• سه شنبه 1 خرداد 1403
  • الثُّلاثَاء 13 ذی القعده 1445
  • 2024 May 21
پنج شنبه 10 اسفند 1396
کد مطلب : 8220
+
-

گشت و‌گذار در خانه‌های چندشخصیت مشهور در تهران که به کتابخانه تبدیل شده است

خواندن در محضر بزرگان

خواندن در محضر بزرگان

حورا نژادصداقت:

کوچه پس‌کوچه‌های شهر ما پر است از دیدنی‌هایی که شاید کمتر به آن توجه کنیم؛ خانه‌هایی که برخی از آنها به آثار باستانی تبدیل شده‌اند و بعضی‌های دیگر به خانه‌موزه و برخی دیگر هم به کتابخانه. صاحب خانه‌ای که تصمیم می‌گیرد محل زندگی‌اش را به کتابخانه تبدیل کند، قاعدتا باید دنیای متفاوتی از دیگر افراد داشته باشد؛ چون با این کار هم آن بنای نسبتا قدیمی حفظ می‌شود و هم فضایی مهیا می‌شود برای کسانی که میل به خواندن دارند. روحی که در این خانه‌ها جاری است، موجب می‌شود احوال مراجعه‌کنندگان آنجا نیز تغییر کند؛ مثلا کسی که به خانه شخصی دکتر شهیدی می‌رود و آنجا کتاب می‌‌خواند، احتمالا فاتحه‌ای نیز زیر لب زمزمه می‌کند. یا کسی که به خانه شخصی آیت‌الله طالقانی می‌رود و مشغول خواندن می‌شود، تاریخ را هم ذهن خود مرور می‌کند. به همین‌خاطر، سر زدن به خانه‌های چهره‌های معتبر و مشهوری که حالا کتابخانه شده‌اند، یک تیر و چند نشان است؛ دل کندن از زندگی روزمره و خواندن و قدم زدن در جایی که روزی بزرگی آنجا زندگی کرده و نوشته و خوانده و... فقط حیف که تعداد چنین خانه‌ها و کتابخانه‌هایی زیاد نیست. ولی در اینجا، همان چند خانه معروفی را که حالا همه می‌توانند به‌خاطر کتاب به آن سر بزنند، معرفی کرده‌ایم. لذت قدم زدن در طبقات مختلف و دیدن حیاط و معماری این ساختمان‌ها را از دست ندهید.

 

کتابخانه و موزه ملک فقط با کارت شناسایی

 

در قلب بازار تهران، درست در مسیر میان مسجد امام (مسجد شاه سابق) و مسجد جامع، بین تمام مغازه‌ها، دری قدیمی به چشم می‌خورد که گاهی هم مردی کتاب‌های نو یا دست دومش را همانجا برای فروش بساط کرده است. این در خانه حاج حسین آقا ملک است؛ کسی که بخشی از ثروتش را خرج خرید کتاب و خصوصا نسخ خطی کرد تا مبادا این آثار از ایران خارج شود و بعدها هر کس به کتاب و نسخه‌ای نیاز داشت، بدون دغدغه و بدون صرف هزینه به آن دست پیدا کند.حاج حسین آقا، در 6آبان 1316خانه شخصی‌اش در بازار تهران را تبدیل کرد به کتابخانه‌ای عمومی و وقفی که درش به روی همه باز بود. البته در کنار کتابخانه، موزه‌ای هم برقرار کرد و آثار هنری و وسایل مختلفی که در تمام آن سال‌ها جمع‌آوری کرده بود، به نمایش گذاشت. او خوش‌فکری‌های زیادی هم داشت؛ مثلا از همان موقع در وقف‌نامه‌اش مشخص کرد که سود بخشی از اموالش برای همیشه خرج کتابخانه شود، تا مبادا به‌خاطر کسری بودجه، هم از خدمات کتابخانه کاسته شود و هم در طول سالیان سال، کلا همه‌‌چیز به فراموشی سپرده شود. اما او خوب می‌دانست که این خانه برای کتاب‌ها و وسایل موزه کافی نخواهد بود.

