رسول بهروش
در مورد غیبت عادل فردوسیپور در تلویزیون زیاد حرف زده شده و البته که گوش صداوسیما هم طبق معمول بدهکار نیست. اساسا شأن این سازمان بسیار بالاتر از آن است که قرار باشد به انتقادها گوش بدهد. اصلا ما مردم «کی» باشیم که بخواهیم سیاستهای تلویزیون را نقد کنیم؟ آنها در برج عاج نشستهاند؛ حالا شما این پایین هی سینه خودتان را چاک بدهید و داد و فریاد کنید. چه فایدهای دارد؟ در عین حال چیزی که این روزها بیشتر اعصاب مخاطب را به هم میریزد غیبت عادل نیست؛ بلکه تداوم حضور کسانی است که با استعداد، مهارت و پشتکار بسیار کمتر از فردوسیپور بهکار مشغولند و همهجوره زیر چتر حمایتی سازمان قرار دارند.
جواد خیابانی را ببینید؛ نمونه بارز کسانی که به شغلشان علاقه ندارند و سالهاست بهطور ماشینی، از سر اجبار کار میکنند. انگار اسلحه روی پیشانی این بنده خدا گذاشتهای که بیا و فوتبال گزارش کن. او نیمی از گزارش بازی پرسپولیس و الاهلی عربستان را به نطق در مورد حسین عبدالغنی 42ساله اختصاص داد. چرا؟ چون عبدالغنی مال همان سالهایی است که خیابانی حرفهاش را دوست داشت، مسابقات را مشتاقاته دنبال میکرد و دنبال اطلاعات تخصصی بود. بعد با این شرایط، مهمترین بازیهای کشور را در اختیار آقا جواد میگذارند تا با هر شاهکار 90دقیقهای، یک طوفان توییتری و اینستاگرامی جدید راه بیندازد. آقایان البته به همین مقدار هم «قانع» نیستند. انگار که فهمیده باشند موجودی تلویزیون برای له کردن مغز و روان مردم کافی نیست، رفتهاند و گزارشگر تلویزیونهای اینترنتی را هم با آن فریادهای گوشخراش و آزاردهندهاش روی آنتن سیما آوردهاند تا هر بازی فوتبال مثل زهر بر کام ملت فرو بریزد و همین دلخوشی مختصر آنها هم به ضیافت زجر تبدیل شود.
تازگیها کلیپی از سرهنگ علیفر منتشر شده که حاوی شعرخوانی او حین گزارش بازی یوونتوس و فیورنتیناست: «دروازه خالی، موقعیت عالی، چه ضربه باحالی.» وضعیت قشنگ طوری شده که انگار آدمهای متوسط تلویزیون، از عمد به فعالان فضای مجازی خوراک میدهند و فقط دنبال این هستند که با رفتارها یا جملات عجیبوغریب، به سوژه داغ روز تبدیل شوند. این لابد یک راه میانبر است برای آنهایی که استعداد نخبه شدن از مسیر عادی را ندارند. در این معرکه اما حزنانگیزتر از همه، سقوط تلویزیون دولتی ایران است؛ سقوطی از بداههگوییهای دلنشین عادل فردوسیپور تا «چه ضربه باحالی» و فردا لابد زندهباد باقالی! شبی که عادل روی بازی به یادماندنی بارسلونا و پاریسنژرمن بزرگترین بازگشت تاریخ فوتبال باشگاهی جهان را روایت میکرد، بعد از گل سرخی روبرتو ناخودآگاه گفت: «چیه این فوتبال، تمام بدن من داره میلرزه.» همین نبوغ سرشار فردوسیپور و هوش او در انتقال آنی احساسش به مخاطب، به آن بازی رنگ و بوی خاصتری بخشید و کاری کرد که هنوز هم خیلی از مردم ترجیح میدهند برای مرور خاطرات، هایلایت «ریمونتادا» را با گزارش فارسی انتخاب کنند. متوسطگراها اما پروبال آنهایی که بلندتر پرواز میکنند را میچینند تا اطرافشان فقط راویان «یه توپ دارم قلقلیه» باقی بمانند؛ کسانی نه آنقدر قدبلند که کوتاهی قامت مدیران در کنارشان توی ذوق بزند. افسوس.
پنج شنبه 5 اردیبهشت 1398
کد مطلب :
53568
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/NgA2
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved