چالش«من برای همه»
چرا در کارهای تیمی موفق نمیشویم؟
موفقیت تعاریف گوناگونی دارد و به روشهای مختلفی میتوان به آن دست یافت. در بعضی جوامع افراد میتوانند در کارهای فردی و انفرادی موفق عمل کنند ولی وقتی در جمع یا گروهی قرار میگیرند نمیتوانند به موفقیت زیادی دست پیدا کنند. توجه داشته باشیم که برای موفقیتهای گروهی باید به نکات بسیاری توجه کرد. در واقع برای برقراری ارتباط موفق گروهی افراد باید از قبل آموزش دیده باشند و فرهنگ رعایت حقوق همدیگر و احترام به نظر دیگران را در نظر بگیرند. اما چرا در بعضی جوامع چنین اتفاقی نمیافتد و مشارکتهای اجتماعی معمولا با شکست مواجه میشود؟ در این خصوص با محمد مهدی لبیبی -جامعهشناس- گفتوگو کردهایم.
طوفان فکری
تحولی که در مورد کارهای تیمی در دنیا شاهد آن هستیم به این صورت است که از تصمیمات فردی به سوی تصمیمات گروهی سوق پیدا کردهاند؛ یعنی چرخش و نقطهعطفی در این خصوص اتفاق افتاده است. دلیل این موضوع هم آن است که خرد جمعی همیشه تفوق و برتری برتعقل و خرد فردی دارد. تفکر جمعی طوفان فکری ایجاد میکند و باعث میشود میزان خطا کمتر شود و نظری هم که در نهایت به دست میآید از قوت و اعتبار بیشتری برخوردار خواهد بود. مثلا در مورد بیماریها و جراحیهای مهم فقط یک پزشک تصمیم نمیگیرد بلکه تیم پزشکی نتیجه نهایی را اعلام میکند. همین موضوع در تمام زمینهها هم باید مد نظر قرار داده شود؛ یعنی میتوان گفت در تمام نهادهای اجتماعی مدرن در دنیای امروز کارها به صورت گروهی و تیمی انجام میشود.
ضعف در کارهای تیمی
اما در بعضی جوامع مثل ایران مشارکتهای اجتماعی اغلب با موفقیت مواجه نمیشوند و دلایل آن بسیار یاد است. ابتدا میتوان گفت از لحاظ تاریخی معمولا ایرانیها اغلب «فردگرایی» را بر «جمعگرایی» ترجیح میدادهاند. این موضوع در زمانهای مختلف تاریخی هم مشاهده میشده و همیشه اینگونه بوده است. دلایل آن تا حدودی به نظامهای سیاسی هم مربوط میشده؛ یعنی در گذشتههای دور نظام پادشاهی داشتیم که تصمیمگیرنده نهایی فقط خود او بوده. از طرف دیگر وقتی کارها را به طور جمعی انجام میدادند نمیتوانستند با همدیگر به توافق برسند؛ یعنی چون نظرات جمع پراکنده میشد هیچ کس هم حاضر نمیشد زیر بار حرف زور دیگری برود. به همین دلیل کارهای تیمی و دپارتمانهای دانشگاهی هنور هم نقش فعال و موفقی ندارند؛ یعنی اغلب یک نفر است که تصمیم میگیرد. البته به صورت ظاهری به این موارد توجه میشود ولی در عمل اینگونه نیست. تصمیمگیری اگر هم فردی باشد باید بر اساس خرد جمعی باشد و برای رسیدن به موفقیت تیمی این موضوع بسیار مهم است. در کشور ما در بسیاری از بخشها مشارکت جمعی به معنای واقعی صورت نمیگیرد. مثلا پروژهای افتتاح میشود که در آینده متوجه میشویم اصلا نباید آن را آغاز میکردیم یا مثلا باید به شکل دیگری اجرا میشد و... .
