنهایشان در ورزشگاه، از شعار دادنهایشان، از اینکه چطور باید یکی شد و... . مردان از حالا زنان را هم قضاوت میکنند، اینکه یکی دو بار به ورزشگاه بروند دیگر نمیروند، وضعیت دستشوییها را ببینند، طعم ساندویچها زیر زبانشان برود و چند ساعتی برای بازگشت به خانه معطل شوند، دیگر حقی به نام حضور در استادیوم نمیخواهند و... چند زن، آنهایی که بلیت بازی روز پنجشنبه ایران و کامبوج در مقدماتی جامجهانی 2022 قطر را خریدهاند، در گفتوگو با هم و همشهری از حس و حالشان گفتهاند؛ از دلخوریهایی که در این چند روز از شوخیهای مردانه دارند و... . از سالاد الویهای که میخواهند برای روز بازی درست کنند، از وام خانگی که برای رفتن به جامجهانی قطر کنار گذاشتهاند و .... .
تا حالا شده به ورزشگاه بروید؟ ذهنیتی از ورزشگاه پر از جمعیت دارید؟
مائده: من فقط تا پشت در ورزشگاه آزادی رفتهام. دربی 3سال پیش بود که با دوستانم رفتیم. پلیس ریخت و بچهها متفرق شدند. 3-2 نفر را هم گرفتند که شب آزاد شدند. یک سال پیش سر دربی، بچهها باز هم گفتند برویم، من یاد آن خاطره افتادم و نرفتم. من خیلی فوتبالی نیستم ولی میخواهم اینقدر به ورزشگاه بروم که یک کار عادی شود. وقتی حضور زنان کاملا آزاد شد و همه توانستند بروند، کنار میکشم. من برای تماشای فوتبال به استادیوم نرفتهام ولی یکبار در ورزشگاه بودهام. در لیگ ملتهای والیبال در اردبیل بودم که یک بازی ایران را تماشا کردم. حسش فوقالعاده بود. والیبال را بیشتر از فوتبال دوست دارم.
نگار: من چندبار ورزشگاههای مختلف رفتهام. در ورزشگاه امامرضا(ع) که تمرینات استقلال یک مدت آنجا انجام میشد، بودم. بازی هنرمندان با تیمهای دیگر را هم از نزدیک تماشا کردهام. بازیهای فوتبالی را که خیریهها برگزار میکنند، رفتهام. مسیر رفتوآمدم به محل کار طوری است که هر روز از کنار ورزشگاه آزادی رد میشوم. هر بازیای که در ورزشگاه برگزار میشود من درگیر آن میشوم؛ ماشینهایی که کنار هم پارک شدهاند و کل اتوبان را بستهاند، جمعیتی که در حال رفتوآمد هستند، روزهایی که با مترو میروم و در ورزشگاه بازی برگزار میشود، قطار در ایستگاه ورزشگاه توقف نمیکند و... . من از جایی هر روز رد میشوم که حس ناشناختهای نسبت به آنجا دارم و این حس عجیب است. من حس گنگی دارم. یک اتفاق اجتماعیای آنجا میافتد که یک عده نسبت به آن شناخت دارند ولی نباید تو آن را بشناسی.