به همین‌خاطر در 29تیر 1323زمین بزرگی در باغ ملی را خرید و وقف ساخت‌وساز بنایی جدید برای کتابخانه و موزه کرد. البته ساخت این بنا تقریبا در سال 1364شروع شد و بالاخره در سال 1375کتابخانه و موزه در بنای جدید کار خود را آغاز کرد. اگر این روزها خودتان را به میدان توپخانه و بعد از آن، به سردر باغ ملی برسانید، از هیاهوی خیابان رها می‌شوید و در میدان مشق سکوت و زیبایی عجیبی را تجربه می‌کنید. پس از کمی قدم زدن، درست در سمت چپ‌تان، یعنی طرف دیگر ساختمان وزارت خارجه، بنای کتابخانه و موزه ملک را می‌بینید که مسئولانش از حضورتان استقبال خواهند کرد و در فضایی متفاوت از تمام موزه‌ها، درباره آثار هنری مختلف که در دو طبقه متفاوت در سالن‌هایی به نمایش گذاشته شده‌اند، برایتان توضیح می‌دهند. حالا ما که فعلا به جذابیت‌های موزه کاری نداریم (هرچند وقتی به آنجا می‌روید، در واقع یک تیر و دو نشان زده‌اید)، ولی شما حتما سری هم به کتابخانه‌ ملک بزنید و آسوده‌خاطر باشید که احتمالا از بین 19هزار نسخه خطی نفیسی که اینجا هست، بالاخره چندتای آنها جوابگوی نیاز و سؤالات‌تان خواهند بود. اصلا همین تعداد بالا موجب شده تا کتابخانه‌ ملک یکی از شش گنجینه‌ بزرگ نسخ خطی ایران باشد. اگر هم اصلا به نسخ خطی نیازی ندارید، می‌توانید از بیش از 100هزار کتاب چاپی و حدودا 600نشریه ادواری این کتابخانه هم استفاده کنید. خصوصا که آثار موجود در این کتابخانه معمولا به روز هستند. زیرا حاج حسین آقای ملک، از همان زمان در وقف‌نامه‌اش مبلغی مشخص جهت خرید کتاب‌های جدید و افزودن آنها به منابع کتابخانه‌ای، درنظر گرفته بود.  استفاده از بخش کتابخانه کاملا رایگان است؛ فقط یک کارت شناسایی همراه‌تان داشته باشید.

یکی از خوبی‌های این مجموعه، آن است که در طول سال نمایشگاه‌های مختلفی برگزار و نسخه‌های خطی بسیار جذابی را از مخازن‌شان استخراج می‌کنند و در قالبی متفاوت ارائه می‌دهند. بنابراین، می‌توانید حتی برای گردش و بازدید علمی در فضایی حرفه‌ای نیز خودتان را به این ساختمان برسانید و زمانی متفاوت را سپری کنید؛ مثلا کنار پرنده‌های طلایی رنگ که همیشه نزدیک حوض آب و فواره‌های جاری‌اش ایستاده‌اند، بنشینید و لذت ببرید.

 

 سر زدن به خانه‌های چهره‌های معتبر و مشهوری که حالا کتابخانه شده‌اند، یک تیر و چند نشان است؛ دل کندن از زندگی روزمره و خواندن و قدم زدن در جایی که روزی بزرگی آنجا زندگی کرده و نوشته و خوانده

 

 

 

در شلوغی‌های تقاطع خیابان انقلاب و پیچ شمیران، کافی است دنبال کوچه آیت‌الله طالقانی بگردید. در اواسط همین کوچه است که ساختمانی قدیمی با نمایی از آجرهای سه سانتی پیدا می‌کنید؛ اینجا منزل شخصی آیت‌الله محمود طالقانی است. همان خانه‌ای که ایشان بعد از آزاد شدن از زندان در آن سخنرانی تاریخی خود را انجام داد و از همان موقع این خانه محل رفت‌وآمد افراد مختلف در سال‌های منتهی به انقلاب شد. معماری خانه آیت‌الله طالقانی خاص و متفاوت است و البته یکی از دلایل خاص بودن آن، پایگاه و شرایط اجتماعی شخص ایشان بوده که گویا در مواقع لزوم امکان فرار از خانه هم فراهم می‌شد؛ چون یک سری از برنامه‌های اعتراضی نسبت به رژیم شاه در همین خانه شکل می‌گرفته است.

