دریا روزیرسان است
یک روز کاری با ماهیگیران از چابهار تا گواتر
معصومه حیدریپارسا:
تاریکی، صدای موجی که به ساحل ضربه میزند، تصویری از رقص ماه روی امواج و هیاهوی ماهیگیرانی که میخواهند برای «روزی» یک شب دیگر به آب بزنند. 50-40قایق موتوری رنگارنگ (از آبی گرفته تا قرمز) در ساحل، آماده صید شدهاند و ماهیگیران در جهت خلاف موج، قایقها را روی آب هل میدهند و آماده حرکت میشوند. روی هر کدام از قایقها 2 تا 3ماهیگیر و یک ناخدا جا خوش کردهاند. ناخدا موتور را راه میاندازد و جاشوها تور و وسایل ماهیگیری را آماده میکنند. برای یک لحظه صدای هندل قایقهای موتوری، سکوت ساحل را میشکند و پس از آن صدای «قیژ» چندین قایق، فضای ساحل را کاملا پر میکند. قایقها با سرعت زیاد، آبی نیلگون خلیج فارس را که تیرگی شب بر رخ آن نشسته، میشکافند و پیش میروند. هر چه از ساحل دورتر میشوی، به آرامش دریا بیشتر اضافه میشود؛ آرامشی که حتی صدای مرغان دریایی و موتور قایق هم نمیتواند بر آن چیره شود. هر چه قایق در دریا بیشتر پیش میرود چشمان جستوجوگر ماهیگیرها و ناخدا عمیقتر اطراف را نگاه میکند؛ همه انگار دنبال چیزی خاص میگردند؛ نقطهای که تورهای بزرگ را در آن رها کنند. امواج دریا، قایق را گاهی تند و گاهی آرام تکان میدهد و سرما بر چهره ناخدا مینشیند. صیادی و دلبهدریازدن، میراثیاست که از پدرانش به او رسیده است. پدربزرگش به او گفته بوده که دریا «دامنگیر» است و «صید، همه زندگی صیاد» میشود و چه درست میگفته؛ چراکه حالا یک روز یا بهتر است بگوییم یک شب هم نمیتواند بدون صیادی، روزگار بگذراند. ناخدا و ماهیگیران با دریای مواج و طوفان، دوستی دیرینه و جداییناپذیری دارند. به قول شفیعیکدکنی آنها با دریا زندگی میکنند؛ «دریایم و نیست باکم از طوفان/ دریا همه عمر، خوابش آشفتهست.» این صیادان هزار و ۹۶۱کیلومتر دورتر از پایتخت، در منتهیالیه جنوب شرقی کشورمان، در میان دو خلیج محلی ـ جایی که به قول محلیها هم به «دریای بزرگ» راه دارد و هم به «دریای کوچک» ـ در گنجخانهای زندگی میکنند که چابهار نام دارد.
روی قایق دنیا آمدهام
ساعت که روی عقربههای5 مینشیند، صدای قایقهای موتوری باز هم همه فضای ساحل را پر میکند. قایقهای کوچک و بزرگ در کنار اسکله بزرگ هفتتیر چابهار یکییکی از راه میرسند؛ ساحلی که موجهایش خروشانتر از موجهای ساحل دریای کوچک است. زمانی نمیگذرد که قایقها در ساحل پهلو میگیرند و از صدا میافتند. یکی از صیادان جوان، آستین دشداشه سفیدش را که حسابی گلآلود شده بالا میزند و پا روی ساحل میگذارد. زنجیرهایی که به قایق متصل هستند کف دریا کشیده میشوند. جاشوها به کمک صیادی که او را ناخدا مینامند میآیند و ترالها (توریهای مخروطی در اندازههای بزرگ) را از داخل قایق بیرون میکشند. کمکم قایق زیر سایبانی که با چندین الوار و یک سقف پوشالی علم شده است جا خوش میکند. یکی دیگر از صیادها بنزین قایق را خالی میکند و دیگری موتور قایق را با آب و جوهر نمک از جلبک پاک میکند. ناخدای جوان اگرچه تنها 34سال سن دارد، از نهسالگی با قایق روزی زندگیاش را جسته است.
