در آستانه جشنواره سیوششم
خوشبینی و بدبینی
پوریا ذوالفقاری:
جشنواره از راه میرسد. یا باید به استقبالش برویم یا مرثیه سردهیم بابت بلایی که بر سر فجر آمده و آزمون و خطاهایی که تمامی ندارد. در هر دو حال واکنشمان تازگی ندارد! یعنی هر سال افراد و گروههای مختلف هر دو نوع واکنش را از خود بروز میدهند. اما بیاییم با مرور آنچه گذشت، ژست انصاف بگیریم و خوب و بد ماجرا را ببینیم. تغییر نگاه سینماگران به جشنواره و حساب نکردن روی آن بهعنوان خانه اول و آخر، از رخدادهای امیدوارکننده است. اینکه گروهی از فیلمسازان به این نتیجه رسیدند که اصلا نیازی نیست در جشنواره را بکوبند و از دالانش قدم به وادی اکران عمومی بگذارند، رخداد امیدوارکنندهای است. کسی که در مرحله نگارش فیلمنامه و انتخاب بازیگر و گرد آوردن بازیگران کوشیده اثری متناسب با معیارهای سینمای محبوب مخاطبان بسازد و هدفگذاریاش داشتن سالنهای نمایش پر از تماشاگر و فروش بالا بوده، اصلا چرا باید برای حضور در جشنواره سر و دست بشکند؟ سوار شدن بر اسب نه چندان سرکش عادتهای مخاطب و تلاش برای قصه گفتن متناسب با الگوهای شناختهشده از مشخصات جریان اصلی سینماست و نوآوریهای این جریان هم معمولا در محدودهای کوچک و با محافظهکاری بروز مییابد که مبادا مخاطبی از دست برود.
این نکته بهخودی خود ایرادی ندارد و عجیب نیست. عجیب آنجاست که کسی با این جهتگیری اصرار داشته باشد فیلمش در جشنواره به نمایش درآید و بعد در نشست خبری فیلمش بگوید برای نظر منتقدان اهمیتی قائل نیست! جشنواره اصلا محل نمایش فیلم برای منتقدان و اهل رسانه است. حالا اینکه در سرزمین ما این رویداد تبدیل به آیینی شده که همزمان در دورترین نقاط کشور هم اجرا میشود، از فرعیات افزوده خود ماست و بنا نیست روی اصل سایه بیندازد. آن فیلمسازی که برای نظر مخاطبان خاص و منتقدان تره هم خرد نمیکند، منزل را اشتباه آمده است. امیدوارم تا اینجای نوشته تصور نگاه تحقیرآمیز نگارنده به جریان اصلی در خواننده ایجاد نشود. سخن بر سر تفاوت رویکرد است. سازندگان آثاری که رویکردشان مخاطبان میلیونی است و برای تحقق رؤیای خود دشواری ساخت فیلم در آن مسیر را تحمل کردهاند و فیلمشان هم با آن معیارها اثر شسته و رفتهای از کار درآمده و آماده ارائه به مخاطب هدف است، با ورود به جشنواره واقعا چیزی بهدست نمیآورند. گرچه امسال آثاری از این جریان در جشنواره حاضرند ولی کاهش تعدادشان امیدوارکننده است.
هرقدر تغییر نگاه سینماگران به جشنواره مایه امیدواری است، تغییر مداوم نگاه مدیران و متولیان به این رخداد سینمایی مایه افسوس است. فیلمهای جریان اصلی فاقد نوآوری نباید به جشنواره بیایند تا جا برای آثار نوآورانهای که ارزشهای هنری و سینماییشان باید در نوشتههای منتقدان محک بخورد، باز شود. تجربه نشان داده که اصولا این نوآوریها در آثار جوانان بیشتر دیده میشود. جوانانی که هنوز جذب سیستم تولید نشده و سایه معیارها و خواستهای نظام تولید و اکران روی پروسه آفرینششان نیفتاده است. برای مخاطبان جدی هم کشف استعدادهای تازه شیرینی دیگری دارد. مواجهه با فیلمی که از سازندهاش هیچ نمیدانیم و توقعی از او نداریم و یافتن رگههای خلاقیت و نگاهی متفاوت لابهلای سکانسها و پلانهای فیلمش هیجانانگیز است و اگر بزند و اساسا فیلم نوآورانه و جسوری و یک کلام «اتفاقی سینمایی» باشد که دیگر عیش کاملی است. مثل اتفاقی که سال گذشته با «ائو» و سال پیشترش با «ایستاده در غبار» و «ابد و یک روز» و «برادرم خسرو» روی داد.
