چرا سینمای ایران کمتر سراغ شاهنامه رفته است؟
فقط با شاهنامه پُز میدهیم
محمدعلی سجادی دلایل کمبود اقتباس از «شاهنامه» را میگوید
کامبیز حضرتی
آثار کلاسیک ادبی از «ایلیاد» و «اودیسه» هومر گرفته تا نمایشنامههای ویلیام شکسپیر همواره مورد توجه فیلمسازان بوده و دستمایه اقتباسهای ادبی قرار گرفته است. اما در سینمای ایران کمتر به سراغ منظومههای حماسی و عاشقانه فردوسی یا نظامی رفتهایم که قابلیت پرداخت سینمایی زیادی دارند. بیتوجهی کافی به شاهنامه بهعنوان یک میراث قومی و اقتباسهای انگشتشمار سینمایی از آن نشانگر بیگانگی سینمای ما با متون کهن و بهویژه شاهنامه است. سینمای ایران از ابتدا در مقاطع مختلف اما نه به شیوهای مشخص و نظاممند به سراغ این نامه باستان رفته است. از زمان ساخته شدن فیلم «فردوسی» توسط عبدالحسین سپنتا تا «تمرین برای اجرا» به کارگردانی محمدعلی سجادی تجربیاتی در این حوزه صورت گرفته اما این تجربیات پراکنده نیز محصول انگیزههای شخصی بوده است و نه جریانی مشخص برای پرداختن به ادبیات کلاسیک و اقتباس از داستانهای بومی. در این رابطه با محمدعلی سجادی به گفتوگو پرداختهایم.
اقتباس از شاهناهه در آثار هنری ما محدود است. چرا کمتر در تئاتر و سینما سراغ شاهنامه رفتهایم؟ دلیل آن سختی برداشت از شاهنامه است یا مشکل در سینماگران ماست؟
مشکل برداشت از شاهنامه به چندین عامل برمیگردد.اول اینکه کار آسانی نیست. نمیشود یکشبه یا یکیدوماهه بنشینی و فیلمنامهای سرهم کنی. نیاز به تحقیق و پژوهش دارد. باید بخوانی و بنویسی؛ حالا چه خودت بهعنوان فیلمنامهنویس و کارگردان چه بهعنوان کسی که باید تیمی را استخدام کنی که دست به این کار بزنند. این کار نیاز به سرمایه دارد. اما سرمایه در شرایط ما با سیاست گره خورده. سیاست رسمی هم تعلق خاطری به این رویکرد ندارد. عامل دوم این است که ما شاهنامه را هم مثل خیلی کتابهای دیگرمان نمیخوانیم. مثل برخی از مسلمانها که قرآن نخوانده مسلمان هستند. ما با شاهنامه پز میدهیم بدون آنکه پرداختی جدی به آن داشته باشیم. از طرفی شاهنامه به پرچمی تبدیل شده که عدهای آن را پرچم ناسیونالیسم اثباتی خودشان میکنند و جریان مقابل هم به جهل آن را درفشی برای نفی آن. درحالیکه فردوسی به شهادت خود شاهنامه از این کار بری است.
ما برای تأکید بر ملیت در طول تاریخ به شاهنامه رجوع کردیم. آیا این رویکرد تاریخی با دیدگاه شما در تناقض است؟
طبیعتا ملیگرایی در این کتاب مطرح است اما نه به مفهوم امروزینش. شاهنامه حاوی فرهنگ باستانی ماست؛ به قول استاد مینوی در حکم نسبنامه ماست. اما این موضوع با ناسیونالیسم در دوران مدرن متفاوت است چون هزار سال پیش با اقوام و قبیله روبهرو بودیم (البته بهنظر هنوز درگیر این مسئلهایم). ناسیونالیسم از دستاوردهای مدرن بشر است و ملیگرایی به مفهوم کهن، باستانی و حماسی در شاهنامه وجود دارد، اما خیلیها از این مسئله سوءاستفاده میکنند. مثلا در شاهنامه آمده چو ایران نباشد تن من مباد. اما این نقل رستم در بخشی از داستان است و نه لزوما نقل قول فردوسی. در خیلی از بخشها دیالوگ کاراکترها تبدیل به مانیفست فردوسی شدهاند و هرکسی با هر عقیده و قبیلهای او را پرچم خودش کرده است درحالیکه این رویکرد در ماهیت شاهنامه نیست. مثلا در داستان فریدون شاهنامه مسائل مهمی مطرح میشود. (من سال گذشته نمایشی به اسم «دو پادشاه در یک اقلیم» نوشتهام که دیالوگ بین شاهلیر و فریدون است.) در داستان فردوسی، جهان توسط فریدون بین
3پسرش- ایرج، سلم و تور- تقسیم میشود. اما از اینجا به بعد را گویا نخواندهایم یا نمیدانیم که وقتی تور و سلم، ایرج را میکشند تجسم برادرکشی میشوند. ما فکر میکنیم تورانیان عرب یا ترک هستند درحالیکه از تور فرزند فریدون و از تیره و تبارخود فریدون هستند.