هنگام ورود به ساختمان، نخستین چیزی که به چشم می‌خورد اتاقکی است که جلوتر از بنای اصلی ساختمان قرار دارد. بعد وارد فضای اصلی می‌شوید. راه‌پله‌های متفاوت، دیوارهای پر از عکس‌های آیت‌الله و البته اتاقکی که وسایل او در آن جا گرفته، ازجمله جذابیت‌های اینجاست. در این اتاق موزه‌مانند هم عبای آیت‌الله طالقانی را گذاشته‌اند و هم یک سری از وسایل شخصی ایشان را ولی یکی از دیدنی‌ترین بخش‌ها، صفحات روزنامه‌هایی است که در آن، نوشته‌هایی درباره ایشان وجود دارد و تاریخ بعضی‌هایشان به روزهای وفات و پس از وفات ایشان برمی‌گردد. مثلا همان صفحه روزنامه اطلاعات که تیتر یک آن چنین بود: «آیت‌الله طالقانی به ملکوت اعلا پیوست» و تیتر دوم همین صفحه که عبارت بود از: «نخست‌وزیر در سراسر کشور عزای عمومی اعلام کرد». در گوشه سمت چپ همین صفحه سخن ایشان که مانند وصیت است، آمده: «مرا در بهشت زهرا و بین شهدای انقلاب به خاک بسپارید». حتما آنهایی که در آن سال‌ها خاطرات وفات ایشان را به یاد دارند، این جمله رهبر کبیر انقلاب هم هنوز در ذهنشان خوش نشسته است که می‌گفتند: «طالقانی برای اسلام به منزله ابوذر بود». و حتما همان‌ها هم به‌خاطر دارند که چه تشییع جنازه باشکوهی برای آیت‌الله طالقانی گرفته شد. حس و حال عجیبی دارد که سال‌ها بعد از وفات ایشان، در خانه‌ای قدم بزنید که احتمالا روزی شخص آیت‌الله طالقانی هم مثلا در همان نقطه ایستاده بوده است. یا در همان نقطه، تصمیم مهمی درباره انقلاب گرفته شده است. اصلا، وقتی به خانه چنین افرادی می‌روید، خیال دیگر حد و مرز خودش را نمی‌شناسد؛ از در و دیوار صدای زنده تاریخ را می‌شنوند و از طرفی، هزار و یک صحنه خوشی و ناخوشی را برای خودش خلق می‌کند. سکوت کتابخانه‌ای هم فرصت را برای چنین خیال‌پردازی‌هایی فراهم می‌کند. بعد از این خیال‌بافی‌ها شاید امکان دیدن ایوان خانه را هم پیدا کنید. این ایوان نه چندان بزرگ، سمت حیاط است. حیاط خانه هم باصفاست، نه خیلی بزرگ و نه خیلی کوچک ولی چند درخت دارد و باغچه‌هایی که گویا در فصل بهار زیباتر هم می‌شوند. راستی، یادتان باشد که یکی از بهترین زمان‌ها برای دیدن این خانه، (اگر عضو کتابخانه نیستید) شهریور‌ماه است که هر سال بزرگداشتی برای ایشان در همین حیاط و ساختمان برگزار می‌شود.

از تمام این توصیفات که بگذریم، باید سراغ اصل مطلب برویم؛ سال 1373بود که این خانه به شهرداری منطقه 12فروخته شد و بعد به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران تعلق گرفت. حالا این خانه 450متری در 3طبقه، بیشتر از 1500نفر عضو دارد و بیشتر از 30هزار نسخه کتاب، و یکی از کتابخانه‌های فعال است که مدام در آن برنامه‌های مختلف برگزار می‌شود. مسئولان اینجا تلاش می‌کنند که امکانات متفاوتی را در اختیار اعضایشان قرار دهند، خصوصا که هوای دانشجویان و دانش‌آموزانی را که برای درس خواندن به سالن مطالعه می‌آیند، دارند. البته مسئولان کتابخانه از غنی کردن بخش کودک و نوجوان و حتی برگزاری کلاس‌های آموزشی رایگان قصه‌گویی برای والدین‌شان غافل نبوده‌اند.

