تنهایی شعور ندارد در بزند!
تنهایی بلد نیست در بزند؛همینطور -مثل بعضی آدمها- سرش را میاندازد پایین و بیمقدمه میآید وسط زندگی آدم!چرا؟ چون تنهایی برای خودش خیلی شخصیت مهمیاست؛ آنقدر که بهتازگی در انگلستان وزیر جدیدی را برای «امور تنهایی» منصوب کردهاند. وظیفه این وزیر نورسیده، رسیدگی به واقعیت تلخ زندگی مدرن و توجه به تنهایی اقشار مختلف و کسانی که عزیزانشان را از دست دادهاند، عنوان شده است. خلاصه تنهایی برای خودش هیبتی دارد، در تمام زندگی مثل کنه به آدمیزاد چسبیده و شوخیبردار هم نیست؛ اما ما در این صفحه با او شوخی کردهایم.
مردد روی گزینه دال / ارتباط تنهایی با غربزدگی و نهنگ طفلی
مهناز محمدی
نهنگ تنها را میشناسید؟ نه، اشتباه نکنید! این نه اسم یک بازی مرگبار است و نه داستانی آموزنده برای بچهها؛ فقط طفلک یک نهنگ تنهاست که میگویند بهخاطر بالابودن فرکانس صدایش نسبت به نهنگهای دیگر، نمیتواند برای خودش دوست و یار و همسر پیدا کند. هیچکس در اقیانوس بیانتها نمیتواند صدای این نهنگ را بشنود و جواب سلامش را بدهد! ضمن همدردی با این نهنگ طفلی، چند سؤال چهارگزینهای آماده کردهایم که بهاحتمال ۲۵درصد جوابشان گزینه «دال» است.
۱ـ بهنظر شما مهمترین دلیل تنهایی آدمهای تنها چیست؟
الف) غربزدگی و رویآوردن به مکاتب پوچگرا
ب) دزدبودن بچههای محل و دزدیدهشدن عشقشان
ج) دسترسینداشتن به یک کافه تاریک و پردود
د) پایینبودن وام ازدواج و بالابودن توقع
۲ـ حالا که نهنگ تنها نمیتواند از راه صدا با دیگر نهنگها ارتباط بگیرد، پیشنهاد شما به او برای پیداکردن یار چیست؟
الف) به مادر و خالهاش بسپارد که یک نهنگ آفتابمهتابندیده برایش پیدا کنند.
ب) در جستوجوی یک نهنگ تنهای دیگر در پارکهای آبی کف دریا قدم بزند.
ج) نصب آگهی دوستیابی روی صخرههای مرجانی
د) برای ارتباط با همنوعانش، از راههای غیرصوتی استفاده کند.
۳ـ جاهای خالی را با کلمه مناسب پر کنید: تنهایی... / دست...
الف) یک تیکه یخه/ نزنی بهش، اَخه!
ب) یعنی روز سرد/ بکشی رو برگ زرد.
ج) خوب و بد داره/ بزنی، لگد داره!
د) مال آدماست/ ما نیست و دست ماست
۴ـ شما اگر به جای نهنگ تنها بودید چه میکردید؟
الف) میرفتیم مطب دکتر زیبا نهنگیان و حنجرهمان را عمل میکردیم.
ب) خودمان را قاتی دلفینهای مدرن جا میزدیم و همهجا شعار میدادیم که دیگر دوره نهنگهای سنتی گذشته است.
ج) روی دممان خالکوبی میکردیم: تنهایی، سهم نهنگیاست که از دریای خود جلوتر باشد!
د) از تنهایی و آزادیمان لذت میبردیم.
