عباس محمدی| مدیر گروه دیدهبان کوهستان:
مدیران بخش آب (و دیگر بخشها)، نمایندگان مجلس و دیگر کسانی که گاه مورد انتقاد فعالان محیطزیست قرار میگیرند، از یک ایراد در کار اینان یاد میکنند و آن اینکه «محیطزیستیها، مرتب میگویند این کار را نکنید و آن کار را نکنید و نمیگویند که برای کشاورزی و صنعت و اشتغال چه باید کرد». گذشته از اینکه واقعیت ماجرا به این شکل نیست و کنشگران محیطزیست راهحلهای گوناگونی را برای مشکلات اجتماعی پیشنهاد میکنند (و گاه در مقیاسهای کوچک، به اجرا هم میگذارند) موضوع این است که بحث حفاظت محیطزیست، همانگونه که از واژه «حفاظت» برمیآید، بحث نگهداشت سرمایههای طبیعی است.این سرمایهها بیهیچ کوشش بشری فراهم شده و بهرایگان در اختیار انسان قرار گرفته است. معنای حفاظت و نگهداشت همین است که بگوییم با خودداری از اقدامهای تحلیلبرنده سرمایه، کاری کنید که (به زبان اقتصادی)توسعه و عمران فقط از محل بهرههای این سرمایه صورت گیرد.
مدیران سیاسی و قانونگذاران نباید به ورطه این پندار بیفتند که گویا رسالت انجام کاری بزرگ بر گردنشان است. آنان لازم است بدانند که در یک سامانه اجتماعی مردمسالار (که ما، خود را در این نوع نظام میدانیم) هیچ شخصیت سیاسی که مسئولیت اجرایی یا قانونگذاری دارد، بیش از 4سال در رأس کار نیست و اگر دوباره هم انتخاب شود، با همکاران و شرایطی دیگر سروکار خواهد داشت. در 4سال، بهطور معمول نمیتوان کار بزرگی انجام داد و نباید هم چنین کرد. مراد از «کار بزرگ» در اینجا، آن دسته فعالیتهاست که نوعا از سوی حاکمیت، پروژههای توسعه و عمران خوانده میشود. در موضوع آب، این کارهای بهاصطلاح بزرگ، عمدتا به شکل سدسازی و انتقال آب از یک حوضه به حوضه دیگر تعریف شدهاند.
در بسیاری از طرحهای بزرگ آب، بخشی از مسئله دیده شده و بخشهای بسیاری دیده نشده و در نتیجه، پس از چندی مشکلات عظیمی پیش آمده است. امروز لازم است که توجه دقیقتری به آن بخشهای نادیده داشته باشیم و با خودداری از اجرای طرحهای مشابه، از آسیبدیدگی بیشتر سرمایههای طبیعی و اجتماعی و اقتصادی جلوگیری کنیم.
چند مثال برای یادآوری:
هنگام ساخت سد درودزن روی رود کر در سال 1345، زندهمانی تالاب بختگان نادیده گرفته شد و با کم شدن آب ورودی به این تالاب، این پهنه ارزشمند رو به خشکیدگی گذاشت تا جایی که از چند سال پیش (با اثر تشدیدکننده سدهای ملاصدرا و سیوند، و زدن چاههای عمیق) بهکلی خشک شد. درنتیجه، آنچه قرار بود موجب توسعه کشاورزی شود، سبب پدید آمدن یک کانون بزرگ گردوغبار شد که هم کشاورزی را رو به نابودی میبرد و هم سلامت مردم را تهدید میکند. همچنین در جریان ساخت سد درودزن، به سازه آبی بیمانند «سنگ دختران» متعلق به دوره هخامنشی و به محدوده این سازه که در برگیرنده آثار دیگری بود، بهشدت آسیب وارد شد و در جریان ساخت سد سیوند، محوطه باستانی تنگ بلاغی تا حد زیادی تخریب شد.
هنگامی که در ایران، با سروصدای بسیار، کار ساخت «سد دوستی» (مشترک میان ایران و ترکمنستان) در جریان بود، دولت افغانستان اعلام کرد که قصد دارد سدی بر بالادست این رودخانه در خاک خودش بسازد (سد سلما)، اما ساخت سد دوستی ادامه پیدا کرد و در سال 1384 آبگیری شد؛ امروز که سد سلما هم آبگیری شده، ورودی آب به سد مطابق یک برآورد حدود 70درصد کمتر شده و کارکرد ادعایی طراحان و سازندگانش را ندارد. در مورد سد گتوند از سالها پیش از شروع ساخت، گفته شده بود که دریاچه سد تا گنبدهای نمکی «سازه گچساران» خواهد رسید. اما، سدسازان این موضوع را نشنیده گرفتند و با هزینهکرد چند میلیارد دلار و زیر آب بردن صدها هکتار مرتع و چندین روستا، نتیجه کارشان بهصورت شورتر شدن آب کارون و انباشت خطرناک میلیونها تن آبنمک تغلیظشده در کف مخزن برجا مانده است.
