• دو شنبه 1 اردیبهشت 1404
  • الإثْنَيْن 22 شوال 1446
  • 2025 Apr 21
چهار شنبه 27 شهریور 1398
کد مطلب : 79505
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/nDZD
+
-

«آخرین آغاز» پرویز خائفی

«آخرین آغاز» پرویز خائفی


پرویز خائفی، شاعر پیشکسوت شیرازی درگذشت.
خائفی در سال 1315 در شیراز به دنیا آمد. پدربزرگ او میرزا اسماعیل خائف، شاعر و مدرس فلسفه صدرایی بود. پرویز خائفی پس از طی تحصیلات دوره مدرسه، از دانشگاه شیراز مدرک کارشناسی ادبیات گرفت و سپس کارشناسی ارشد خود را در رشته جامعه‌شناسی در دانشگاه تهران گذراند.
او مدتی مدیریت تبلیغات و انتشارات کمیته پیکار با بی‌سوادی را به‌عهده داشت. سال‌هایی نیز مدیریت کتابخانه ملی فارس را عهده‌دار بود. پرویز خائفی سال‌های بسیاری در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌های شیراز به تدریس ادبیات پرداخت.
«حصار» نخستین دفتر شعر خائفی بود که در سال1342 منتشر شد. محمدرضا شفیعی‌کدکنی پس از انتشار «حصار» نوشت: «حنجره‌ای تازه بعد از توللی در شیراز به صدا در آمده است.»
«باز آسمان آبی است»، «از لحظه تا یقین»، «این خاک تابناک»، «کی شعر‌تر انگیزد»، «پنج کتاب در یک کتاب»، «پیرار و پار»، «یاد و باد»، «آخرین آغاز» و «کنار لحظه‌های عمر» دیگر کتاب‌های اوست.
حافظ‌پژوهی دیگر حوزه فعالیت پرویز خائفی بود. «حافظ در اوج»، «مقالات و مقابله‌ها» و «نگاهی به غزل حافظ» ازجمله آثار او در این حوزه است. پرویز خائفی شامگاه دوشنبه به‌علت مشکلات تنفسی به بیمارستان نمازی شیراز رفت و در ساعت24 بر اثر ایست قلبی درگذشت.
مراسم تشییع پرویز خائفی، صبح فردا در شیراز برگزار خواهد شد. به گفته خانواده این نویسنده، درصورتی که امکان دفن وی در آرامگاه حافظیه میسر نشود، مراسم بدرقه با پیکر او در ساعت ۹صبح روز پنجشنبه ۲۸شهریور در دارالرحمه شیراز برگزار می‌شود.
کارنامه پرویز خائفی مجموعه‌ای از تجربه‌های گوناگون در قالب‌های سنتی و آزاد است. شعر کنار لحظه‌های عصر یکی از نمونه‌شعرهای نیمایی اوست .


کنار لحظه‌های عصر
سبک نشست روی شاخه بهار
پرنده‌ای که با نسیم پر کشید

کجا نشسته‌ام که سال‌هاست
صدای هیچ‌کس
به جز تو در صدا
- ‌‌شکستن زلال آبگینه روی نرمی خیال‌ -
صدای هیچ‌کس!
تو دیده‌ای که شبنمی
چگونه روی سبز راه می‌رود؟
 همین!

کجا نشسته‌ای که جز تپش
- ‌گره شده کلاف حرف و خنده در نسیم‌ -
در قدیم
سماع خواب عمر را
طنین زخمه‌ای نمی‌شود!
 - تو ساز جویبار را
که بال زمزمه‌ست، شنیده‌ای؟
همین!

کجا نشسته‌ام؟
که جز گلی که روزنی به باغ‌های چشم توست
گلی مرا به لاجوردی طلوع باغ‌‌های گل نمی‌برد
تو در غروب
هجوم انتشار رنگ را در آفتاب دیده‌ای؟
همین!

کجا روم که سال‌هاست
که سایه‌ها
کنار هم قدم نمی‌زنند، یکی نمی‌شوند
کجا روم که نیستی!
 - که هستی، ایستاده‌ای جوان، بلند
 - و آهوان شانه‌هات
 - در آبشار گیسوان رنگ شب
- سپید شیب در کمند‌! -

کجا نشسته‌ام، نشسته‌ای؟
کنار لحظه‌های عصر
و آفتاب.
در آخرینِ نردبامِ پله‌های آجرین
گذشت عمر را ببین
همین!

پرویز خائفی

این خبر را به اشتراک بگذارید