مسعود میر/ خبرنگار
خیلی جدی و بیاغراق باید اعتراف کرد که دو امید بزرگ جشنواره سیوششم ابتر بود. باید اول از بمب شروع کرد که کارگردانش قبلا با یک فیلم برفی دل خیلیها را برده و ثابت کردهبود که قصه گفتن را فوت آب است. حرف بمب که شد و خبر رسید که روایتی دهه شصتی و عاشقانه در پیش است ناخودآگاه امیدها برای تماشای یک فیلم درجه یک جوانه زد. بمب اما عمل نکرد. انگار پیمان معادی آنقدر گرفتار بازسازی تهران 30 سال قبل شده که یادش رفته همه اینها بستری است برای روایت. بمب پر است از کدهایی که تماشاگران اهل نوستالژی برایش غش و ضعف میکنند اما از یکجایی دیگر باید رسید به اصل مسئله و درست همین جاست که چاشنی عمل نمیکند. طرح علاقه یک دختر به پسری که شهید میشود و بعد ازدواج برادر آن شهید با دختر میتواند بینهایت جذاب باشد. داستانی عاشقانه که با تکههایی از حسادت و جدلهای زن و شوهری و ارجاع به شکوفه عشقی که خیلی زود سر شاخه تکیده است میتوانست فیلم معادی را به بمب جشنواره امسال بدل کند. فیلمساز اما انگار خودش در دنیای دهه شصتی با خاطرات پر از عشق و تنفرش گم میشود. نتیجه را میشود حدس زد و آنهم اینکه برف (برف روی کاجها) از بمب در کارنامه فیلمسازی معادی بسیار درخشانتر است. «لاتاری» یک فیلم جاهلی در دهه 90 خورشیدی است و جالب اینکه کارگردانش هم در نشست خبری فیلمش اعلام کرد از اینکه فیلمش با فیلمهای جاهلی 40 سال پیش مقایسه شود هیچ ابایی ندارد. با این پیش فرض لاتاری فیلم بدی نیست و هرچند امیدهای بسیاری را نسبت به ادامه مسیر کارگردانش ناامید کرد اما در آشفتهبازار جشنواره امسال فیلمی قابلقبول است.لاتاری قصه دختر و پسری دارد، موتور سواری دارد، چاقو و ناموسپرستی دارد و البته ترانه. به این مجموعه کمی ادویه وطنپرستی و خلیجفارس را هم اضافه کنید تا دستپخت محمدحسین مهدویان برایتان ملموستر شود. مهدویان البته آنقدر هوشیار بوده که با چند نمای عمومی در دبی، قصه را به شیخنشین امارات بکشاند اما فیلمش را در عمان فیلمبرداری کند.جایی که بهترین وضعیت نمودار رابطه خارجی ایران با کشورهای حوزه خلیج فارس در آنجا متجلی میشود و طبعا کار کردن برای گروههای فیلمسازی ایرانی هم در آنجا راحتتر بوده است. با اینهمه اما مهدویان هنوز بیخیال آن فیلترهای دهه شصتی ماجرای نیمروز نشده است.