لیلا: در این چندروزه مدام به این فکر میکنم که پنجشنبه چه اتفاقی میافتد. در ورزشگاه چه چیزهایی میگوییم و چه کارهایی میکنیم. آقایان میگویند رفتی توی تونل این کار را بکن، اینجوری شعار بده. من به این حرفها گوش نمیدهم. میخواهم همهچیز را خودم تجربه کنم. از دید یک زن از همهچیز لذت ببرم. حتی چند روز پیش خواب دیدم که در ورزشگاه هستم. بر عکس اینکه همه گفته بودند در تونل جیغ بزنید ما خیلی آرام میرفتیم، زمین را دیدم و خیلی کوچکتر از چیزی بود که تصور میکردم و از تلویزیون دیده بودم. من در این چند روز مدام به این فکر میکنم که چه شعارهایی باید بدهیم. قرار است ما لیدر داشته باشیم؟ خودمان باید متحد شویم؟
شبنم: تنها تجربهای که من از حضور در ورزشگاه دارم، در همایش حسن روحانی بود. البته آن هم در استادیوم 12هزارنفری برگزار شد. آنجا بود که برای نخستین بار آن همه جمعیت را میدیدم و بودن در ورزشگاه را حس میکردم. من برای این بازی مطمئن نبودم که بلیت بگیرم یا نه. روز اول وقتی دیدم فقط یک جایگاه را به زنان دادهاند، خیلی ناراحت شدم، اما دوستان قلقلکم دادند که حتما بیا و من هم بلیت خریدم. من هیچ تصوری از بودن در استادیوم ندارم. نمیدانم اندازهاش چقدر است. از جایی که نشستهایم بازیکنان دیده میشوند؟ میشود بازی را دید؟ چطور باید شادی کنیم؟ اینها همه برای من گنگ است. یک حس عجیبی هم دارم. من دوست دارم با پدرم بازی را ببینم و با خانوادهام شادی کنم.
شیوا: من هم با این جدایی مخالفم. هر کسی دوست دارد با فامیلش به استادیوم برود. من دوست دارم کنار همسرم بازی را تماشا کنم. اگر میخواهند حرمتها حفظ شود، زنان و مردان باید کنار هم باشند. من خیلی علاقهای برای رفتن به ورزشگاه ندارم. من به نظافت و بهداشت خیلی اهمیت میدهم. بخواهم مترو سوار شوم، سمت واگن مردان نمیروم. باید ورزشگاه در شأن شخصیت من و پرستیژ من باشد؛ مثلا وقتی همه میروند عروسی بهترین لباسهایشان را میپوشند و تر و تمیز هستند. آنهایی هم که به ورزشگاه میروند باید همینطور باشند؛ تمیز، انگار دارند میروند عروسی.
فهیمه: من نه دنبال هنجارشکنی هستم و نه هدف دیگری دارم. من مخاطب معمولی فوتبال هستم. از 8-7سالگی با فوتبال بزرگ شدهام. از الان هم دارم برنامهریزی میکنم که به جامجهانی 2022 قطر بروم. از این هم که نتوانستم روسیه را بروم، خیلی ناراحتم. 2تا وام خانگی گذاشتم هرکدام 20میلیون تومان، فقط برای اینکه بتوانم هزینههای رفتن به جامجهانی را بدهم. بردارشوهرم هم در قطر ایرلاین کار میکند. وقتی رفت آنجا نخستین چیزی که گفتم این بود که باید کمک کنی من بتوانم جامجهانی بروم. من 32سالم است و حداقل 22سال است که حسرت رفتن به ورزشگاه را دارم. من اینقدر حسرت رفتن به ورزشگاه را دارم که پنجشنبهای که سایت خرید باز شد، همسرم میخواست بلیت بخرد و من را سورپرایز کند.
سمیرا: من خیلی فوتبالی بودم. بچه مثبت خانواده بودم و تنها باری که از مدرسه فرار کردم بهخاطر فوتبال بود. در بازی ایران و استرالیا از بالای دیوار پریدم و به خانه برگشتم تا بتوانم بازی را تماشا کنم. من هنوز هم فوتبال دوست دارم و بازیهای ایران، اسپانیا و لیگهای دیگر را میبینم. شاید خیلی حرفهای نباشم و همه بازیکنان را نشناسم ولی از تماشای فوتبال لذت میبرم. با این حال هیچ تصوری از استادیوم ندارم. حتی به آن نزدیک هم نشدهام. من دوست ندارم به استادیوم بروم. ترس از جمعیت دارم. میدانم اگر بروم، تیممان گل بزند، از خوشحالی گریه میکنم. میدانم جو آنجا من را میگیرد، اما میترسم بروم و اتفاقات بعدی برای خودم بیفتد، غش کنم و حالم بد شود.