انبوه خلق
در واقع علاوه بر موضوع تاریخی اینکه افراد هنوز فرهنگ مشارکت و در کنار هم بودن را یاد نگرفتهاند هم موضوع بسیار مهمی است که باید به آن توجه شود. فراموش نکنیم تنها گفتوگو و صحبت کردن افراد یگ گروه با همدیگر به معنای داشتن مشارکت نیست بلکه مهمترین موضوع داشتن یک هدف مشترک است؛ چیزی که به آن انبوه خلق گفته میشود. تیم زمانی میتواند موفق عمل کند که افراد با همدیگر هماهنگی داشته و به دنبال دستیابی به یک هدف واحد باشند؛ نه اینکه هر کس هدف خاص خود را دنبال کند. تداوم و استمرار یک رابطه باعث شناخت بیشتر افراد میشود که بتوانند هدف واحدی را دنبال کنند. هدف تشکیل گروه برای رسیدن به یک هدف مهم است.
کنش ارتباطی
یورگنهابر ماس-جامعهشناس معاصر آلمانی- اصطلاحی در این خصوص دارد به نام کنش ارتباطی. او معتقد است نخستین شرط جامعهای که بخواهد پیشرفت کند این است که در آن کنش ارتباطی شکل بگیرد. منظور از کنش ارتباطی این است که افراد با همدیگر بحث و نظرات و انتقادات خود را خیلی صریح و شفاف بیان کنند. در واقع اگر با موضوعی مخالف یا موافق هستیم باید آن را اعلام و دلایل خود را هم بیان کنیم.
گوش دادن به حرفهای همدیگر موضوع بسیار مهمی است که میتواند باعث شود ارتباط سازندهای داشته باشیم نه تخریبی و آسیبزننده.
در جامعه ما هم نقطه کلیدی، فقدان کنش اجتماعی است. این موضوع نیز در تمام صنفها دیده میشود. پراکندگی دیدگاهها و در عین حال متکی بودن آن بر سلایق به جای منطق باعث شکست در روابط میشود.
نهادینه شدن نظم
توجه داشته باشیم برخوردارشدن از نظم و ترتیب در جوامع یکشبه اتفاق نمیافتد بلکه از ابتدا با آموزشهای غیرمستقیم نهادینه میشود. ضمن اینکه رسانهها، مطبوعات و سیستمهای مختلف آموزشی با فرهنگسازی درست و بموقع آن را آموزش میدهند.
بنابراین میتوان گفت علاوه بر ذهنیت تاریخی و وضعیت اجتماعی که در کشور ما وجود داشته و فقدان آموزشهای لازم خصوصا به کودکان برای برخوردارشدن بیشتر آنها از نظم و مشارکتهای جمعی، افراد از همدیگر فاصله زیادی گرفتهاند.
فردگرایی مبتنی بر خانوادهگرایی
یکی از مشکلات دیگر جوامعی که نمیتوانند درکارهای گروهی با هم مشارکت داشته باشند این است که توانایی برقراری ارتباط بین افراد آن وجود ندارد، یعنی آنها اگر هم در کنار هم باشند نمیتوانند ارتباط موفقی با هم برقرار کنند. فردگرایی مبتنی بر خانوادهگرایی موضوعی است که در ایجاد مشارکت اجتماعی بسیار مهم است؛یعنی افراد خود و خانوادهشان را یک حریم فرض میکنند و اعتقاد دارند که این حریم باید از دیگرانی که غریبه هستند و جزو این فضا نیستند دور نگه داشته شود.
البته دوست داشتن و احساس تعلق به خانواده خوب است اما وقتی باعث شود ما جامعه را در مرحله بعد از خانواده خود قرار دهیم تاثیر خوبی در هیچ زمینهای ندارد و باعث میشود موفقیت خانواده خود را مقدم بر جامعه خود بدانیم.
در بعضی جوامع مثل ایران گاهی حتی در تشکیل کارهای تیمی و گروهی هم به جای انتخاب افراد لایق بیشتر به انتخاب اعضای خانواده توجه میشود، در حالی که چیزی که امروزه مهم است ارتباطات تعمیم یافته است؛ نه ارتباطات داخل گروهها؛ یعنی محدود شدن به همان ارتباطات خویشاوندی و گروههای نزدیک افراد به جای انتخاب بهترینها.