 

 

کتابخانه علامه جعفری

خاطرات دور و نزدیک

ماجرای افتتاح خانه‌ای که حالا هر کتابخوانی اجازه بازدید آن را دارد، به سال 1378بازمی‌گردد. درست یک سال بعد از وفات علامه سیدمحمدتقی جعفری؛ یعنی یک سال بعد از آن روزهایی که ایشان در بیمارستان بستری بودند، ولی سرطان ریه دست دکترها را از پشت بست و دوشنبه 25آبان 77، در شب مبعث، در 73سالگی از دنیا رفتند. آبان‌ماه سال بعدش بخشی از خانه شخصی این متفکر تبدیل شد به کتابخانه‌ای عمومی تا دیگران بیایند و از 12هزار جلد کتابی که آنجا کنار هم نشسته‌اند تا خوانده شوند، استفاده کنند یا در سالن‌های مطالعه آن بنشینند و روزشان را متفاوت از همیشه سپری کنند. و چه بهتر که مهمانان در کتابخانه‌ای قدم بگذارند که روزگاری محل زندگی و برگزاری کلاس‌های درس و جلسات علامه‌ای مثنوی‌شناس و فیلسوف بوده است. خصوصا که آثار مکتوب علامه نیز بسیار زیاد است، از مجموعه 27جلدی ترجمه و تفسیر نهج البلاغه گرفته تا تفسیر و تحلیل 15جلدی مثنوی معنوی مولوی و کتاب‌های دیگری مثل «انسان در افق قرآن»، «حیات معقول»، «وجدان» و.... نمای ساختمان از بیرون خیلی ساده است و کمی قدیمی و هنوز سنگ‌های رنگ و رو رفته و پنجره‌هایش جای خود را به برج‌های بلند نداده‌اند. بخشی از این خانه مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه است و بخشی هم کتابخانه عمومی. یکی از جذاب‌ترین قسمت‌های خانه همان کتابخانه شخصی علامه است که بعد از این همه سال، هنوز هیچ تغییری در آن ایجاد نکرده‌اند؛ قفسه‌های سفید که لبه بالایی آنها منحنی است و البته شیشه‌هایی که مانع ورود گردوغبار به برگ برگ کتاب‌های علامه می‌شود.

بعضی‌ها در خاطرات‌شان تعریف می‌کنند که در همین خانه بوده که آمده‌اند پای جلسات استاد نشسته‌اند و درس گوش کرده‌اند و احوال‌شان متفاوت شده و گاهی گریسته‌اند و گاهی هم با مزاح‌های علامه خندیده‌اند؛ حالا این بعضی‌ها یا مردم عادی بوده‌اند یا شاگردان خاص‌تر استاد. غیراز اینکه در همین بخش دست‌نخورده می‌توان کتاب‌های تالیفی علامه و کتاب‌هایی که معمولا آنها را مطالعه می‌کرده، خواند. دیدنی‌های دیگری هم هست. مثلا دستخط علامه. اصلا خوش‌خطی استاد ماجرای عجیبی دارد که احسان ناظم‌بکایی در کتاب «داستان‌های کوتاه از بزرگان ایران» از انتشارات قدیانی در بخشی با عنوان «ترکه آلبالو» نقل کرده است. ماجرا از این قرار بوده که روزی مدیر وارد کلاس درس می‌شود و از همه‌ بچه‌ها می‌خواهد که دفترهای مشقشان را روی میز بگذارند. به محمدتقی که می‌رسد، می‌گوید: «جعفری! این چه دستخطیه تو داری؟» او هم خونسرد جواب می‌دهد: «من که ایرادی نمی‌بینم». حاضرجوابی از یک دانش‌آموز کلاس اولی سخت معلم را آشفته می‌کند و ترکه آلبالو را بالا می‌برد و می‌گوید: «دستا بالا! خرچنگ قورباغه راه انداختی، حالا برای من بلبل‌زبونی هم می‌کنی؟» خلاصه صدای برخورد ترکه با کف دست او کلاس را پر می‌کند. هرچند حین همین کتک زدن ناجوانمردانه، مدیر می‌گوید: «تا فردا مهلت داری دوباره مشق‌هات رو خوش‌خط بنویسی و الا اخراجی.» او آن شب تا صبح نمی‌خوابد و تمرین می‌کند و همان اتفاق باعث می‌شود تا همیشه خوش‌خط بماند. جالب‌تر اینکه 30سال بعد، وقتی علامه در دانشگاه مشهد سخنرانی داشت، بین حضار آقای مدیر را می‌بیند و در رفتاری عجیب، جلو می‌رود و ماجرا را برایش یادآوری می‌کند و می‌گوید: «کاش خیلی از اون چوبا بهم می‌زدی. این مرکب بدن، تازیانه می‌خواد تا روح رو جلو ببره.» این بار آقای مدیر کهنسال تا صبح خوابش نمی‌برد!

