• یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 11 ذی القعده 1445
  • 2024 May 19
پنج شنبه 3 اسفند 1396
کد مطلب : 7611
+
-

تفسیر جمله «هل نده داداش» در مترو!

فریور خراباتی:

موش‌ها خیلی که از ما دور نیستند، همین پایین، خیلی نزدیک ما زندگی ‌می‌کنند و مفت و مجانی و بدون اینکه مالیات بدهند از امکانات شهری استفاده کرده و حالش را می‌برند.

گرسنه‌شان هم که بشود، یک سیمی، پارچه‌ای چیزی را می‌گیرند و آن را گاز‌ می‌زنند. به جز موش‌های آدمخوار که شنیدن اسم‌شان، گوشت‌های موش‌ها را هم می‌ریزاند، بقیه موش‌ها نه‌تنها کاری به‌کار انسان‌ها ندارند، بلکه نقد اساسی به زندگی ما انسان‌ها در کلانشهرها دارند.

«جارموش»، پیرترین موش شهر است که با «موش‌پاره» نوه‌اش زندگی می‌کند. یک روز که داشتند زیر سطح شهر راه می‌رفتند تا به سطح شهر بروند و برای گربه‌ها شکلک در می‌آوردند تا بترسند و فرار کنند، موش‌پاره به پدربزرگش گفت: «آقاجون! اگه یه مترو هم واسه موشا میزدن، ایرادی داشت؟!»، جارموش همینطوری که دست نوه‌اش را گرفته بود، جواب داد: «اولا به من نگو آقا جون، حس پیری به هم دست میده. دوما مترو بزنن که چی بشه؟! بریم اینور و اونور درحالی‌که انگشت شست پامون بین زیر بغل حضار گیر کرده؟! پارچه‌ات رو گاز بزن بچه جان!» .موش‌پاره مثل بقیه بچه‌ها (موش و آدمیزادش فرقی نمی‌کنه!) پایش را در یک کفش کرده بود که بروند و مترو تماشا کنند، او تا به حال مترو را از نزدیک ندیده بود و مترو برایش چیزی شبیه پاریس برای انسان‌ها بود.پدربزرگ در نهایت راضی شد و آنها از سوراخ‌هایی که به سمت ایستگاه مترو کنده شده بودند، عملیات مسیریابی را آغاز کردند.

نیم ساعت بعد موش‌ها به یک ایستگاه مترو رسیدند؛ پدربزرگ مدت‌ها بود که جرأت نمی‌کرد از سوراخ بیرون بیاید و مردم را تماشا کند، چشمانش هم ضعیف شده بود و عینک می‌زد، بنابراین به موش‌پاره گفت که اگر سرش را از توی سوراخ بیرون‌ببرد، با لگد توی صورتش می‌زند. صدای «هل نده داداش!» در ایستگاه مترو مثل هر روز و هر لحظه طنین‌انداز شده بود. موش‌پاره که خیلی شگفت‌زده شده بود، از جارموش بزرگ پرسید: «آقا جون، هل نده داداش یعنی چی؟!»، جارموش همینطوری که به دیوار کنار سوراخ تکیه داده بود، جواب داد: «آقاجون و مرگ موش! هل نده داداش رو آدما وقتی میگن که دارن سوار قطار میشن! البته یادت نره معمولا اونایی با صدای بلندتر این جمله رو میگن که خودشون دارن هل‌میدن!» جارموش در حال گفتن این جملات بود که صدای «وجدانا بذارید اونایی که می‌خوان پیاده شن، پیاده شن! بعد شما سوار شید!» را شنید؛ پس مهلت نداد که نوه‌اش معنی این جمله را بپرسد و گفت: «وقتی در قطار باز میشه، یه نقطه‌ای وجود داره که آدما‌ میخورن به همدیگه، یعنی اونایی که میخوان پیاده شن، میخورن به اونایی که میخوان سوار شن! تهشم از دولت و شهرداری و مردم و یه سری کلمه دیگه که معنی‌شون رو نمی‌دونم، انتقاد میکنن!». موش پاره همینطور که با هیجان از داخل سوراخ در قطار را نگاه می‌کرد گفت: «آقاجون! الان چند نفر که می‌خواستن پیاده شن، دوباره سوارشدن، یه عده هم که نمی‌خواستن پیاده شن؛ به زور از قطار پرت‌شون کردن بیرون! کاش موش‌ها هم می‌تونستن برن داخل قطار، چقدر می‌خندیدیم!».

موش‌ها در حال خندیدن بودند که صدای «خانوم‌ها و آقایان! جوراب نانو بدم گلم؟ زیر شلواری نانو، زیرِ زیرشلواری نانو، ناخن‌گیر نانو، بند کفش نانو، کش شلوار نانو، همه‌اش با هم 3هزار تومان!!»، را شنیدند. موش‌پاره نگاهی به جارموش انداخت و گفت: «نانو؟! چی هست؟!»، جارموش بزرگ که در افسانه‌های کهن موش های زیرزمینی تنها موشی بود که بارها سوار مترو شده و سالم برگشته بود، گفت: «نانو برعکس نونه! کسی که نون نداره بخوره، نانو می‌فروشه که بتونه با پولش نون بخره بخوره!» بعد حرفش را ادامه داد و گفت: «نانو یه چیز خیلی خفنیه پسر! منتهی روزگار زده پس یقه‌اش، توی جوراب و سوهان ناخن ازش استفاده میشه!». درهای قطار بسته شد و موش‌ها هم چشم‌شان را از سوراخ برداشتند و برگشتند. توی راه موش‌پاره به جارموش بزرگ گفت: «من عاشق مترو شدم آقا جون! خیلی خوبه، هم می‌خندیم، هم بقیه رو هل‌میدیم و زورمون زیاد میشه، هم نون در میاریم! کاش ما هم مترو داشتیم!».

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :