فرایندهای شفابخش و پرهیز از جهل
علی فیروزآبادی ـ روانپزشک
اول: 2 هفته پیش او را دیده بودم. از افسردگی شدیدی رنج میبرد. بعد از گرفتن تاریخچه و مصاحبه اولیه برایش داروی ضدافسردگی تجویز کردم. امروز که دوباره او را میدیدم چهرهاش به وضوح گشاده و از آن انقباض عضلات و درهم فرورفتگی خبری نبود. خوشحالیام را از بهبودیاش آشکار کردم و مادرش که همراه او بود، گفت: آقای دکتر خدا عمر بدهد به این آقای ع. ا (فردی که از طریق یکی از این کانالهای ماهوارهای از راه دور انرژی ارسال میکند) از وقتی جلو تلویزیون مینشیند و انرژی میگیرد خیلی بهتر شده!
دوم: وارد مطب میشود، از دوطرف بازوهای او را گرفتهاند و پاهایش را به سختی به زمین میکشد. یکی از همراهانش میگوید 2 شب قبل بهدنبال مشاجره با شوهرش دچار این حالت شده است. نتیجه اسکن مغزی و نوار مغز را میبینم. طبیعیاند و آزمایشها نیز چنیناند. براساس آنچه همه ما روانپزشکها از «اختلال تبدیلی» میدانیم با بیمار شروع به صحبت میکنم و سعی در آموزش اطرافیان دارم. یکی از همراهان میگوید: دکتر، بیمارستان که بودیم گفتند سکته خفیفی کرده و یکی از رگهای مغزش هم خون به اندازه کافی رد نمیکند. نوار مغزش هم امواجش عصبی است....!
سوم: گاهی میتوان بیماری یا بهبودی را به عاملی نسبت داد و بیمار با پذیرفتن این رابطه به این فکر برسد که علت بیماری یا بهبودی همان است که به او گفته میشود. گاه نیت خیر و معصومانه اما جاهلانهای پشت این رفتار وجود دارد؛ مانند مادربزرگ پیری که دلدرد نوهاش را به سردی نسبت میدهد و برای او معجونی دستساز تجویز میکند اما گاه خود فرد میداند داستان از چه قرار است. در بسیاری از موارد فرایندهای شفابخش بدن کار خود را انجام میدهند و بیماری با طی شدن دورهاش فروکش میکند. حال اگر مداخلهای در این میان انجام شود بهبودی میتواند به آن نسبت داده شود یا گاه مانند مثال اول، همزمانی 2 مداخله موجب شود نتیجهای نادرست گرفته شود. جهل همیشه زیربنای شکلگیری چنین نتیجهگیریهای خرافی بوده است اما از آنان که میدانند قصه چیست انتظار بیشتری برای دامن نزدن به چنین باورهایی میرود.