یکی از دلایلی که علامه جعفری چنین چهره دوست داشتنی برای همسایگان و شاگردان‌شان به‌حساب می‌آمد، همین اخلاق خوب‌شان بود. خیلی‌های دیگر هم در خاطرات‌شان از سلوک و منش مسلمانانه ایشان خاطراتی را نقل کرده‌اند. ضمن اینکه در همین‌خاطرات نیز گاهی علامه را کتاب به‌دست یا در حال مطالعه توصیف کرده‌اند؛ مثلا وقتی که ایشان کتاب‌به‌دست به خانه پروفسور حسابی می‌رود و با خواندن دو بیت از شیخ محمود شبستری بنای دوستی چندین و چند ساله با پروفسور را بنا می‌دهد. همان دو بیت مشهوری که می‌گوید: جهان چون خط و خال و چشم و ابروست که هرچیزی به جای خویش نیکوست اگر یک ذره را برگیری از جای خلل یابد همه عالم سراپای

 

 

کتابخانه دکتر جعفر شهیدی

30سال زندگی پربار

ساکنان قدیمی میدان پنجاه و هشتم نارمک دکتر سیدجعفر شهیدی را می‌شناسند و هنوز هم از او خاطره دارند. حتی گاهی به خانه‌اش می‌آیند و قدمی می‌زنند و کتابی می‌خوانند و می‌روند. دکتر شهیدی 30سال تمام در این خانه که در یک بن‌بست ساکت جاگرفته بود، زندگی می‌کرد؛ خانه‌ای که پنجره‌هایش رو به حیاط باصفایی باز می‌شود و می‌توان در راه‌پله‌های آن یا میان کتاب‌ها و حتی در آن اتاقی که حالا موزه شده، حضور دکتر شهیدی را در ذهن تخیل کرد.