نگاهها به حضور زنان در استادیوم متفاوت است. بعضیها میگویند علاقه چندانی به فوتبال ندارند و فقط چون از این حق محروم بودهاند، دنبال این خواسته میروند.
نگار: نظر مردان این است که زنان طرفدار واقعی فوتبال نیستند. من این نظر را قبول ندارم. اگر ما نمیتوانیم مثل آنها طرفداری کنیم، دلیل دارد. کسی که تا حالا تئاتر نرفته، نمیتواند بگوید از تئاتر خوشش میآید یا نه. طرفدار این هنر است یا نه. اما بعد از یکبار رفتن، میتواند علاقهمند شود. مردان سدی دور خودشان کشیدهاند و میگویند فقط ما هستیم که میتوانیم منتقد و حامی فوتبال باشیم. از کجا معلوم اگر حضور زنان در ورزشگاه آزاد بود، تحلیل آنها راهگشا نمیشد؟ شاید تغییری که مدام در سالها منتظریم در فوتبال و ورزشگاهها بیفتد، با حضور زنان میسر شود. من اگر از سالها قبل به ورزشگاه میرفتم شاید طرفدار تیم خاص میشدم اما الان نمیتوانم. کسی حرف من را قبول نمیکند، چون تجربه ندارم. من دوست ندارم هنجارشکن باشم. از نظر من این کار اصلا هنجارشکنی نیست. رفتن به استادیوم هم مثل رفتن به مدرسه و دانشگاه است. مثل تئاتر و سینماست. من دوست دارم سینما بروم، دوست دارم ورزشگاه هم بروم. رفتن به ورزشگاه هم مثل بقیه کارها باید عادی باشد، اما اینقدر آن را تابو کردند که الان آزادکردنش ممکن است عواقب داشته باشد.
مائده: حذف زنان هیچجا نتیجه نداده. در آلمان گفته بودند زنان وارد بورس نشوند. در 10سال گذشته زنان با تعداد کم وارد بورس شدند. 85درصد سود به همین زنان رسیده است. از کجا میدانیم که حضور زنان در ورزشگاه آسیب است؟ من الان 29سالم است و برای نخستین بار است که وارد استادیوم میشوم. شاید اگر 10سال پیش این اتفاق افتاده بود، من الان نگاه دیگری به ورزش داشتم.
وارد محیطی میشوید که قبلا کاملا مردانه بوده. هماهنگ شدن با آن محیط سخت نیست؟
نگار: تعریفی که ما از ورزشگاه داریم این است که این محیط کاملا مردانه است. چیزی بیشتر از این نمیدانیم. نمیدانیم باید در محیط مردانه چه کار کنیم. ما به فضای مردانه و زنانهاش هم فکر میکنیم، ولی ذهنیتی از این مدل نداریم. ما یک محیط مردانه داریم که قرار است زنان هم آنجا پذیرفته شوند، نه اینکه محیط برای آنها هم بشود. میگویند تجربههایتان هم باید مثل ما باشد و چیزهایی را که ما تجربه کردهایم، شما هم تجربه کنید. ردپایی هست که ما حتما باید روی آنها ردپایمان را بگذاریم. نمیتوانیم ایدهآلگرا باشیم و تأثیری روی این محیط بگذاریم.
ورزشگاه، تعریف مشخصی دارد؛ جایی است که بازیای برگزار میشود و عدهای برای تشویق شعار میدهند؛ این فضایی است که در همه ورزشگاهها حاکم است، فرقی نمیکند کجا باشد.