میگوید صید و صیادی از خانوادهام به من رسیده است و بعد از آن خندهای روی لبش میآید و میگوید: «باورتان میشود روی قایق و نزدیک ساحل به دنیا آمدهام؟ آن هم هفتماهه! برای ماهیگیرشدن عجله داشتم. خدا را شکر راضی هستم؛ اگرچه گاهی پس از چند روز رویآبماندن، چشممان ساحل را میبیند. صیادی کار سختیاست اما روزی ما از دریاست. البته امسال صید وضعیت بسیار خوبی داشته و توانستهایم ضررهای مالی سال گذشتهمان را جبران کنیم؛ اگرچه هزینه سوخت قایق بسیار بالاست و کسی هم صیادان را حمایت نمیکند».
او همانطور که ماهیها را به سمت جعبههایی که کنار هم چیده شدهاند پرتاب میکند، میگوید: «این ماهیها تا فردا به شهرها و کشورهای همسایه صادر میشوند. از ماهی جنوب خوشمزهتر، جایی نمیتوانید پیدا کنید».
دریا گنجینه است
کمی آنطرفتر از خط ساحلی صدای ماشینهایی که برای بارگیری ماهیها آمدهاند به گوش میرسد و چانهزنی بر سر قیمت بین صیادان و ماهیفروشها داغ داغ شده است. احمد بلوچ معروف به احمد شورا میگوید: «صیادانی که روی قایقهای کوچک کار میکنند صید خود را به این قسمت میآورند و همه را میفروشند تا از اینجا به تمام شهرهای کشور و همچنین کشورهای چین، هند و پاکستان ارسال شود».
46-45ساله است و مهندس شیلات اما از زمانی که به یاد دارد ماهیگیر بوده است. میگوید: «کار دریا زحمت دارد. زندگی در چابهار سختی دارد اما دریا برای ما گنجینه است؛ همانطور که چابهار، شهر موج و مرجان و برکت است».
احمد شورا به لنجهایی که یکی پس از دیگری در کنار ساحل پهلو میگیرند اشاره میکند و میگوید: «10بندرگاه، روزیرسان 30 تا 40هزار نفر جمعیت این شهر هستند؛ با این حال صیادها با مشکلات زیادی روزگار میگذرانند. مثلا تا همین چند سال پیش دفترچهای بود به نام صید و صیادی که بر اساس آن سهمیه سوخت ارزان داشتیم اما حالا نه از آن دفترچهها خبری هست و نه از سوخت ارزان؛ این، کارمان را سخت کرده و دغدغههایمان را بیشتر. خیلیها بیمه ندارند و تعدادی هم که بیمه بودند به دلیل هزینههای بالای پرداخت، وسعشان نرسید و بیمه را رها کردند البته بیمه سلامت به دادمان رسیده و از نظر درمانی مشکلی نداریم ولی آخرعاقبتی نداریم و سر پیری حقوق بازنشستگی نخواهیم داشت». در این میان، ماهی بزرگی روی سنگها لیز میخورد و از دست صیاد درمیرود. احمد شورا به ماهی اشاره کرده و میگوید: «ماهی بالاسبی جسور است. این ماهی، فصلیاست و به چین صادر میشود. در واقع مردم جنوب، کمتر از این ماهی استقبال میکنند؛ حق هم دارند؛ تا حلواسفید و حلواسیاه و ماهی شیر و ماهی چمن و رنگارنگ وجود دارد چهکسی به این ماهی نگاه میکند؟».