دکتر سال 74تصمیم می‌گیرد که خانه‌اش را وقف کند تا تمام اتاق‌هایش به کتابخانه‌ای تبدیل شود. به همین‌خاطر، بدون تغییر در معماری خانه، قفسه‌های کتاب را در قسمت‌های مختلفش می‌چینند و خلاصه، کتابخانه دکتر سیدجعفر شهیدی شکل می‌گیرد. این خانه هم مثل خانه دیگر بزرگان زمانی هم محل زندگی استاد بوده و هم محل برگزاری جلسات کاری. وقتی از در ورودی وارد حیاط می‌شوید، در سمت راست تصویری از دکتر بر دیواری بلند نقاشی شده. در کنار این تصویر، جمله‌ای با دستخط دکتر نوشته شده است: «اما فرهنگ چیزی نیست که اگر ویران شد، با ده و صد سال بتوان آن را ترمیم کرد.» تاریخی که کنار آن ثبت شده، نشان می‌دهد که این جمله در 4دی 1365نوشته شده و حالا مدت‌هاست که بر دیوار خانه جا خوش کرده است. در سمت چپ، در ساختمان اصلی خانه قرار دارد. اگر از پله‌ها بالا بروید، به محل زندگی شخصی دکتر می‌رسید و اگر به پایین بروید، به فضایی که جلسات و دیدارهای‌شان در آن برگزار می‌شد. حالا، همان طبقه بالا تبدیل شده به سالن مطالعه خانم‌ها و آقایان. آن موزه‌ای هم که صحبتش را کردیم، در همین طبقه قرار دارد که در آن می‌توان تعدادی از تقدیرنامه‌ها و مدارک علمی، کارت‌های شناسایی، گواهینامه رانندگی، عکس‌های خانوادگی و حتی لباس استاد را دید. یکی از آن مدارک نشان می‌دهد که ایشان در سال 1327به درجه اجتهاد رسیده است. آنهایی که از زندگی دکتر شهیدی باخبرند، خوب می‌دانند که تمام کارها و فعالیت‌های استاد محدود به همین نامه‌ها و مدارک نیست. چون مثلا، در وصیت‌نامه استاد بدیع‌الزمان فروزانفر آمده بود: «بدین وسیله سیدجعفر شهیدی، فرزند سیدمحمد سجادی را به‌عنوان وصی خودم معرفی می‌کنم تا کار نیمه‌تمام مرا به پایان برساند.» کار ناتمام استاد هم شرح مثنوی شریف بود که الان سه جلد آن به‌دست ما رسیده است.

حدود یک سال و دو‌ماه بعد، دکتر محمد معین که مدت‌ها در کما بود، از دنیا رفت و وقتی وصیت‌نامه‌اش را باز کردند، در آن نوشته بودند: «بدین وسیله سیدجعفر شهیدی، فرزند سیدمحمد سجادی را به‌عنوان وصی خودم معرفی می‌کنم تا کار نیمه‌تمام مرا به پایان برساند.» کار نیمه‌تمام دکتر معین فرهنگ فارسی معین بود. حالا بماند که از لغتنامه دهخدا هم حدود 80جزوه باقی مانده بود. دکتر شهیدی تمام این کارها را به پایان رساند؛ بخشی از روزگار بعد از 50سالگی‌اش را صرف این کارها کرد ولی رفتار بزرگ‌منشانه اینکه وقتی هرکدامشان منتشر شدند، هیچ اسمی از دکتر شهیدی روی جلدشان نبود. از تمام این حرف‌های تمام‌ناشدنی که بگذریم، این روزها می‌توان سری به کتابخانه دکتر شهیدی زد و از بیش از 30هزار جلد کتاب فارسی استفاده کرد.

 

 

کتابخانه استاد مجتبی مینوی

حوض کتاب

در خاطرات پراکنده کسانی که به دیدار استاد مجتبی مینوی می‌رفته‌اند یا مثلا در تصحیح اشعار ناصرخسرو با او قرار ملاقات‌های منظم داشتند، صحبت از خانه‌ای دو طبقه است که در آن تعداد زیادی کتاب بود. خوبی‌اش این است که آن خانه و کتاب‌هایش صرفا به خاطره‌هایی ثبت‌شده در تاریخ شفاهی محدود نمانده و حتی امروز هم می‌توان به خانه استاد رفت و در جایی قدم گذاشت که زمانی بزرگان ادبیات در آن قدم می‌گذاشتند. آدرس هم چندان پیچیده نیست. در یکی از کوچه پس کوچه‌های خیابان شریعتی (نزدیک تقاطع شریعتی و مطهری یا نزدیک شهر کتاب مرکزی) در کوچه‌ سعدی، خانه استاد مجتبی مینوی هنوز هم پابرجاست؛ با سردری متفاوت از نماهای خانه‌های امروزی که روی آن تاریخ اهدای بنا یعنی سال 1355هجری شمسی نوشته شده. وارد حیاط که می‌شوید، یک حوض آب به شکل کتاب ساخته شده؛ این یکی از متفاوت‌ترین حوض‌هایی است که احتمالا تاکنون دیده‌اید و چه جای تعجب که چنین حوض متفاوتی را در خانه کسی بتوان دید که شهره است به دقت و تعمق و البته تصحیح‌ها و نوشته‌هایی که هر کدام متفاوت با دیگری است؟! استاد مینوی از دانش آموختگان دارالفنون بوده و برای رسیدن به کتاب، یا نسخه‌های قدیمی که اتفاقا دسترسی به آنها ساده نبوده، از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کرده است.