خب، امسال هیچ خبری از این بخش نیست. به جز نیما اقلیما سازنده فیلم «امیر»، دیگر کارگردانی نداریم که دربارهاش هیچ ندانیم. فرصت برای نگارنده مهیا شد که فیلمهای بیرون مانده «درساژ »و «گرگبازی» را ببیند و «رضا »(علیرضا معتمدی) را هم که بهدلیل پروانه ویدئوییاش به هیأت انتخاب ارائه نشد، تماشا کند. درساژ که راهی فستیوال برلین است و گرگبازی هم باید منتظر معجزهای برای نمایش باشد و رضا همچنان درگیر و دار پروانه سینمایی و ویدئویی. ولی این 3فیلم با همه تفاوتها در یک نکته مشترکند؛ تلاش برای زدن به راههای ناشناخته و پرهیز از تن دادن به الگوهای آشنا. یعنی دقیقا همان چیزی که فیلم را مناسب ارائه در یک فستیوال سینمایی میکند. همان فاکتوری که برای یک منتقد سینما و یک مخاطب جدی فیلم، هیجانانگیز است. این فیلمها چوب تصمیم نادرست حذف بخش فیلمهای اول را میخورند. قطعا اگر در بخش اصلی هم بودند باز در رقابت با آثار سینماگرانی که سر و صدا راه انداختند و جلب توجه را خوب بلدند، زیر دست و پا میماندند. بخش فیلمهای اول باید به همین نام و جدا از بخش سودای سیمرغ به جشنواره باز گردد. تصمیم نادرست امسال متولیان، نتیجه سیاستگذاری غلط دبیر سال گذشته جشنواره فیلم فجر است که این بخش را حذف کرد و فیلماولیها را به رقابت با کهنهکاران فراخواند.
حالا فجر تبدیل به چیزی شبیه هفته نمایش فیلم شده است. خب، این را هم تجربه میکنیم. ولی آن فیلمسازی که امسال فیلم نخستش را با کیفیت خوب و دشواری ساخت و به جشنواره راه نیافت و همین الان دارد سرزنش میشود که کاش کمدی میساختی، روزهای خوبی را نمیگذراند. او خوب میدانست از فصلهای خوب اکران بهرهای ندارد، امیدش به جشنواره بود و نوشتههای منتقدان و بحثهای سینمادوستان جدی در فضای مجازی و انجام چند مصاحبه و توجه رسانهها و... حالا همه اینها را از دست داده است. خودش مانده و فیلمی که ممکن است در کمد بماند. بله! شعار را کنار بگذاریم. برخی فیلمها برای همیشه در کمد میمانند.
برای اینکه این نوشته پایان خوشی داشته باشد، باز به نکتهای مثبت اشاره کنیم. وضعیت جشنواره فیلم فجر برای خودش بهعنوان جشنواره نامناسب است. در واقع حالش خوب نیست و نمیتوان فقط متولیانش را سرزنش کرد. جشنواره فجر آشکارا زیر فشار است. ولی این وضعیت برای اکران چندان بد نیست. کم کم 3ماه پایانی سال دارد در اکران اهمیت پیدا میکند.ماه مرده اسفند اهمیت یافته و میتوان امیدوار بود از سال آینده کمکم برای اکرانهای دی و بهمن هم برنامهریزی بهتری شود و سینماگران از همزمانی نمایش فیلمهایشان با جشنواره نهراسند.جشنواره دیگر آن معرکه سینمایی پیشین نیست. تحلیل خوب و بدش بماند برای بعد!