دریا صیاد را بینصیب از روزی، راهی ساحل نمیکند
صدای اذان صبح که از گلدستهها به گوش میرسد، پیرمرد سیاهچرده هم با سبدی به دوش از راه میرسد. «یارمحمد» صدایش میکنند. با همه خستگی و شببیداری، خنده لحظهای از لبانش محو نمیشود. میگوید: «30سال است که صیاد دریا هستم و خیلی از صیادهای امروز، شاگردم بودهاند». با خستگیای که در چشمانش موج میزند ادامه میدهد: «دریا بخشنده و مهربان است؛ مزد تلاش ماهیگیر را بر تور یا قلابش مینشاند. دریا هیچگاه صیاد را بینصیب از روزی، راهی منزل نمیکند؛ البته شاید این روزی کم و زیاد شود. خدا را شکر، امسال صید بینظیر بوده و دریا پر از ماهی. دریا ما را شرمنده زن و بچههایمان نمیکند. البته این شرایط برای ما زمانی خوب است که قایقهای ماهیگیریمان تجهیز شود و در مقابل امواج دریا مقاومت کند. میدانید چند نفر از دوستان، اقوام و آشناهایمان قربانی امواج خروشان دریا شدهاند؟ ماهیگیر همیشه قانع است؛ با اینکه وضعیت معیشتی ماهیگیرها خیلی خوب نیست؛ مثلا من تنها 2سال است که بیمه سلامت شدهام. خیلیها هم هنوز بیمه ندارند. در واقع با وجود همه این سختیها، صیاد نمیتواند یک روز را هم با خیالی آسوده به شب برساند و دغدغه نان شب نداشته باشد». او با یادآوری خاطراتش میگوید: «کار ماهیگیری سخت و طاقتفرساست اما الان اوضاع نسبت به سالهای قبل بهتر شده است. کار با قلابهای قدیمی به آسانی استفاده از قلابهای ماهیگیری امروز نبود. قدیمها قلابها را خودمان از نی میساختیم و با نخ و نایلون کاملش میکردیم؛ طعمهاش هم چوبپنبهای بود که با یک سنجاققفلی به سر نخ آویزان میکردیم؛ اما حالا همهچیز عوض شده است».
ماهیگیری یعنی سختی
خورشید که نور طلاییاش را به سمت دریا میگستراند دیگر در بازار ماهیفروشان جای سوزنانداختن نیست؛ خیلی از اهالی چابهار ـ بهخصوص زنان که به بازار ماهیفروشان «مارکیت» میگویند ـ راهی بازار میشوند تا برای ناهار یا شام، ماهی تازه خریداری کنند. مارکیت جاییاست حدودا 700-600مترمربعی و بدون سقف که در گوشهگوشه آن حصیرها بهعنوان سایهبان روی پایههای چوبی قرار گرفتهاند. کف زمین هم سیمانیاست و چند سکو وسط آن درست کردهاند که ماهیها را روی آن قرار میدهند. به گفته اهالی، این بازار بیش از 50سال قدمت دارد و در سال۱۳۴۵ تأسیس شده است. قبل از تاسیس این محل، صیادان و ماهیفروشان، بار روزانهشان را در محل دیگری خریدوفروش میکردهاند که آنجا هماکنون تبدیل به مخروبه شده است. محل قبلی بازار ماهیفروشان را ظاهرا هندیها ساخته بودهاند و چون هندیها به بازار به زبان انگلیسی «مارکت» میگفتهاند، اهالی هم بازار ماهیفروشان را به نام «مارکیت» شناختهاند؛ نامی که دهههاست در چابهار با ماهی گره خورده است. بازار پر است از آدمهایی که از شهرهای دور و نزدیک برای خرید ماهی آمدهاند و بازار چانهزنی و تخفیفگرفتن هم حسابی داغ است. نجیب از ماهیگیران قدیمی است؛ ماهیگیری که از 17سالگی با تور، راهی دریا شده است؛ «با اینکه به شغل آبا و اجدادیام افتخار میکنم اما ماهیگیری یعنی سختی.» او در ادامه درباره مشکلات میگوید: «از مهمترین نیازهای صیادان و بنادر صیادی، لایروبی بنادر بریس، طیس و هفتتیر چابهار است. با اینکه بارها و بارها برای بهسازی، برقرسانی و آسفالت محوطه و مسیر راه بنادر صیادی درخواست دادهایم، اصلا کسی به فکر نیست. ساماندهی اسکلهها برای صیادان کوچکی مثل ما خیلی ضروریاست».