نگار: آن فضاست که به من میگوید چه کار کن. من حسرت این را دارم که یکبار صدای نفس جمعیتی را که در ورزشگاه نشستهاند بشنوم. در کنسرتها یا در دیگر رویدادهای اجتماعی تعداد جمعیت محدود است. این همه جمعیت را فقط میشود در استادیوم دید. من از نگاهی که مردان به ما دارند، حرصم میگیرد. بچههای کوچک به ما فخر میفروشند که ما میتوانیم به استادیوم برویم و شما نمیتوانید. از بچه دهساله تا مرد هفتاد، هشتاد ساله این حرف را میزنند و من را به عنوان یک زن حریص میکنند که حتما به ورزشگاه بروم. خیلی از مردان هم به ورزشگاه نمیروند و از تلویزیون بازی را تماشا میکنند، ولی بقیه دوست دارند روی نقطه ضعف ما دست بگذارند.
خیلیها هستند که معتقدند امیدوارند با این حضور، این نگاهها تغییر کنند. به این تغییر امیدوار هستید؟
فهیمه: در بچگی خانه ما در محلاتی نزدیک زمین فوتبال بود؛ زمینی که تیمهای محلی آنجا بازی میکردند. من از خانه و از طبقه چهارم آن بازیها را میدیدم و فحشهایی را که به هم میدادند، میشنیدم. کلیددار آن زمین همسایه ما بود. بعضی وقتها از پشت نردهها بازیها را تماشا میکردم. آرزویم این بود که یکبار به آن طرف نردهها بروم. یکبار رفتم. پشت نردهها که بودم، چند تا حرف خاک برسری رد و بدل میشد اما این طرف که آمدم، همهچیز عوض شد.
شبنم: بعضیها مثل خواهر من منتظرند این بار همه بروند، ببینند چه میشود، چه بلایی سر بقیه میآید و بعد تصمیم بگیرند که میخواهند به استادیوم بروند یا نه. نظر خود من هم منفی بود، یکی از دلایلی که بلیت خریدم تا به استادیوم بروم این بود که میخواستم استقبال پرشور باشد. اگر نرویم، میگویند ما راه را باز کردیم و این خود زنان بودند که نخواستند بیایند. من بهخاطر رسالت اجتماعیام، وظیفه خودم میدانم که به استادیوم بروم.
در این چند روز مردان توصیههایی به زنان داشتهاند؛ در ورزشگاه مشکلاتی هست، چطور بیایید، چطور بروید. این توصیهها کارساز بوده؟ یا اینکه واقعا نگران شدهاید بهخاطر مشکلاتی که هست، از رفتن به ورزشگاه پشیمان شوید؟
فهیمه: مشکلات هست ولی عشق به فوتبال که باشد، مشکلات هیچ میشود. اگـر ایـن عشق نبود من 40میلیون تـومـان کـنار نمیگذاشتم که به قطر بروم، فرش دستباف میخریدم که خیلی هم دوست دارم. چرا باید بگویند ما برای بار دوم استادیوم نمیرویم؟ من فوتبالیام، لیگ را رصد میکنم، برنامه نود را میدیدم، کارشناسیهای فوتبال برایم جذاب است. نوروز برای همه اتفاق خوبی است، همه منتظرش هستیم که بیاید ولی میدانیم آمدن نوروز بدبختی خانهتکانی را هم دارد، ترافیک اسفند را هم دارد. روانشناس به من گفته هیجانات بیش از حدی داری که باید تخلیه شود. بهترین جا فوتبال است. من سر فوتبال که هیجانی میشوم تا چند روز حالم خوب است. حالا همه بگویند بنشینید از خانه بازیها را تماشا کنید، دستشوییها خرابند و دورند، استادیوم خوش نمیگذرد و... چرا نمیگذارید ما خودمان برویم وهمهچیز را تجربه کنیم.
مائده: آقایان میگویند نروید زیر دست و پا له میشوید، دالانها خفهکننده است، دستشوییها کثیف است. بقیه مردم دنیا چطور به ورزشگاهها میروند؟ اگر همه درگیر یک مسئله شویم که راحتتر حل میشود. اگر این مشکلات در این سالها بوده، چرا مردان پیگیر نشدهاند که حل شود؟
فهیمه: میگویند ساندویچ ورزشگاه را نخورید خوب نیست، من گفتم اگر مشکل این است خودم سالاد الویه درست میکنم میبرم. بهخاطر مشکل دستشویی و ساندویچ که نمیشود ما را حذف کنند.