79روز دور دنیا/ مُهر تأیید
پگاه شفتی
ـ گواهی محلی که ثابت کنه شما با هیچکدوم از همسایهها و افراد محل، سلامعلیک ندارید! زن با خوشحالی کاغذی پر از امضاهای رنگارنگ را روی میز گذاشت. مرد نگاهی سرسری به امضاها انداخت و گفت: «ضمیمه شد ولی چیزی رو ثابت نمیکنه! چه مدرک دیگهای دارید که نشون بده فک و فامیل زندهای ندارید؟ شما که توی پرورشگاه به دنیا نیومدید»! زن، شناسنامههای باطلشده مادر و پدرش را روی میز گذاشت. آنها هیچ فرزندی غیر از او نداشتند. مرد گفت: «حالا پدر و مادر، هیچی! دایی، عمه، عمو، دختردایی، پسرعمه...؟». زن کاغذ دیگری درآورد؛ «طبق اسناد ثبت احوال در زادگاه، از نامبرده هیچ نسبت خونی با هیچکدام از شهروندان این شهر به ثبت نرسیده است.» مرد با اوقاتتلخی کاغذ را نگاه کرد و اینبار زیر لب گفت: «گواهی از محل کار». زن کاغذ دیگری روی میز گذاشت؛ «گواهی میشود نامبرده با هیچکدام از اعضای این محل تجاری، ارتباط غیرکاری ندارد». مهر و امضای هیأتمدیره و کارکنان، پای این کاغذ را هم سیاه کرده بود. مرد همانطور که کاغذها را پانچ میکرد، مثل کارآگاهها پرسید: «حیوون خونگی؟». زن گفت: «اصلا! حساسیت دارم؛ حتی برای پرندهها هم دون نمیریزم»! مرد یک لحظه نیشاش باز شد و انگار که مچ گرفته باشد، گفت: «عجب! یعنی اگه حساسیت نداشتید، میریختید؟». زن که خودش را برای این سؤال آماده کرده بود، جواب داد: «خیر، ترس از حیوونا باعث حساسیت شده»! مرد دوباره اخمهایش رفت توی هم و شروع کرد به مرور و ورقزدن کاغذها. روی یکیشان توقف کرد، چندثانیهای غرق خواندن شد و با سوءظن پرسید: «زبان انگلیسی هم که بلد هستید! از کجا یاد گرفتهاید؟». زن گفت: «کلاس زبان میرفتم». مرد نرمنرم سرش را بالا آورد و گفت: «بالاخره آدم توی کلاس، جزوه میده، جزوه میگیره. خواهناخواه دوست و رفیق پیدا میکنه». زن حتی خودش را برای این سؤال هم آماده کرده بود. دسته کاغذی از کیفش درآورد و با صدایی لرزان گفت: «دوستایی که توی کلاس پیدا کردم، موقع زلزله، همون کلاس رو سرشون خراب شد و تنهام گذاشتن؛ اینم مدارکش»! مرد کاغذها را با دقت نگاه کرد و گفت: «شما اونموقع کجا بودید؟». زن گفت: «تنهایی رفته بودم ماموریت کاری» و باز هم یک کاغذ به کاغذهای روی میز اضافه کرد. مرد دوباره نگاهی به مدارک انداخت و گفت: «میدونید که اگه هر کدوم از این آدما شهادت دروغ داده باشن، هم اونا و هم شما تکتک و بهتنهایی مورد پیگرد قانونی قرار میگیرید؟». زن سرش را به نشانه تأیید تکان داد. مرد نفس عمیقی کشید، مُهری از کشو بیرون آورد و انگار که راه دیگری برایش نمانده باشد، محکم روی کاغذ کوبید: «طبق اسناد و مدارک ارائهشده، وام تنهایی به نامبرده تعلق میگیرد. بدیهیاست در صورت عدمصحت اطلاعات ارائهشده، علاوه بر پیگرد قانونی، کل مبلغ به همراه جریمه محاسبهشده به نرخ روز از وامگیرنده دریافت خواهد شد.»
زندگی نوین با ادبیات کهن/ تنهایی از جنس تهناکی
علی مرسلی
تنهایی ما مثل تنهایی قدیمیها نیست؛ یکجور تنهایی بدون ته و ابدی است؛ در شلوغی بیانتهای دوروبر، با غمناکی زیاد که حتی باعث نمناکی چشمها میشود و میتوان آن را «تهناکی» نامید! امروز تنهایی تبدیل به قضیه پیچیدهای شده ولی قدیمها هم دارای مقادیری از پیچیدگی بوده است؛ مثلا قاآنی رسما از فرط تنهایی قات زده و حتی وقتی که یار حاضر به آمدن میشود، در محل حاضر نیست و یار با خودش تنها میماند و تنهایی ادامه پیدا میکند: ور تو آیی نشود چاره تنهایی من / که من از خویش روم، چون تو ز در بازآیی آدمهای قدیم هم نه مثل ما ولی به اندازه ما تنها بودهاند اما بعضیهایشان از این تنهایی استفاده بهینه میکردهاند؛ همانطور که امروزه ژاپنیها طبق شایعات موثق، از تنهایی آدمها برق تولید میکنند! البته صائب تبریزی که در مزارع تبریز، خرمای غیرپیوندی به عمل میآورده، پیشتاز این نوع از بهینهسازی تبدیل تنهایی به خرماست: نخل تنهایی من میوه فراوان دارد / نیست چون بیثمران، حاجت پیوند مرا دلیل پخش خرما در مراسم ختم هم این است که آدمها با مردن، تنها میشوند و بقیه را هم تنها میگذارند و خرما نماد این استفاده بهینه از تنهاییاست. البته مشخص است که صائب بهدلیل لغو خرید تضمینی خرما و واردات بیرویه خرما از سیبری به تبریز، قید تولید خرما را زده، به اصفهان رفته و در حوزه مشاغل خدماتی، به سرودن و همنشینی با یاران روی آورده است: مرد را هرچند تنهایی کند کامل عیار / صحبت یاران یکدل، کیمیای دیگر است در ادبیات دنیا هم به تعاریف عجیبوغریبی از تنهایی برمیخورید؛ مثلا در کتابی از گابریل گارسیا مارکز با کلی آدم جورواجور و فهرست شلوغی از اسمها و شخصیتها مواجه میشوید که نسلاندرنسل زیادتر و پیچیدهتر هم میشوند اما اسم کتاب به جای «صد سال سرکاری»، «صد سال تنهایی» است! تنهابودن سخت است؛ چه در جامعه مدرن امروز که وزارتخانه تنهایی میطلبد و چه در جامعه سنتی دیروز که به صورت مجازی هم نمیشد از دست تنهایی خلاص شد و داد حافظ را نیز درآورده است: ای پادشه خوبان! داد از غم تنهایی / دل، بیتو به جان آمد، وقت است که بازآیی حتی تنهاترین فیلسوف تاریخ، شوپنهاور هم وقتی حوصلهاش سر میرفته، به یمن مصوبههای جدید به قهوهخانه سرمیزده، قلیان دوسیب سفارش میداده و به جان تصمیمگیرانی که به فکر نجات مردم از تنهایی ـ با محوریت قلیان ـ هستند، دعا میکرده است.
