پارسی گفتن و نوشتن
میرجلالالدین کزازی
پژوهشگر ادبی و استاد دانشگاه
پدیدهای که در این روزها، هفتهها و سالیان با آن رویاروییم و به نوعی فرهنگی و هازمانی(اجتماعی) است، آنکه ایرانیان، حتی پارسیزبانان دیگر کشورها در پی آنند که در نوشتهها و گفتههایشان از واژههای ناب و نژادهپارسی بهره ببرند.
از سوی دیگر گرایشی روی به گسترش پیدا شده است که پدران و مادران میخواهند نامهای ایرانی بر فرزندانشان بنهند. یافتن نام ایرانی چندان دشوار نیست، زیرا میتوان یک یا چند بار بر پایه شمار فرزندان از دیگران که در این زمینه آگاهند، یاری جست و از نامهای برازنده یکی را برگزید و بر فرزند نهاد. اما یافتن واژههای پارسی برای بهکاربردن در گفته و نوشته کاری است باریکتر و دشوارتر؛ زیرا همواره به این واژهها نیاز است. چند فرهنگ در این سالیان فراهم آمده و به چاپ رسیده است که میتوان پارهای از واژهها را در این فرهنگها یافت؛ چونان فرهنگ پارسی یا دانشنامه پارسی آریا. اما تنها میتوان پارهای از واژگان پارسی را در این فرهنگها یافت و به کار برد و هزاران واژه دیگر که در گفتن و نوشتن به آنها نیاز میافتد در آنها آورده نشده است.
تنها راهکار در این زمینه این است که کسانی که در گفتار و نوشتار در پی پارسیگراییاند میباید بر گنجینه واژگان پارسی در یاد و ذهن خود بیفزایند و به آن مایهوری و پرباری ببخشند تا هر زمان به واژهای نیاز داشته باشند، آن را در دسترس خویش بیابند. سخن گفتن یا نوشتن کاری نیست که بتوان آن را اندیشیده و آگاهانه انجام داد و هر واژهای را با درنگ و جستوجو به دست آورد؛ زیرا به این گونه سخن نمیتوان گفت یا نوشت؛ مگر با دشواری و در زمانی دراز.
واژهها باید در نویسنده و گوینده نهادینه شده باشند تا خواهنده آنها را همواره چونان سرمایهای نزد خود داشته باشد؛ بیآنکه دمبهدم به آن بیندیشد یا از اندازه این اندوخته آگاهی داشته باشد. نهفته شدن این اندوخته و این مایهوری و توانایی در بهکار بردن واژههای پارسی تنها با خواندن متنهایی که بیشتر پارسیگرایانه نوشته شدهاند، یا گوش سپردن به سخنانی که واژههای پارسی در آنها افزونی بیشتری دارند، شدنی خواهد بود، وگرنه نمیتوان فرهنگ واژههای پارسی را پیش نهاد و از بر کرد. هرگاه کسی از من میپرسد، چه میباید کرد تا بتوانم پارسی بگویم و پارسی بنویسم؟ تنها پاسخی که میدهم، همین است. از دید من راهکار و چاره دیگری در میان نیست.