همین است که کتابخانه این نسخه‌شناس یکی از کتابخانه‌های غنی است که منابع منحصر به فردی در آن می‌توان پیدا کرد. این همه دقت در خرید و تهیه منابع اصیل همه برآمده از روحیه عالمانه استادی برمی‌خیزد که برای رسیدن به اصل بعضی از نسخه‌ها و عکسبرداری از آنها به دیگر کشورها ازجمله ترکیه نیز سفر می‌کرده است. داخل خانه او هم پر از است قاب و عکس و کتاب و کتاب. حتی نوع چینش کتاب‌ها و فهرست‌بندی آنها دیدنی است. ایرج افشار در یادداشتی در سال 1356ماجرای تاسیس کتابخانه فعلی را تعریف کرده و در یک بخش آن گفته: «...تا اینکه مینوی توانست مطابق سلیقه و پسند خود در زمینی که یکی از اخیار روزگار (یحیی مهدوی) به او اهدا کرد، ساختمانی خاص کتابخانه بسازد و کتابخانه را بدان‌جا منتقل کند، کتاب‌ها را به‌ترتیب موضوعی اما به اسلوبی که با موازین تقسیم علوم اسلامی و تحقیقات او متناسب باشد در تالاری دو طبقه و وسیع بچیند...» (این یادداشت به نقل از متنی است که در شب مجتبی مینوی از شب‌های بخارا قرائت شده بود.) در طبقه بالای ساختمان نیز مجموعه اهدایی کتاب‌های دکتر محمدتقی دانش‌پژوه نگهداری می‌شود. قبلا، همین طبقه بالا، محل زندگی استاد مینوی بوده است. امروز کتابخانه استاد مینوی یکی از زیرمجموعه‌های تحت مدیریت کتابخانه‌های پژوهشگاه علوم انسانی است. ماجرای عمومی شدن استفاده از این منابع هم به زمانی برمی‌گردد که استاد مینوی کتابخانه‌اش را در سال 1356به ملت ایران هدیه کرد و از سال 1362رسما افتتاح شد تا همه بتوانند از 20هزار جلد کتاب آن و البته نسخه‌های خطی و عکسی‌اش استفاده کنند. حالا بماند که در حاشیه بسیاری از این کتاب‌ها، یادداشت‌های شخصی و دستخط استاد را هم می‌توان یافت که مسئولان کتابخانه برای جلوگیری از نابودی‌ آن‌ها، تدابیر مختلفی اندیشیده‌اند. راستی، اگر کسی بخواهد از کتاب‌ها یا نسخه‌های این کتابخانه استفاده کند، معمولا مسئولان کتابخانه تمام تلاش‌شان را می‌کنند تا بتوانند خدمت مناسبی در اختیارش قرار دهند و خلاصه کسی دست خالی از آنجا بیرون نرود؛ می‌توانید امتحان کنید.

 

 

سرنوشت کتاب‌های برخی دیگر از بزرگان

هدیه می‌کنم تا بماند

تعداد بزرگان و اندیشمندانی که در خانه‌های‌شان به اندازه یک کتابخانه غنی کتاب دارند، کم نیست، اما خانه تمام این افراد تبدیل به کتابخانه نشده است. گرچه گاهی در میان صحبت‌های خریداران و فروشندگان کتاب‌های دست دوم می‌شنویم که کتابخانه بعضی از آنها پس از درگذشت‌شان به‌دست دلالان می‌رسد، اما همیشه ماجرا به این تلخی نیست. یک عده از آنان کتاب‌ها و مجلات و حتی نسخه‌های قدیمی ارزشمندی را که دارند، به کتابخانه‌های بزرگ و مهم هدیه می‌کنند تا هم در جای مطمئنی نگهداری شوند و هم دیگران امکان استفاده از آن را داشته باشند.در اینجا سرنوشت چند کتابخانه مهم را مرور می‌کنیم.

