• چهار شنبه 2 خرداد 1403
  • الأرْبِعَاء 14 ذی القعده 1445
  • 2024 May 22
پنج شنبه 14 شهریور 1398
کد مطلب : 77085
+
-

روایتی مستند و تکان‌دهنده

یادداشت
روایتی مستند و تکان‌دهنده

امیرحاج‌رضایی/کارشناس فوتبال و منتقد

 
روزگار رفته  نوشته خانم سوتلانا آلکساندروناالکسیویچ  با ترجمه خانم فروغ پوریاوری دومین کتابی است که از این نویسنده برنده جایزه نوبل ادبیات خوانده‌ام. کتاب دیگر او «نیایش در چرنوبیل» را نیز در دست مطالعه دارم. آنچه می‌خواهم بنویسم درباره کتاب دیگری از اوست با نام «جنگ چهره زنانه ندارد»؛ کتابی درباره فجایع جنگ جهانی دوم. نوشته‌های این نویسنده به دلیل شغل روزنامه‌نگاری‌اش گزارش‌گونه است؛ صدها گفت‌‌وگو با بازماندگان جنگ که غالباً زنان و دخترانی هستند که با مأموریت‌های گوناگون در جنگ حضور داشته‌اند و حالا پس از پایان آن 4 سال دهشتناک، دیگر همانانی که پیش‌تر بودند، نیستند. بسیاری از آنها حاضر به گفت‌و‌گو نشده‌اند؛ چراکه یادآوری آن دوره به تازه شدن زخم‌هایشان منجر می‌شود.  الکسیویچ، زمانی که دردنامه خود را به پایان می‌برد، چنین می‌نویسد: «خوشبختی روی کوه‌ها و بدبختی پشت سرماست». او اضافه می‌کند: «یک بار زن خلبانی که می‌خواستم با او در این باره صحبت کنم، دعوتم را رد کرد. از پشت تلفن گفت که نمی‌توانم. دوست ندارم خاطرات جنگ را دوباره زنده کنم. 3 سال حس نکردم که زن هستم. انگار بدنم مرده بود. هیچ حس و میل زنانه‌ای نداشتم با اینکه زیبا بودم. وقتی شوهر آینده‌ام پیشنهاد ازدواج داد، درمانده بودم میان این همه کثافت ازدواج کنم؟ وسط دوده‌ها و آجرهای سیاه. به من نگاه کن که در چه وضعی هستم. اول از من یک زن بساز و بعد برایم گل بیار، ابراز علاقه کن و حرف‌های قشنگ بزن.» این بخشی از یکی از گفت‌و‌گوهایی است که او با زنان جنگ داشته است.  آنها که ماشه را برای شلیک آغاز جنگ می‌چکانند، برای هر چیز مزخرفی که دلیل این اقدام غیرانسانی است، پاسخگو نیستند. آنها به زدودن عواطف و مسخ جسم و روح میلیون‌ها انسان بی‌گناه اقدام می‌کنند. هزاران عشق ناکام می‌میرد. هزاران انسان در سرزمین‌های بیگانه گمنام و غریب به زیر خاک می‌روند. آنها که برمی‌گردند با مجموعه‌ای از آسیب‌های روحی و جسمی همراهند که مانع از آن می‌شود که همان آدم قبل از جنگ باشند. کتاب جنگ چهره زنانه ندارد، بیانیه و مانیفستی است علیه سیاستمدارانی که در پوشش نوع‌دوستی با توسل به الفاظی چون استقلال، ‌دفاع مشروع، آزادی و ده‌ها واژه فریبنده دیگر مردمان بی‌گناه را به مسلخ می‌برند.  نثر اثرگذار و توصیف وضعیت اسفناک بازماندگان، خواننده را منقلب می‌کند. این همه شقاوت و سنگدلی قابل تحمل نیست.  الگا کریموا موسیقیدانی است که می‌گوید: «نه، نه، نمی‌شود. تحملش را ندارم. همیشه فکر می‌کردم یک روز سرگذشتم را برای کسی تعریف خواهم کرد اما حالا نمی‌توانم. وقتش نیست. جای سرگذشتم امن است. دورش دیوار کشیده‌ام. گچکاری‌اش کرده‌ام. تمام شد و رفت. آن را در یک تابوت سنگی منقوش گذاشته‌ام.» کتاب سیلی بر گونه بشریت است؛ به مفهومی یک قتل‌عام تمام‌عیار. آنها که با جنگ رفته‌اند و آنان که بازگشته‌اند، تفاوت چندانی ندارند. هردو گروه مرگ را پذیرفته‌اند؛ مرگ روحی یا فیزیکی.  خانم سوتلانا آلکساندرونا  الکسیویچ، نویسنده و روزنامه‌نگار اهل بلاروس برنده جایزه نوبل ادبیات سال 2015 به خاطر وجوه چندصدایی نوشته‌هایش ستوده شده است.  روایت‌های او از وقایعی چون جنگ‌جهانی دوم، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و فاجعه چرنوبیل مستند و تکان‌دهنده است.

این خبر را به اشتراک بگذارید