قفسه
اگر نویسندهای مشهور باشد، میتواند هرچه دوست داشت بنویسد و منتشر کند. آناتول فرانس از «یک ماجراجویی بسیار سرگرمکننده» میگفت: او یک رمان دنبالهدار برای نشریهای مینوشت. از آنجا که قصد سفر داشت، هریک بخش را در یک دفترچه قرار داده بود. دفترچهها در تحریریه، بهترتیب در قفسهای چیده شد.
البته حروفچین، آنها را بهجای اینکه از چپ به راست بردارد، از بالا به پایین برداشت: «رمان من آغاز و پایان نداشت، اما کسی متوجه نشد. حتی بعضی از افراد تیزهوش، تخیل پیچیده مرا تحسین هم کردند». البته شهرت ابدی نیست و میتواند نابود شود. اسکات اف. فیتنرجرالد مزه این تجربه تلخ را کشید. این نویسنده مشهور و همسرش سلدا، تجسم رؤیای آمریکایی بودند. هنگامی که در سال 1937به هالیوود رفت و به استخدام متروگلدوین مایر درآمد، یک فیلمنامهنویس دربارهاش گفت: «فیتز جرالد؟ فکر میکردم مرده است». البته 4سال بعد این اتفاق افتاد. در همان سال که از دنیا رفت، ناشر فیتز جرالد تنها 21نسخه از کتاب او را فروخته بود. گونترگراس هم که خیلی زود به شهرت رسید، در اینباره تجربیاتی دارد. در یک بازار روز در برلین شرقی، فروشندهای به او گفت: «آیا شما زمانی گونترگراس نبودید؟».
در حیاط خلوت نویسندگان (تمام آنچه از ادبیات نمیدانید) راینر اشمیتس- ترجمه: مهشید میرمعزی