شادمهر راستین
چندی پیش قرار شد برای نگارش متنی بر «مشق شب» عباس کیارستمی متمرکز شوم. با بازنگری فیلم مشق شب و جمعآوری اطلاعات، نقدها، گزارشهای اکران (تقریبا یک هفته به نمایش درآمد با این شعار نقل به مضمون که این فیلم داستانی نیست یا دیدن این فیلم به همه توصیه نمیشود بهصورت تراکت و نصب بر شیشه در ورودی سینما) که سرجمع میتوان یک نتیجه گرفت و آن بیمهریای است که منتقد و تماشاگر و مسئولین ایرانی به مشق شب در برابر تعداد بیشمار نقد و نظر سینمایی، اجتماعی، آموزشی و حتی فلسفی که منتقدان و کارشناسان خارجی به فیلم داشتند،این مسئله مرا واداشت که از منظری جدید برای مشق شب فیلمی که جزو 10فیلم تأثیرگذار در مقوله آموزشوپرورش است یادداشتی بنویسم.این نوشته را به دوستم احمد میراحسان تقدیم میکنم.
چرا در نظام آموزشی دهه60که ادامه تحول آموزشی دهه50 بود، ادامه تدریس در روز بهصورت مشقشبانه در خانه ادامه داشت؟
ظاهرا اهمیت برنامهریزی آموزشوپرورش کشور در آن سالها با توجه به ضرورت امر سوادآموزی و ارتقای سطح دانش عمومی ایجاب میکرد که بعد از پایان ساعات آموزشی، کودکان و نوجوانان در خانه مشغول انجام تکلیف شبانه یا همان مشق شب باشند.
اما...
اما در واقعیت این است که تحول نظام آموزشی و مطابق آن انتقال دستورالعملهای آموزشی دولتی در دهههای 40، 50و 60میسر نمیشد، مگر با همین عنوان ظاهرا مهربانانه مشق شب. چگونه؟
کافی است در مدرسه به کودکان بیاموزیم. امروز باید صرف تغییر شود و آنگاه سؤال ذهنی کودک این میشود که چگونه؟ و پاسخی که میشنود فقط یک امر کمی است یعنی نمره. نمره یعنی حفظ نوشتههای کتب آموزشی که در کوتاهترین زمانها از مهمترین کتابهای ایرانیان بااهمیتتر شد. دانش، آن چیزی بود که در کتاب گفته میشد و حرف آخر در علم را معلم سر کلاس میزد. با این شیوه اول از همه پدر و مادر از جایگاه آموزشی خود ساقط و در مرحله بعد مدیر، معلم و بهخصوص ناظم به قادر عالی بدل شدند. در فاز نهایی این پدر و مادر بودند که باید درسهای جدیدی برمبنای شیوه جدید زندگی ایرانی یاد میگرفتند. بهطوری که بتوانند همان آموزش را بدهند و دست آخر ساعاتی از شب را که خانواده باید کنار هم سپری کنند به مشق شب یا انجام تکالیف شبانه بپردازند. با این روش از 16ساعت مفید زندگی هر فرد از خانه، حداقل 14ساعت به امر آموزش اختصاص مییافت. این همه ساعت در شبانهروز فقط برای سوادآموزی و یادگیری علوم نیست بلکه زمان اصلی برای قبول این نکته است که وزارتخانهای به نام آموزشوپرورش کنترل تمام زندگی خانوادهها را بهدست گرفتهاند و اصلیترین ابزار آنها کارنامه و مشقشب است.
پرسش اصلی کیارستمی اما...
مشق شب چرا تبدیل به ابزار جهتدهی و کنترل خانوادهها شده است؟
این پرسش پنهان با روش غیرمستقیم اما صمیمی کیارستمی ابعاد انسانی بهخود میگیرد؛ اینکه در مرحله اول کیارستمی با حذف خود پرسشگر سعی در ارتباط مستقیم بچهها بهعنوان سوژه با دوربینی به ابژه دارد. با اینکه صدای کیارستمی بهعنوان محقق عامل ارتباطی سکانسها با یکدیگر است اما تماشاگر در مقام اوست و گاه در مقام بچهها، تا بتواند قضاوت درستی با اطلاعات بیشتری انجام دهد. آنجا که تماشاگر جای کارگردان است و بچهها رو به دوربین اعتراف میکنند(بیشترین بخش زمان فیلم را بهخود اختصاص داده) مشخص است، اما ظرافت فیلم زمانی است که گاهی تماشاگر خود را در مقام اعترافکننده مییابد.
