• جمعه 7 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 17 شوال 1445
  • 2024 Apr 26
یکشنبه 20 مرداد 1398
کد مطلب : 71884
+
-

از ماجراهای مونتالبانو تا حکایت‌هایی درباره حیوانات

گفت‌وگو با آندره‌آ کامیلری، خالق شخصیت بازرس مونتالبانو

گفت‌و‌گو
از ماجراهای مونتالبانو تا حکایت‌هایی درباره حیوانات


آرش نهاوندی ـ روزنامه‌نگار

آندره‌آ کامیلری- نویسنده مطرح ایتالیایی- خالق شخصیت کارآگاه مونتالبانو و از مخالفان سرسخت موسلینی و فاشیسم چندی پیش در روز 17ژوئیه 2019 درگذشت. در ایران وی را بیشتر با رمان «مزرعه کوزه‌گر» می‌شناسند. برخی از آثار پلیسی وی نیز در مجموعه رمان «آدمکش» به فارسی ترجمه شده است. کتاب «سارتی آنتونیو و مادربزرگ در قایق/ گربه و سیره» که به دو اثر از لوریانو ماکیاولی و آندره‌آ کامیلری می‌پردازد نیز به فارسی ترجمه شده است. او همچنین کارگردان تئاتر و تلویزیون نیز بوده است و از دوران اولیه زندگی وی داستان‌های کوتاه و اشعاری به جا مانده است. او در سال1994 نخستین رمان از سری رمان‌های «به شکل آب» را منتشر کرد و در آن بازرس مونتالبانو را به خوانندگان رمان‌های پلیسی معرفی کرد. بازرس مونتالبانو کارآگاهی اهل جزیره سیسیل است که در نیروی پلیس شهر کوچک خیالی ویگاتا مشغول انجام وظیفه است. او کارآگاهی است کاوشگر که در منطقه محل خدمت خود تلاش دارد سرنخی از جنایات و مسببان اصلی قتل را پیدا کند.
آخرین اثر آندره‌آ کامیلری «خرگوش صحرایی که ما را دست انداخت» توسط انتشارات دومو به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌ها و حکایاتی است که فرناندو آرامبورو- نویسنده اسپانیایی- مقدمه‌ آن را نگارش کرده است. روزنامه اسپین نیوز (Spain news) با وی چندی قبل از درگذشتش گفت‌وگویی درباره داستان‌های کتاب جدیدش و میراث ادبی‌ای که از خود برجای گذاشته انجام داده است.


