برای ۵۰ سالگی ووداستاک
جاودانی نتهای زخمی
امیر بهاری/روزنامهنگار
موسیقی داشت قدرتش را باور میکرد. کنسرتی که بنا بود برای چندهزار نفر باشد، با آمدن بیش از ۴۰۰هزارنفر رنگ و بوی سیاسی بهخود گرفت. پلیس ناگزیر بود به کمک جمعیت بیاید و غذا، پتو و چادر بیاورد. ووداستاک سال۱۹۶۹ لحظه شگفتانگیزی برای موسیقی بود. لدزپلین، جون بائز، سانتای ۲۲ساله که درخشید، راوی شانکار، جو کاکر، تن یرز افتر و... اغلب یکی از بهیادماندنیترین اجراهایشان را تجربه کردند. ووداستاک نخستین کنسرت اینگونهای نبود اما مهمترین بود. 2سال قبل فستیوال مونتری پاپ برگزار شده بود. پنهبیکر، مستندسازی که چندی پیش درگذشت، فیلم-کنسرت مونتری پاپ را ساخت؛ کنسرتی که مقدمهای بر اتفاقی مثل ووداستاک بود. ووداستاک نقطه آغاز همکاری ۵۰ساله مارتین اسکورسیزی و تلما شونمیکر(تدوینگر) بود. ووداستاک برای اسکورسیزی آغاز پروسه ۵۰ساله دیگری هم بود؛ تهیه و ساخت مستندهای مرتبط با موسیقی مردمپسند که تا امروز بیش از ۱۰ عنوان شده است.
آنچه که بسیاری از نسل ما را در مواجهه با آن فایلهای بیکیفیت اینترنت دایالآپ از ووداستاک ۱۹۶۹ متاثر میکرد، اجرای تأثیرگذار جو کاکر بود. کاکر هیچگاه برای من هنرمندی جدی نشد اما در اواخر دهه۱۳۷۰ که نخستین ویدئوهایی اینگونهای را میدیدم تهور و جسارت این بلوزخوان سفیدپوست شگفتانگیز بود. تصورش را بکنید که کودکی و نوجوانی شما در دهه۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ گذشته است و امثال شجریان یا حتی بعضی از لسآنجلسیهای موقر، تصویر صحیح و شایسته اجرای زنده موسیقی برای شما هستند و یکمرتبه هنرمندی را بر صحنه مونیتور ۱۳ اینچ میبینید که ابایی از بروز احساستش ندارد. بالا و پایین میپرد و فریاد میزند و میداند که چه میخواند و از خواندنش چه هدفی دارد. لدزپلین، دِ هو، کنِد هیت و.... هم اینگونه بودند اما نقطه عطف ووداستاک برای من اجرای درخشان جیمی هندریکس است؛ جایی که با گیتار الکتریکی سرود ملی آمریکا را به کثیفترین (فالش و خارج) شکل اجرا میکند. یک نغمه حماسی-ملی را از نقطه نظر سیاهان مینوازد. نتهای مقطع و کشیده که زمخت و خشن کش میآمدند. هندریکس میخواست مانیفست ووداستاک را تفسیری شخصی کند: «3 روزِ موسیقی و صلح». مانیفستی که در کلام زیبا بود و در ذهن هندریکس تعدادی نت شکسته و زخمی که نمیتوانستند روزنه امیدی را بگشایند.