
فرمول گمشده شادی

فاطمه عباسی | روزنامهنگار
همه ما در جستوجوی شادی هستیم؛ آن حس خوب و پایداری که به زندگیمان رنگ و بو میدهد. اما اغلب تصور میکنیم شادی، جایزهای است که در انتهای یک مسیر سخت و پس از رسیدن به موفقیتهای بزرگ به ما داده میشود. روانشناسی مدرن، نگاهی متفاوت و بسیار سادهتر به این موضوع دارد. شادی یک مقصد دوردست نیست، بلکه یک مهارت است که از 2 جزء کلیدی تشکیل شده: «معنا و هدف».
«معنا» در واقع همان داستانی است که ما برای خودمان از گذشته تعریف میکنیم. همه ما در زندگی با سختیها، شکستها و چالشهای زیادی روبهرو شدهایم. تفاوت آدمهای شاد با دیگران در این است که آنها به این تجربیات به چشم یک «داستان قهرمانانه» نگاه میکنند. آنها راوی قصهای هستند که در آن، از پس مشکلات برآمدهاند، درس گرفتهاند و قویتر شدهاند. در این نگاه، هیچ چالشی یک بنبست دائمی نیست، بلکه پلهای برای رشد است. در مقابل اگر داستان ما فقط روایت
قربانی بودن و ناتوانی باشد، خود را در چرخهای از ناامیدی حبس میکنیم. جزء دوم این فرمول، «هدف» است؛ یعنی آن کاری که امروز در همین لحظه، با زمان خود انجام میدهیم و باعث میشود احساس زنده بودن کنیم. این فعالیتها لزوما نباید کارهای بزرگ و نتیجهمحور باشند. گاهی لذت در خود مسیر است، نه فقط رسیدن به مقصد. وقتی غرق در انجام کاری میشویم که برایمان جذاب است-خواه باغبانی باشد، یادگیری یک ساز، یا حل یک مسئله در محل کار-زمان را فراموش میکنیم و حس رضایت عمیقی را تجربه میکنیم.
پس شادی = معنا (نگاه درست به گذشته) + هدف (لذت بردن از حال).
شاید بگویید با این همه مسئولیت و گرفتاری، چطور میتوان زمان را برای کارهای هدفمند خالی کرد؟ نکته همینجاست؛ پیروزی در بازی زندگی، بهمعنای حذف تدریجی کارهایی است که از آنها متنفریم و اضافه کردن فعالیتهایی که دوستشان داریم. این کار با یک بازنگری ساده در برنامه روزانه شروع میشود. حتی اگر شغلمان آن چیزی نیست که رویایش را داشتیم، میتوانیم ساعاتی از شب یا آخر هفته را به علاقهمندیهای شخصی اختصاص دهیم. این «پروژههای شخصی کوچک» همان سوپاپ اطمینانی هستند که حس هدفمندی را در زندگی ما زنده نگه میدارند. در نهایت، خوشبختی یک معادله پیچیده نیست؛ بلکه انتخاب هوشمندانه این است که زمان ارزشمندمان را صرف چه چیزی میکنیم.