بریس و عاشقان دریا
از چابهار که به سمت شرق در کنارههای سواحل بینظیر و طلایی مکران حرکت میکنی، جادهای پرپیچوخم، در دل کوههای مینیاتوری روبهرویتان قرار میگیرد. بعد از 60کیلومتر رانندگی به بندری زیبا و محصور در امتداد حاشیه ساحلی دریای عمان و به قول اهالی «سواحل مکران» میرسید که شبیه شبهجزیرهایاست رؤیایی که در فیلمها دیدهاید. اینجا آرامش عجیبی در بندر حکمفرماست. آب دریا هنوز بالاست. رشید ـ راهنمای توریستها در چابهار ـ میگوید: «هرچه به طرف ظهر برویم، آب پایینتر میرود و به حد ثابتی میرسد و دوباره تا شب، آب دریا بالا میآید. در کنار ساحل چند جاشو و ماهیگیر، گرم گفتوگو هستند. غفار که اهل نگور است، میگوید: «اینجا همیشه صیادی، حرف اول و آخر مردم بوده و هست. مردان و زنان بندر بریس عشقشان دریاست و کسب روزیشان از صید و صیادی». او به دریا خیره میشود و میگوید: «درآمد ثابت نداریم. نه اینکه ناراضی باشیم، که روزی دست خداست اما همهچیز در صید، بستگی به هوا دارد. گاهی 20-10روز هوا طوفانی است و باد میآید و نمیشود به دریا رفت و خانهنشین میشویم. از اینها گذشته، زمستان و تابستان هم فرق میکند. تابستان، هوا خیلی گرم است و خیلی کم به دریا میرویم و بهناچار باید پساندازهای زمستان و بهار را خرج کنیم. البته این را هم بگویم که ماهیهای جنوب واقعا طرفدار دارند. مثلا ماهیان دریای عمان از قبیل حلوای سفید و سیاه، سنگسر، قباد، هوور، شیر، شوریده و سرخو، فروش خوبی دارند.
همچنین در بریس، کوسهماهی صید میکنند که به پاکستان صادر میشود. از دیگر آبزیان گرانقیمت هم که در آبهای شور و سواحل صخرهای بریس وجود دارد، شاهمیگو یا «لابستر» است که نهتنها ارزش غذایی بالایی دارد بلکه از آن جهت که عمدتا صادر میشود صیدش برای ما صیادان، بسیار مهم است».
تورهای سبز و صورتی، اطراف قایق را پر کرده است. با وسواس ماهیهای کوچک را از تور جدا میکند و در سبد حصیری میاندازد. با غرولند میگوید: «3روز بود که رنگ ساحل را ندیده بودم. بیشتر از 2هفته هم هست که خانوادهام را ندیدهام». شاهعلی34ساله ادامه میدهد: «با لنجهای پاکستانی واقعا مشکل داریم». او تورهای رنگبهرنگش را که از چند جا پاره شده است نشان میدهد و میگوید: «کار لنجهای پاکستانیاست که به طور غیرقانونی و شبانه وارد آبهای ما میشوند و میخواهند دسترنج شبانهروز ما را به غارت ببرند. این تورها 5میلیون قیمت دارد. مگر ما چقدر درآمد داریم؟». کارش، هم نجاری و هم صیادی است؛ «به این آرامش آب نگاه نکنید! صیادی هیچوقت ـ حتی زمانی که دریا آرام است ـ بیدردسر نیست بعضی وقتها اتفاقی میافتد که صیاد اصلا نمیتواند هوا را پیشبینی کند؛ چون چیزی ندارد که بتواند این کار را انجام دهد. یک صیاد و ماهیگیر خبره همیشه باید حواسش جمع باشد». او خاطرهای به یادش میآید و ادامه میدهد: «یک روز جای خوب پیدا کرده بودم و میخواستم لنگر بیندازم که در کمتر از 5دقیقه دریای آرام تبدیل شد به دریایی طوفانی. روی قایق موتوری کوچکم نمیتوانستم تعادلم را حفظ کنم. آب داشت مرا میبرد. فقط فریاد میزدم و کمک میخواستم. چند صیاد که صدایم را شنیدند به دادم رسیدند. با لنج آنها به ساحل برگشتم. آنقدر ترسیده بودم که گفتم دیگر به دریا نمیروم اما یک هفته بعد همهچیز فراموشم شد. مگر میشود از ماهی و دریا بگذری؟ یاد پدربزرگم به خیر! همیشه میگفت: پسرم، دریا بزرگترین نعمت برای صیادان است پس قبل از اینکه تور ماهیگیری را به دریا بیندازی به روزیرسانی خداوند یقین داشته باش و به آنچه او به تو میدهد راضی و قانع باش».
