
خاطره یک ردیف شمشاد

هرمز علیپور ـ شاعر
گاهی اوقات اگر خلوت دلخواهی میسر شود با بال و پر دادن به پرنده تفکر، کجاها که میتوان رفت و چهها که میتوان به یاد آورد. عصرهای تابستان همواره اوقات خوبی برای قدم زدن و فکر کردن یا دستکم هوا خوردن است. در همین گردشهای بعدازظهر هم بسیاری از خاطرات مرور میشوند و میتوان مهارتی کسب کرد و با آن لذت بیشتری از خاطرات برد؛ مهارت عبور و گذر از نقاط تاریک و سرد آنها و مکث و درنگ در قسمتهای خوب و شیرینشان.
به این ترتیب با جدال موقت با ذهن میتوان خوشایندها را در یاد داشت و آنچه را موجب تکدر و ملال میشود از ذهن راند. شاید این کار برای تازهکارها چندان ساده نباشد اما اگر تمرین کنند و کار کشته شوند آن وقت میتوان شب بیماری را به گوشهای از ذهن راند و صبح بهبود و سلامت را برجسته و نمایان به یاد آورد. این هنر انسان است که خاطرهها را پالایش کند و دوباره به ذهن بسپارد. در واقع این مهارتی است که با تمرین و ممارست بهدست میآید. با کسب این مهارت میتوان بیمهری رفیقی را در یک غروب دلگیر از ذهن پاک کرد و خاطره یک ردیف شمشاد را شاداب و سرسبز بهجای آن نشاند. همچنین توصیه بزرگان به همنشینی با خوبان و تأکید حکما به همراهی با کتاب و آثار بزرگان درواقع نوعی دعوت به گزینش بهترینهاست. چه ایرادی دارد مواردی را که با ذهن ما همراهند نیز گلچین کنیم، خوبها را نگه داریم و بدها را رها کنیم. با این کار پس از مدتی ذهن و یاد ما پر از خاطراتی خواهد بود که مرور آنها نهتنها ما را نمیرنجاند بلکه لحظات خوبی برای ما میسازد. درست مثل باغچهای که هرزهعلفها و سنگهای ناساز و درشت را از آن گرفتهاند تا سبز و شکوفا، پرگل و زیبا و تازه و پرطراوت باشد.