استاد ایرج افشار اسفند 1389از دنیا رفت. او از قبل از وفاتش یعنی در آبان 1378رسما اعلام کرده بود که می‌خواهد کتابخانه‌اش را به کتابخانه مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی هدیه کند و این انتقال در سال‌های 1390و 1391رخ داد. حالا حدود 20هزار جلد از کتاب‌ها و نسخه‌های خطی و مجلات و روزنامه‌ها و عکس‌ها و نامه‌های او در اختیار این کتابخانه است که موضوع اصلی آنها، ادبیات، ایران‌شناسی، زبان شناسی، تاریخ و... است.

در کتابخانه دایره المعارف بزرگ اسلامی تعداد مجموعه‌های اهدایی کم نیست. مثلا بیش از 6هزار کتاب چاپی از کتابخانه شخصی دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، استاد زبان و ادبیات فارسی و تاریخ‌نگار، نیز در آذر 1378به همین مجموعه اهدا شده است. حتی بیش از 5هزار جلد کتاب مرحوم همایون صنعتی‌زاده نیز به اینجا اهدا شده که ماجرایش هم شنیدنی است. غیراز اینکه ایرج افشار بانی چنین اتفاقی بود، آقای صنعتی‌زاده در نامه‌ای به تاریخ 25بهمن 87، به رئیس وقت کتابخانه اعلام می‌کند که من کتاب‌هایم را اهدا می‌کنم به اینجا مشروط بر اینکه «مادام الحیات حق استفاده از کتاب‌های مزبور برایشان محفوظ باشد.» بعد از وفاتشان هم این کتاب‌ها همگی به کتابخانه دایره المعارف بزرگ اسلامی انتقال پیدا کرد. البته اسم‌ها در این لیست کم نیست، دکتر عنایت‌الله رضا، شاهرخ مسکوب، علینقی منزوی، منوچهر ستوده و... فقط چند نفر از کسانی هستند که در غنی شدن کتابخانه مرکز کمک کرده‌اند. حالا بماند که حتی فرزند فریدون مشیری هم در خرداد 1395کتاب‌های پدرش را به اینجا اهدا کرد. چنین ماجرای مشابهی را در دیگر کتابخانه‌های مهم کشور می‌توان دید؛ مثلا فهرست کتاب‌های اهدایی به کتابخانه مجلس شورای اسلامی کم نیست. مرحوم محمد گلبن گفته بود: «من سال‌ها از خدمات کتابخانه مجلس استفاده کرده‌ام و به همین دلیل علاقه داشتم مجموعه‌ام که حاصل 60سال تلاشم است، در این مکان نگهداری شود.» او کتاب‌ها و نشریاتش را که حدود 18هزار جلد می‌شد، به این کتابخانه هدیه کرده بود تا همه بتوانند از آن استفاده کنند. یا در لیست کتاب‌های اهدایی به فرهنگستان هنر، نام استاد محمود فرشچیان هم آمده که کتابخانه شخصی خود را که شامل کتاب‌های نفیس و ارزشمندی در حوزه طراحی، نقاشی و هنرهای سنتی بوده، در سال 1391به کتابخانه تخصصی فرهنگستان اهدا کرده است.کتابخانه ملی همچنین کتاب‌های اهدایی دارد؛ مثلا یک‌بار دکتر «کمال خرازی» تعدادی از کتاب‌هایش را به آنجا هدیه کرد و یک‌بار «آلینوش طریان» مادر نجوم و بانوی اخترفیزیک ایران بیش از هزار جلد کتاب فارسی و ارمنی و فرانسوی خود را به اینجا اهدا کرد.

خلاصه این که، اگر بعضی از بزرگان، به هر دلیلی امکان تبدیل شدن خانه‌های‌شان به کتابخانه را ندارند، اما کتاب‌های‌شان را که معمولا نسخه‌های نایاب فراوانی در آن دیده می‌شود، به دیگر کتابخانه‌ها هدیه می‌کنند تا هم محفوظ بمانند و هم در اختیار خوانندگان و علاقه‌مندان قرار بگیرد.

 

 

 

 

 

این خبر را به اشتراک بگذارید