یک جفت چشم نگران در ساحل
خورشید دیگر از دریا فاصله گرفته و هوا کاملا روشن است. چند ردیف لنج که پهلو به پهلوی یکدیگر، پشت به ساحل و رو به سوی دریا قرار دارند و مرغان دریایی که بر فراز لنگرگاه به پرواز درآمدهاند نشان از جایی دارند که آغاز و پایان ایران است؛ همان جایی که «کنارک» میخوانندش. درباره این بندر میگویند اگر در خاک ایران باشی پایان ساحل و اگر بر آب باشی آغاز خشکی محسوب میشود. کنارک در غرب چابهار و حدود ۳۰کیلومتری بندر چابهار است. صنعت و کار و معاش و زندگی مردمانش وابسته به شیلات است و از اسکله کنارک برای پهلوگیری و تخلیه صید لنجهای ماهیگیری استفاده میشود. فعالیتهای ماهیگیری در این بندر وسیعتر از چابهار است؛ چراکه تعداد قایقها و لنجهای ماهیگیری آن بیشتر است. مراد 68ساله درحالیکه ماهیهای صیدشده را وزن میکند و در سبدهای مخصوص قرار میدهد میگوید: «همسایگیمان با دریا سبب شده که سرنوشتمان با صیادی گره بخورد. از کودکی 4صبح با پدرم از خانه بیرون میزدیم و سوار بر قایق، راهی دریا میشدیم».
او که در 16سالگی با همسرش راهی خانه کوچکشان شده است، میگوید: «مرگ خیلی از ماهیگیران را در دریا به چشم خود دیدهام. خیلیها در همین دریاها غرق شدهاند. اگر ماهیگیر حواسش نباشد، در دریا از بین میرود. دزدان دریایی خیلی از ماهیگیران را بردهاند. ما صیادها، هم خشم دریا را دیدهایم، هم روی خوشاش را. خشم دریا پدر و عمویم را گرفت و البته روی خوشاش هم برکت و روزی زندگیمان است. من هر وقت به دریا میزنم میدانم که چند جفت چشم در خانه منتظر برگشتم هستند». او میگوید ما صیادان معمولا 7ماه کار میکنیم و بقیه سال بیکار هستیم.
گواتر؛ زندگی روی دم گربه
با گذر از جادههای ساحلی که در دامنه کوههای مینیاتوری قرار گرفته به گواتر و پاسگاه مرزی آن میرسید؛ جایی که سرباز مرزبانی با شوخی میگوید: «روی دم گربه ایران ایستادهاید». اینجا در منتهیالیه جنوب شرقی نقشه کشور قرار دارد. در ساحل گواتر یکی از صیادان که خرچنگ بزرگی را با شاخکهای بلندش در دست گرفته میگوید: «نترسید! خرچنگ سختپوست نرمخوی بیآزاریاست که از صادرکردنش سود خوبی به جیب مردم این روستا میرسد». صدای اذان ظهر که از گلدستههای مسجد به گوش میرسد بار ناخداکریم ـ از صیادان ماهی و خرچنگ ـ به ساحل میرسد؛ «از نیمههای شب دل به دریا میزنیم و تا برسیم، ظهر است. البته گاهی یک روز کاری برای ماهیگیران از اذان صبح شروع میشود و بعضی وقتها تا اذان صبح فردا هم ممکن است طول بکشد. خیلی روزها وضو میگیرم و نمازم را همانجا روی قایق میخوانم. البته صید ماهی در فصل تابستان و زمستان فرق میکند». در این میان علی ـ صیادی که شهرتش در منطقه به صادرکردن خرچنگها به کشورهای حاشیه خلیجفارس است ـ میگوید: «بعد از یک شبانهروز صیادی که برمیگردیم، خسته و کوفته باید برویم لابهلای صخرههای کنار ساحل دنبال خرچنگ بگردیم تا هم برای ماهیهای مرکبمان طعمه پیدا کنیم و هم برای مشتریهای خوبی که در هند، پاکستان و چین هستند. کلی دستوپایمان زخمی میشود تا خرچنگ بگیریم و طعمههای صید فردا آماده شود. خلاصه اینکه با غروب خورشید به خانههایمان برگردیم و چند ساعتی میخوابیم و دوباره نیمههای شب برای ما همهچیز از نو شروع میشود».
از گواتر تا چابهار 2ساعتی راه هست. ماشین، پیچهای جاده را که تمام میکند و شهر چابهار نمایان میشود، خورشید در میانه افق دریا به رنگ سرخ نشسته است و کمکم غروب میکند. در ساحل، غوغایی به پا شده است و ماهیگیران چابهاری دوباره خود را برای زدن به دریا آماده میکنند.