سمیرا: حرف مردان را که میشنوم، دلم میگیرد. واقعیت این است که چیزی را که حق ما بوده، قرار است بدهند تا همهچیز عادلانه شود، ولی مردان طوری برخورد میکنند که انگار ما داریم به آنها ظلم میکنیم.
نگار: وقتی بحثهای کمپینی میشود، مردان حضور دارند، حرف میزنند، توییت میکنند و... اما حالا که بحث رفتن شده، مدل حرف زدنشان عوض شده. میگویند دو بار بروی دیگر نمیروی، شرایط را ببینید از حضور در ورزشگاه پشیمان میشوید و.. یک کاری را با زحمت داریم درست میکنیم، شما چرا ساز مخالف میزنید. مثل این میماند که ما به برخی مردان بگوییم، زنان دارند میآیند ورزشگاه دیگر نمیتوانید سیگاری بزنید، دیگر نمیتوانید فلان کار را بکنید، فحش بدهید و...
مائده: آقایان توصیه کردهاند که ماشین نبرید، ولی من میخواهم ببرم. میخواهم همهچیز را خودم تجربه کنم.
شاید منظور خاصی ندارند و فقط دارند شوخی میکنند.
نگار: آدم آسیبدیده نمیتواند درک درستی از آن شوخیها داشته باشد. وقتی من آسیبدیدهام، انتظار ندارم این شوخیها را با من بکنند.
یکی از بحثهایی که مطرح میشود این است که اگر زنان اینقدر علاقه دارند به استادیوم بروند، چرا برای تماشای فوتبال زنان کسی به ورزشگاه نمیرود.
فهیمه: دو سه بار پیش آمده که بروم، ولی نشده. مسابقات صبح بوده و من باید سر کار میرفتم.
نگار: وقتی اتفاقی عمومی نیست، لذتی را که باید ببری، نمیبری. این اتفاق برای جمع پخش نمیشود، آن حضور فعال همگانی برایت مهم است. کسی که برای تماشای فوتبال زنان به ورزشگاه میرود، باید ورزشکار باشد و علاقه خاصی به آن تیم داشته باشد. فوتبال زنان تجربه مشترک همه آدمها نیست. بعد از اینکه در آن جمع قرار میگیری، نمیتوانی درباره آن شادیات صحبت کنی، بقیه شریک تو نمیشوند. آن شادی باید ادامهدار باشد ولی نیست.
لیلا: در شرایطش قرار نداشتهایم. هیچ وقت خبری از آن نبوده که بخواهیم برایش هیجانزده شویم.
مائده: فوتبال زنان برای ما جهانی ناشناخته است.
فهیمه: ما در فوتبال زنان کسی را نمیشناسیم. بازیهایشان را ندیدهایم، باید شناخت از آنها داشته باشیم که بتوانیم برایشان هیجانی شویم.
نگار: مردان وقتی درباره سربازی و فوتبال حرف میزنند، زنان نمیتوانند شریک صحبتشان شوند، چون هیچ تجربه مشترکی نیست. بهخاطر همین اجازه نمیدهند که زنان وارد بحثشان شوند. میگویند تو اول یکبار استادیوم برو، یا تو که سربازی نرفتی، حرف نزن. من کشتی و فوتبال زنان را دیدهام، المپیک ارامنه را دیدهام، اما اینها همه محدود به همان فضایی است که اتفاق آنجا میافتد. ما چیزی برای گفتن در بیرون از آن فضاها نداریم، چون آنها درکی از آن اتفاقی که افتاده ندارند. وقتی در مورد یک موضوع نمیشود صحبت کرد، جذابیتش را از دست میدهد.