تکثیر تاسفانگیز تصویر جعلی قهرمان
چرا درامهای ورزشی در ایران شکست میخورند؟
مسعود پویا _روزنامه نگار
در انتهای دهه 70 پرسپولیس همه جامهای داخلی را فتح میکرد، هر سال تا نیمهنهایی جام باشگاههای آسیا بالا میرفت، رقیب سنتی را پیدرپی شکست میداد و علی پروین و بازیکنانش در اوج محبوبیت به سر میبردند. احتمالا همین محبوبیت بود که باعث شد علیاکبر ثقفی به فکر ساختن فیلمی با حضور پروین و بازیکنان پرسپولیس بیفتد. وسوسه اینکه اگر تنها 10درصد علاقهمندان پرشمار پرسپولیس به تماشای چنین فیلمی بشتابند، چه گیشهای فتح خواهد شد و چه رکوردهایی شکسته؛ فیلم«فوتبالیستها» را به راه انداخت؛ فیلمی با حضور علی پروین و چندتن از شاگردانش (حمید استیلی، افشین پیروانی و محمد برزگر) که با سروصدای فراوان اکران شد و کمتر کسی به تماشایش شتافت.
تماشاگری که سالها با پروین و ادبیات خاصش مأنوس بود علاقهای به تماشای اسطورهای که روی پرده دائم شعارهای اخلاقی میداد و بیانیه صادر میکرد نشان نداد. بقیه بازیکنان پرسپولیس هم وضعیت چندان بهتری نداشتند. نتیجه اینکه قهرمانان استادیومهای ورزشی، روی پرده سینما تبدیل به تیپهایی پوشالی شده بودند و در بهترین حالت فقط میشد به نحوه دیالوگ گفتن علیآقا و شاگردانش خندید و کمی تفریح کرد. در همان سالها، هادی صابر کارگردان فراموششده فیلم خوب و قدرنادیده «مسلخ» هم از راه رسید تا «مثلث آبی» را بسازد. این بار قرار بود طرفداران تیم استقلال جذب فیلم شوند و به تماشای مثلث آبی بشتابند. در داستان رویاپردازانه مثلث آبی، پسر نوجوانی با کمک یک هوادار که نقشاش را محمد صالحعلا بازی میکرد و جواد زرینچه که در آن سالها کاپیتان تیم استقلال بود، در نهایت به تیم محبوبش راه مییافت.
اگر فوتبالیستها در اکرانی پرسروصدا شکست خورد، مثلث آبی چنان بیکیفیت از کار درآمد که تنها در چند سینمای شهرستان امکان دیده شدن یافت. بعد از پروژه قرمز، پروژه آبی هم شکست خورد.
باز در همان سالها، احمدرضا عابدزاده که بعد از بازی ایران - استرالیا بالاترین سطح محبوبیت یک فوتبالیست را در سالهای پس از انقلاب تجربه میکرد، در «ازدواج غیابی» بازی کرد. فیلم آنطور که احمدرضا دوست داشت پیش نرفت و عقاب آسیا در نهایت در میانههای فیلمبرداری دیگر جلوی دوربین نرفت ولی تهیهکننده و کارگردان با تغییراتی در فیلمنامه، به شکلی سروته کار را هم آوردند و نتیجه فیلمی شد زیر استاندارد که حتی با نام و شهرت عابدزاده هم نمیفروخت.
فصل مشترک اغلب فیلمهایی که با استفاده از شهرت ورزشکاران جلوی دوربین رفتند، بیکیفیتبودن آنهاست.
موضوع هم فقط فوتبالیستها و مثلثآبی و ... نیست و قبل از انقلاب هم داستان بر همین منوال پیش میرفت.
در «ببر مازندران» نه ساموئل خاچیکیان نشانی از کارگردان توانای «ضربت» و «دلهره» به همراه داشت و نه امامعلی حبیبی از کاریزمای قهرمان المپیک ملبورن برخوردار بود.
در دهه 50 وقتی مهراب شاهرخی پیراهن پرسپولیس را از تن درآورد و از فوتبال خداحافظی کرد، فرزان دلجو سراغش رفت و عمومهراب پرسپولیسیها شد بازیگر نقش دوم فیلم «علفهای هرز»، نتیجه آنقدر دلسردکننده بود که عمومهراب دیگر جلوی دوربین نرود.
در سینمای عامهپسند قبل از انقلاب، پرداختن به زندگی فوتبالیستها حاصلی درپی نداشت. در فیلم «الکلی» (محمد علی جعفری)، جعفری در نقش فوتبالیستی موفق ظاهر میشد که بعد از فوت همسرش همه چیزش را از دست میداد و «سرطلایی» (شعاعالدین مصطفیزاده) از همان لحظهای که همایون بهزادی سرطلایی جاودان فوتبال ایران، پیشنهاد بازی در آن را رد کرد و چهرهای گمنام جایش را گرفت، محکوم به شکست بود.
درامهای ورزشی سینمای ایران معمولا از پروداکشن ضعیف رنج میبردند ولی نمونه «غلامرضا تختی» (بهرام توکلی) نشان داد، مشکل فقط امکانات نیست. سالها پس از ناتمام ماندن تختی علی حاتمی که کارگردانش آنقدر در مرحله پیشتولید معطل شد که بیماری امانش را ببرد و عمرش به تمام کردن فیلم قد ندهد، بهرام توکلی، غلامرضا تختی را جلوی دوربین برد؛ فیلمی که گرچه بخشی از منتقدان دوستش داشتند ولی تماشاگران استقبالی از آن بهعمل نیاوردند. شکست غلامرضا تختی در گیشه را عدهای به روح زمانه ربط دادند؛ زمانهای که برای پهلوانان و جوانمردان احترام قائل نیست، در حالی که مشکل فیلم توکلی نه از فرامتن که از خود متن آغاز میشد؛ از لحن سرد فیلمسازی که از دل سینمای روشنفکرانه بیرون آمده و با سیمای اسطورهای جهانپهلوان بیگانه است، وگرنه تختی همچنان محبوب قلوب ایرانیان است و شکست فیلمی که دربارهاش ساخته شده را صرفا باید به نام سازندگانش نوشت.
این داستان درامهای ورزشی سینمای ایران است. داستانی پرآب چشم با شکستهای پیدرپی در جلب اعتنای تماشاگری که برای دیدن قهرمانها ترجیح میدهد مسابقاتشان را ببیند، سلوکشان را در ذهن بازآفرینی کند و به شمایل جهان پهلوانان و قهرمانهایش احترام بگذارد ولی برای دیدن تصویر جعلیشان پا به سالن سینما نگذارد.