سلب اعتماد و باور
یکی از مشکلات دیگر برای ناتوانی در تشکیل گروههای مختلف به جای گروههای خانوادگی و آشنا نبود اعتماد لازم بین افراد گروه است؛ اینکه ما نمیتوانیم اعتماد و اطمینان لازم را به افرادی که نمیشناسیم داشته باشیم.
وقتی چنین باوری که کار جمعی مفیدتر و سازندهتر از کارهای غیرجمعی و گروهی است وجود نداشته باشد موفقیت در چنین کارهایی هم کمتر خواهد شد.
فراموش نکنیم راهکارهای رسیدن به مشارکتهای گروهی هم محدود به چند توصیه نمیشود بلکه باید از زمان کودکی به افراد آموزش داده شود؛ مثلا از همان کودکی و در دوران دبستان باید در ذهن بچهها فضایی ایجاد شود که باور کنند اگر بخواهند کاری را با موفقیت انجام دهند این کار با همکاری تکتک اعضای یک تیم انجام میشود. در واقع کودک باید یاد بگیرد اگر بخواهد در زمینهای موفق شود باید دیگران را هم در کنار خود داشته باشد؛ نه اینکه فقط خودش به تنهایی به دنبال موفقیت باشد.
آموزش غیرمستقیم
برای برخوردارشدن کودکان از روحیه مشارکتهای گروهی آموزش غیرمستقیم از روشهای دیگر آموزشی که با باید و نبایدهای زیادی توأم است بسیار موثرتر است. برقراری انسجام در یک تیم چیزی است که نیاز به ایجاد فرهنگ و روحیه مشارکت از ابتدای کودکی دارد؛ یعنی در یک تیم ما گاهی نیاز به فدا کاری داریم. مثلا اگر خودمان نتوانیم کاری را انجام دهیم آن را به فرد لایقتری که توانایی انجام آن کار را دارد واگذار کنیم؛ نه اینکه ترجیح دهیم موفقیت فقط به نام ما ثبت شود؛ حتی اگر این کار منجر به شکست گروه شود. در واقع ما باید برای یک تیم و گروه افتخارآفرینی کنیم نه فقط خودمان. داشتن چنین احساس و باوری آنقدر مهم است که میتواند باعث موفقیت ما در کارهای گروهی و مشارکتی شود. میتوان گفت در بعضی جوامع نوعی خودخواهیوجود دارد که افراد ترجیح میدهند افتخارات بهنام خودشان ثبت شود نه یگ گروه. در پستهای ریاستی هم افراد ترجیح میدهند یک موفقیت را به نام خودشان ثبت کنند؛ نه برای سازمان، نهاد یا مجموعهای که در آن مشغول به کار هستند. پنهانکارینکردن و داشتن صداقت و شفافیت هم از جمله موارد بسیار مهم در موفقیت کارهای گروهی است. در واقع میتوان گفت روحیه جمعی مؤلفههای زیادی مانند مولفههای فرهنگی، تاریخی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارد که نیاز به داشتن اطمینان و اعتماد دارد و بیش و پیش از هر کدام از این مؤلفهها، مؤلفه فرهنگی قرار دارد.
پارتی بازی نکنید
در بعضی جوامع مثل ایران گاهی حتی در تشکیل کارهای تیمی و گروهی هم به جای انتخاب افراد لایق بیشتر به انتخاب اعضای خانواده توجه میشود. در حالی که چیزی که امروزه مهم است ارتباطات تعمیم یافته است؛ نه ارتباطات داخل گروهها
آموزش از کودکی
فراموش نکنیم راهکارهای رسیدن به مشارکتهای گروهی محدود به چند توصیه نمیشود. بلکه باید از زمان کودکی به افراد آموزش داده شود