بهشت به شکل کتابخانه است
جواد رسولی ـ روزنامهنگار
در جهان فانتزی سریال «بازی تاج و تخت» که این روزها تبش فراگیر شده، از شهری نام برده میشود به نام سیتادل؛ جایی که آدمها به آن پناه میبرند و در آن شکل خاصی از زندگی را از سر میگذرانند تا پس از سالها به مقام حکمت برسند. مهمترین بخش سیتادل، کتابخانه بزرگی است که در آن میلیونها جلد کتاب در راهروها و قفسههای بیانتها چیده شدهاند و «دانشجویان» عملا در آن زندگی میکنند و مدام به مطالعه مشغولند. نظیر این ایده را در داستانهای دیگری که جهان را بهگونهای فانتزی بازنمایی کردهاند نیز به چشم میخورد. یکی از مهمترین نمونههایش را میشود در مجموعه داستانهای «بنیاد» اثر آیزاک آسیموف دید. آنجا هم یک سیاره کوچک در گوشه پرتی از کهکشان، کتابخانه و پژوهشگاهی است برای ثبت و تحریر دانش بشری و حفظ و توسعه آن. این عنصر داستانی از جنس سیتادل یا بنیاد، استعارهای است از آنچه انسان برای دوام آوردن و بقا به آن احتیاج دارد: تاریخ و خودآگاهی تاریخی. امکان بازخوانی آنچه از سر گذرانده و بخشیدن معنای تازه برای ادامه راهش به سوی آینده. همین است که بورخس گفته بود بهشت از نظرش چیزی نیست جز یک کتابخانه بزرگ.
کتاب خواندن مهمترین امکانی است که با آن میتوانیم به جهانهای دیگر، به تجربههای بزرگ و کوچک و به دانش انسانی متصل شویم. این اتصال هرگز قرار نیست منحصر به نوشتههای علمی و پژوهشی باشد. هر کتاب، داستان یا غیرداستان، ما را به مجموعهای از تجربهها و فکرها متصل میکند و با خواندن هر کتاب، چیزی از زندگی دیگران به اندوختههای زندگی خود ما اضافه میشود. به واسطه کتابها، ما در معرض چیزهای تازهای قرار میگیریم. موقعیتهایی را تجربه میکنیم که در زندگی خودمان ممکن است با آنها مواجه نشده باشیم، کسانی را میشناسیم که ممکن است هرگز واقعا با آنها ملاقات نکنیم، نظراتی را میخوانیم و با شیوههایی از مواجهه با جهان روبهرو میشویم که با مدل شخصیمان متفاوت و گاهی کاملا متضاد است. در تجربه خواندن کتابها، به تدریج اینها به مجموعه درک و فهم ما از جهانی که در آن زندگی میکنیم اضافه میشوند. ما راههای بیشتری برای معنا بخشیدن به زندگی پیدا میکنیم و ابزارهای متنوع تری برای پیدا کردن خودمان در دنیای پرآشوب مقابلمان مییابیم.
کسی که کتاب نمیخواند، مثل کسی که هرگز سفر نکرده است، از درک تفاوتها و تنوعهای انسانی محروم میماند. جهان آدمهایی که کتاب نمیخوانند جهان تنگ و کوچکی است که در مقابل هر تغییری بهشدت مقاوم است؛ جهانی مبتنی بر اصولی ساده و سرراست و پرسشناپذیر که خود را از هر پیچیدگی دور میکند و برای توضیح هر چیزی به همان مقدمات ساده پناه میبرد؛ جهانی با ابزارهای محدود که نسبت به ویژگیهایش خودآگاه نیست و به سرعت رو به تعصب و جزمیت میرود. کسی که کتاب نمیخواند، همان کسی است که نمیداند و نمیداند که نمیداند.
این روزها در زندگی پر سرعت ما، مجال آرامش و نشستن برای خواندن کتاب از همیشه کمتر شده است. همه ما به شکلهای مختلف درگیر جنگ با مسائل و مشکلاتمان هستیم. باید قلههایی را فتح کنیم، از چیزهایی دفاع کنیم، مراقب باشیم به مرزهای شخصیمان تعرض نشود و فرصتهای اندک پیشرفت از دست نروند؛ درست مثل آنچه در داستان بازی تاج و تخت دیدهایم و میبینیم. با این حال اغلب فراموش میکنیم که بدون وجود سیتادل( همان کتابخانه بزرگ در شهر کوچک دور افتاده) همه اینها فراموش میشوند و با فراموشی، ما پیش نمیرویم و فقط خودمان را تکرار میکنیم. کتابهای ما و فرصتهای اندک خواندن، سیتادل شخصی ما هستند؛ جایی آرام برای آرامش، تجربه، خودآگاهی و گریز از جزمیت؛ جایی مثل بهشت.