بهرام بیضایی در سالیان دورتر و شما در این سالها سراغ شاهنامه رفتید. با توجه به نبودبودجه برای این کارها چرا فیلمسازان مستقلی مثل شما به سراغ این کارهای هزینهبر میروند؟
دلیل اصلی آن دلمشغولی ماست. بهرام بیضایی در این حوزه پیشکسوت و استاد هستند و پژوهشهای زیادی دارند. تلاش استادانی چون بیضایی شناخت عناصر فرهنگی ما بسیار مهم است. در کنار ایشان استادانی هستند که اگر تلاش و تقلا نمیکردند ما به این افقها دست نمییافتیم؛ کسانی مثل فروزانفر، مینوی، مهرداد بهار، مسکوب و... که من در فیلم مستند پژوهشی «پاژ» به آنها اشاره و از نظراتشان استفاده کردم. رویکرد من به این استادان و منابع برای فهم دیروزمان است. چرا که امروزِ من بدون شناخت گذشته قابل فهم نیست. از آنجا که متأسفانه در لحظه و در شرایط فضاهای مجازی قرار داریم و در شتاب برقآسای حوادث روزمره غرقیم، از تحلیل امروز بازمیمانیم و کسانی که پژوهش جدی میکنند به فهم آن میرسند. اکثر کارهایی که من خلق میکنم، فارغ از خوب و بدش، پاسخ بهخود است و در جهت خودم و گذشته تاریخی ماست بیآنکه گرفتار آن شوم. من آدم نوستالژیکی نیستم و فکر میکنم که گذشته باستانی باید قابل ارجاع باشد و در اکنون ما فهم شود نه اینکه عینا کپی شود یا در ستایشاش چنان مدهوش شویم که یادمان برود چه هستیم.
مسئله اقتباس با وجود سابقه طولانی آن همچنان مشکلآفرین است. ما باید در اقتباس اثری مثل شاهنامه سراغ اقتباس بخشی از آن برویم یا یک جریان مثلا اساطیری را در آن دنبال کنیم؟
خب شاهنامه حدودا 60هزار بیت دارد، صدها داستان کوچک و بزرگ. 3 بخش دارد و هر بخش خودش بسیار قابل پرداخت است. من در طول 4-3 دهه اخیر توانستم به بخشهای اساطیری و پهلوانیش برسم. پس به این آسانی نمیشود در یک منظر به همه شاهنامه دست یافت. به گفته استاد خالقیمطلق، شاهنامه چون باغی است که هرکس میتواند از آن بهره بگیرد.
ظاهرا فیلمنامهای هم با این حال وهوا دارید؟
فیلمنوشتهای به اسم «فرود» در سال۸۶ نوشتم و تمام مسئولان فرهنگی وقت آن را تأیید کردند و معتقدند این کار بسیار خوب است. همه آنها به من که میرسند میگویند چرا این را نمیسازی؟ جواب من هم این است که باید پول بدهید تا این کار ساخته شود. در این سناریو من خودم را به شاهنامه محدود نکردم چون خواستم ماجرای آن را بسط دهم. من از 28سال قبل درباره جمشید تحقیق کردم و فقط به شاهنامه اکتفا نکردم چون حجم این داستان در شاهنامه اندک است. درحالیکه فردوسی روایت خودش را از این اسطوره هندوایرانی میکند و میشود آن را بسط داد. میشود این تفاوت را دید که طبعا مطابق با شرایط دورانش است. میخوانیم که گشتاسب در اوستا بسیار مهم است اما قهرمان اول شاهنامه رستم است و نه گشتاسب.
گویا مستندی هم از شاهنامه فراهم کردهاید؟
بله این فیلم که در آغاز یک فیلم بلند بود، در طول حدودا 2سال به چند کتاب (فیلم) تقسیم شده است. چون در عرصه تصویر، بهطور پراکنده و کوتاه به فردوسی و شاهنامه پرداختهاند اما من سعی کردم کمی گستردهتر به آن بپردازم.
قرار است این فیلمها را به نمایش بگذارید؟
بله، به مناسبت روز فردوسی که بیست و پنجم اردیبهشت است، همزمان با برگزاری نمایشگاه جمشید جم دیداری شوند. کتاب اول (فیلم اول) که به شکلگیری شاهنامه میپردازد، روز سهشنبه 23اردیبهشت در خانه هنرمندان نمایش داده شد و کتاب دوم هم جمعه بیستم اردیبهشت در گالری سایه. در خانه هنرمندان هم روزهای 23 و 24 اردیبهشت نمایش داده شدند. این مستند پژوهشی تصویری کردن شناخت فردوسی از منظر منِ طالب عاشق است با امکانات محدودم.