کدام یک سخت‌تر است؛ نگارش رمان‌های جنایی یا حکایت‌ها و داستان‌ها.
برای من سخت‌تر نگارش داستان و حکایت است. به‌ویژه اگر نخواهم داستانی ساده ، واضح و آشکار بنویسم. ساخت طرح داستان و حکایت به‌دلیل پیچیدگی‌هایی که دارد به‌نظر من یکی از سخت‌ترین کارهاست. من خیلی در داستان‌هایم با واقعیت سر و کار دارم، ولی هنگامی که شما داستان و حکایت می‌نویسید از واقعیت دور می‌شوید و این برای من مثل این است که دارم در دریایی آزاد سیر می‌کنم.
در داستان‌های شما ما نوعی شیفتگی به طبیعت می‌بینیم. طبیعت چه نقشی از نظر زمینه ادبی و منبع الهام برای شما در طول سال‌هایی که به نویسندگی اشتغال دارید، ایفا کرده است؟
من تابستان‌های 20 سال اول زندگی‌ام را در طبیعت و در کنار الویرا - مادر بزرگ مادری‌ام- گذراندم. او به من چگونه دیدن طبیعت(حیوانات، گیاهان و حتی مناظر زیبا) را آموخت. او به من آموخت تا با نگاهی دقیق و آمیخته به شیفتگی به طبیعت نگاه کنم. مادربزرگم تمایل داشت با تمام حیوانات مانند انسان برخورد کند. او با جیرجیرکی صحبت می‌کرد و اسم خود را روی آن گذاشته بود. او به پاسخ‌های جیرجیرک گوش می‌داد و باور کنید که توانسته بود آن جیرجیرک را بفهمد و منظور خود را نیز به وی بفهماند.
در این داستان‌ها چقدر شخصیت‌پردازی کرده‌اید؟
تمام آنچه در این داستان‌ها آورده‌ام تجربیات شخصی من بوده‌اند؛ تجربیاتی که به‌طور دست اول با حیوانات در زندگی خود کسب کرده‌ام.
شما با کدام تیپ از خوانندگان خود بیشتر ارتباط برقرار می‌کنید؛ با خوانندگان بزرگسال آثار بازرس مونتالبانو یا با کودکان و نوجوانانی که کتاب داستان‌ها و حکایات شما را می‌خوانند؟
من کتاب «خرگوش صحرایی که ما را دست انداخت» را برای کودکان ننوشته‌ام. تصور می‌کنم که کاملا اشتباه است که ما رابطه انسان با طبیعت را تنها در مضمون داستانی خلاصه کنیم و درنظر بگیریم که داستانی در این رابطه فقط برای افراد جوان نوشته شده است. حیوانات بخشی از کل وجود ما را تشکیل می‌دهند و بسیار مهم است که آنان را نه‌تنها با دوران کودکی خود که با دوران بزرگسالی خود نیز درآمیزیم.
چرا کار روی این مجموعه داستان‌ها 10 سال طول کشید؟
من کار روی این داستان‌ها را مدت زیادی بود که به پایان رسانده بودم. اما هیچ‌گاه احساس نکردم که روزی باید آنها را منتشر کنم. این داستان‌های حکایت‌وار به نوعی توصیف‌کننده خاطرات من از ارتباطم با این حیوانات دوست‌داشتنی است. در دیدار با ناشرم و پائولو کانواری (هنرمند ایتالیایی) من را به انتشار این داستان‌ها متقاعد کردند. البته اگر با من بود آنها را در کشوی خود نگه‌می‌داشتم، آنها خاطراتی هستند که با من زندگی می‌کنند.
با خواندن کتاب شما نمی‌توانیم درباره نویسندگانی نظیر آئسوپ (داستان و حکایت‌نویس یونان باستان)، ژان دولافونتن (داستان و حکایت‌نویس فرانسوی) یا شارل پرو (نویسنده فرانسوی) فکر نکنیم. این نویسندگان چه تأثیری برشما گذاشته‌اند؟
خیلی سخت است بخواهم به‌طور دقیق درباره تأثیر این نویسندگان بزرگ ادبیات کلاسیک صحبت کنم. آثار ارزنده آنها با ما زندگی می‌کنند و ما از آنها به شیوه‌های مختلفی تأثیر می‌گیریم. در این مورد من نمی‌توانم پاسخ کامل و جامعی به شما بدهم.
در کودکی چه می‌خواندید و چگونه به خواندن علاقه‌مند شدید؟
من در کودکی داستان‌های مختص به کودکان را نمی‌خواندم. من از شش سالگی رمان‌های جدی می‌خواندم. این هم فقط به‌خاطر این بود که من در خانه غیراز کتاب‌های بزرگسالان کتابی دیگر پیدا نمی‌کردم که بخوانم. مشخص است که من به آثار مربوط به سن خودم بیشتر علاقه داشتم و اگر به من مجلات یا رمان‌های مختص به جوانان می‌دادند حتما آنها را می‌خواندم. اما آنچه در دسترس من بود کتابخانه‌ای بود مملو از کتاب‌های بزرگسالان.
آیا از این ایده نمی‌ترسید که در حال ساختن ماشینی برای کشف رمز آنچه حیوانات به آن فکر می‌کنند، هستید؟
من تلاش کردم در این داستان شرح دهم که حیوانات به‌دلیل آزاری که به آنان می‌رسانیم حرف‌های بدی به ما می‌زنند که ما درصورت شنیدن آنها تلاش خواهیم کرد خود را از خجالت پنهان کنیم.


برای من نگارش داستان و حکایت سخت‌تر است. به ویژه اگر نخواهم داستانی ساده و واضح و آشکار بنویسم. ساخت طرح داستان و حکایت به دلیل پیچیدگی‌هایی که دارد به نظر من یکی از سخت‌ترین کارهاست

این خبر را به اشتراک بگذارید