فقط در طرحهای بسیار بزرگ سدسازی نیست که میراثهای گرانقدر تاریخی (که میتوانند به شکل پایداری برای کشور درآمدزایی و اشتغال بیافرینند) آسیب میبینند؛ صدها طرح کوچک یا کمتر معروف هم هستند که چنین نتیجههای فاجعهباری را رقم زدند و مجموع اثرات منفیشان حتی بیش از طرحهای بزرگی بوده که بر سر زبانها افتادهاند. سد تلوار (تالوار) نمونهای از سدهایی است که اثرات مخرب آن کمتر رسانهای شده، اما واقعیت این است که سبب بیکار شدن 2هزار کشاورز (بهعلت غرق شدن زمینهای کشاورزی و روستاها) زیر آب رفتن 18 (و بنا به گفتهای 22) محوطه باستانی، نابود شدن راههای روستایی و برهم خوردن امنیت و اعتماد منطقهای بهدلیل تشدید اختلاف بر سر آب، و ایجاد خطر نفوذ آب در غار زیبا و پرارزش کتلهخور شده است. مثال دیگر، سد کوچک شهید شاهچراغی دامغان است که ظرفیت آن بهسرعت بهعلت رسوبگذاری کاهش یافت و همچنین موجب تغییر الگوی کشت، برداشت بیشتر آب در بالادست و تشدید اختلاف با روستاهای پاییندست شده است.
در خور تأمل اینکه سیاستهای مهار و انتقال آب در چارچوب مرزهای خودمان، به همان شکلی که ترکیه انجام میدهد و خاک در چشم مردمان سوریه و عراق و ما میپاشد، در حال انجام است. مثالها در این مورد بسیارند که نمونههای اخیر آن، موافقت با انتقال آب از سرچشمههای کارون به رفسنجان و تسریع در ساخت یک تونل عظیم برای انتقال آب از هلیلرود به شمال استان کرمان است.
چه نباید کرد؟
غالبا، پس از طرح یک معضل، میپرسند که «چه باید کرد؟». در ایران، مدیران اجرایی و نمایندگان مجلس و کارشناسان (که بیشترشان در طرحهای سدسازی و انتقال آب ذینفع هستند) در پاسخ میگویند بودجه لازم دارند تا مشکل را حل کنند. در این میان، گویا فراموش میشود که نه سفرههای زیرزمینی آب و نه رودخانهها و دریاچهها و تالابها با پول ساخته نشدهاند. واقعیت این است که بودجه بوده که این منابع خداداد را نابود کرده و به همین دلیل باید در بسیاری از زمینهها، قطع بودجه صورت گیرد و طرحهایی اجرا نشود تا اوضاع رو به بهبودی برود. به بیان دیگر باید از اثرات منفی کارهای پیشین خود بکاهیم و به طبیعت فرصت دهیم تا خود را بازیابی کند.
در همین زمستان 96 شماری از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، ماده واحدهای را به هیأت رئیسه پیشنهاد دادند که درصورت تصویب، دولت موظف به متوقف ساختن طرحهای سدسازی و انتقال آب بهمدت 5 سال میشود. اگر چنین قانونی تصویب شود، یک گام بزرگ به سوی بازنگری ریشهای در سیاستهای مدیریت آب کشور برداشته خواهد شد. کار مهم دیگر این است که تا حد امکان از دگرگونسازی سیمای سرزمین با تغییر کاربری مراتع و جنگلها خودداری کنیم تا بارشها در زمین جذب و نگهداری شود. مشکل آب را نمیتوان با مهندسی کردن رودخانهها و آبهای زیرزمینی یا با تبدیل آبهای شور برطرف کرد. حل این مشکل، به حوزههای دیگر مانند کشاورزی و صنعت مربوط است؛ ما باید مصرفمان را ضمن درنظر داشتن حق محیطزیست، با مقدار آب موجود هماهنگ کنیم. باید حد تنش آبی و فقر آبی را درنظر بگیریم و سیاستهای جمعیتی را با توجه به آنها پیش ببریم.