رمزش بین خودمان ۸۰میلیون نفر بماند/ تنهایی یعنی زندگی خرج دارد
عباس تربن
خوب است آدم رمز و رموز موفقیت در یکچیزهایی را کشف کند. منظورم از «یکچیزهایی» بیرونکشیدن گلیم از آب، بستن بار یا حتی یکشبه ره صدسالهرفتن نیست؛ اینقبیل امور را که به طور طبیعی و رایگان در جامعه یاد میگیریم. اینجا سعی میکنیم رمز موفقیت در یکچیزهای دیگری را پیدا کنیم که خیلی عواید مالی ندارند اما آخ از معنویاتشان! این شماره: رمز تنهایی و راز فرار از تنهایی. برای اینکه بتوانیم از تنهایی فرار کنیم، لازم است اول ببینیم که اصلا «تنهایی چیست؟» اما قبلش برای اینکه بفهمیم تنهایی چیست، چارهای نداریم جز اینکه به آن با عینک گروههای سنی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نگاه کنیم؛ چون تنهایی در هر سنی، تعریف خاص خودش را دارد. گروه سنی الف: تنهایی در این گروه سنی یعنی درک این نکته که زندگی، خرج دارد و در 8ساعتی که پدر و مادر سر کارند، باید در گهواره یا مهدکودک زندگی کنیم. گروه سنی ب: تنهایی در این گروه سنی فقط خوردن غذاهای پیازدار و بادمجاندار و بقیه غذاهایی که ازشان متنفریم نیست؛ تنهایی یعنی اینکه پدر دیگر وقتی برای بازی با ما ندارد و مادر ما را با خودش به خرید نمیبرد. گروه سنی ج: تنهایی یعنی ما میخواهیم با گروه سنی دال بازی کنیم ولی معمولاً گروه سنی ب همبازیمان میشود! گروه سنی د: تنهایی گروه سنی دال آنجاست که پدر و مادری که تا همین دو گروه سنی پیش یک ساعت هم وقت نداشتند، حالا یک دقیقه هم تنهایش نمیگذارند و به همهکارش کار دارند! گروه سنی ه: تنهایی این گروه سنی، رمانتیکتر از گروههای سنی دیگر است؛ چون میفهمند نیمهای داشتهاند که همه این سالها گورش را یک جایی گم کرده و حالا بهسرعت وقت پیداشدنش است. از اینجا به بعدش مربوط به گروه سنی و اولیا و مربیان میشود که در گروههای زیر بررسی میشود: گروه جوانی: در این دوره، تنهایی خیلی زیاد نیست و به فاصله زمانی بین بههمزدن رابطه قبلی و شروع رابطه بعدی محدود میشود که اینروزها بین بعضی از جوانها به روز هم نمیکشد! گروه میانسالی: این گروه زرنگترین گروه سنی در برخورد مسالمتآمیز با تنهاییاست و تنهاییاش را لابهلای کارهایی که تا دیروز ازشان متنفر بوده پنهان میکند؛ مثل ظرفشستن، پوستکندن سیبزمینی یا برقانداختن ماشین در روزهای جمعه. گروه کهنسالی: تنهایی در این گروه سنی یعنی درک این نکته که زندگی خرج دارد و در زمانی که پسر یا دختر سر کار و زندگیشان هستند، باید در خانه یا خانه سالمندان زندگی کنیم.