موضوع دیگر این نیست که چرا بچهها مشق نمینویسند، موضوع در کوتاهزمان بدل میشود و به وضعیت طبقه متوسط تهران در دهه60 که چرا نمیتواند خود را با نظام جدید آموزشی و پرورشی مطابقت دهد.
کیارستمی از یک مستند گزارشی شروع میکند و با چند پرسش و پاسخ ساده و بیارادهترین شکل کارگردانی به چالش اصلی فیلم میرسد؛ واقعیت روایی حقیقت است یا واقعیتی که در برابر دوربین شکل میگیرد؟ اینکه بچهها سمبل راستگویی هستند چگونه با 3-2سال آموزش جدید تبدیل به موجوداتی میشوند که تماشاگر نمیتواند به روایت آنها اعتماد کند؟
دروغ، پنهانکاری، ریاکاری، لاپوشانی و مهمتر از همه تغییر عمدی در اجزای روایت چگونه در 3-2 سال به این کودکان ظاهرا با هوش متوسط آموزش داده شده است؟
راست و از دهن بچهها باید شنید و...
اما راست گم شده است. در مشق شب، کارگردان و پژوهشگر فیلم با ساخت یک مستند روایی و مشارکت در روایت کودکان ظاهرا بهدنبال دلیل نگارش یا عدمنگارش مشق شب است. اما کیارستمی از مشارکت جلوتر میرود و از خط قرمز مستندسازی به شکل جدیدی عبور میکند.کیارستمی نه در حقیقت یا واقعیت ماجرا بلکه در شیوه روایت راویان خردسالش دخالت نمیکند. به جزئیات کوچکی که برای آنها ارزش ندارد تأکید میکند و سعی دارد توجهی به ماسک قربانی آنها نکند. کیارستمی نقشی که بچهها یادگرفتهاند تا کمتر تنبیه شوند، یعنی نقش قربانی در شخصیت پردازیشان، را نادیده میگیرد و نمیخواهد از نقش آزارپذیر که در ذهن خودشان ساختهاند چیزی بشنود. او حتی نمیخواهد ناجی بچه باشد. از اینرو دوربین کیارستمی 3گرایش شخصیت ضعیف در برابر ترس یعنی قربانی، آزارگر و ناجی را فقط ثبت میکند، بدون آنکه تحتتأثیر قرار گیرد و بهدنبال شخصیت واقعی بچهها در پس ماسکهایی باشد که در شیوه نوین نظام آموزشی به آنها یاد دادهاند. کیارستمی دست آخر دوربین را به سمت تماشاگر نشانه میرود. از او میخواهد در برابر این همه خشونت به کودکان، عصبانی نشود، گریه و فرار نکند بلکه بهدنبال راه چارهای باشد.
اهمیت روایت مشق شب
جهان سینما، تا قبل از مشق شب، عاری از زبانی بود که بتواند شیوه مشارکت در روایت، دخالت در درک تماشاگر و تأثیرگذاری ذهنی در سوژه و ابژه را تمام داشته باشد.
قطعا راویان کوچک این فیلم، معلم، ناظم و حتی عوامل ساخت فیلم مشق شب از فیلم تأثیر گرفتهاند و این تأثیر به همان اندازه تماشاگرانش در همه دورانهاست. کیارستمی در مشق شب دیوار فاصله بین افراد رو به دوربین، پشت دوربین و تماشاگر را درمیشکند و با این تصور که خودش از همه کمتر میداند، کاری میکند که در پایان فیلم درمییابیم ما اصلا نمیدانیم؛ نمیدانیم چرا میترسیم، چرا نسبت به ترس واکنش نشان میدهیم و چگونه ریشههای ترس از آینده را در دلمان نمیخشکانیم. آنچه مشق شب را در سینما تک فرانسه بهعنوان اثربخشترین فیلم مستند تاریخ سینما قرار داده است، نگاه کیارستمی بهعنوان کارگردان ظاهرا غایبی است که میخواهد از پس روایتهای کج و معوج چند کودک آسیب دیده اما ظاهرا عادی، بحران نظامهای نوین آموزشی در کشورهای در حال توسعه را به چالش بکشد و به یک نتیجه ساده برسد. از این واقعیتهای مخدوش در امر آموزش نمیتوان به حقیقت پرورش انسانی رسید، بنابراین چگونه میتوان از واقعیتهای نادرست رسانهها به هنر زندگی دست یافت؟
کیارستمی جزو آن دسته از مولفینی در سینماست که با فیلمش زبان تازهای در جهان تصویر خلق میکند و در پس همه این آفرینشها، کاملا غایب است اما تأثیرش تا وقتی زندگی است، پابرجاست.
چرا «مشق شب» مهم است؟
رودررو با کودکی گمشده
در همینه زمینه :