
رد پای زمستان را در زندگی مردم جهان دنبال کردهایم
داستانهای برفی قصههای یخی

رامین حاجیان فرد:
فصل زمستان و حرکت مواج دانههای برف پوششی نو بر طبیعت میپوشاند و خاطرات تلخ و شیرین آن از دیرباز از میان نغمهها و سرودهها تا نگارهها و آیینهای برجای مانده در فرهنگهای گوناگون به چشم میخورد. سفر زمستانی امروز را با نگاهی به این نیروی الهامبخش همیشگی و بازتاب آن در آثار هنرمندان و شاعران سپری خواهیم کرد.
جشنواره مغولی
هر سال در فصل زمستان جشنوارهای در کشور مغولستان با عنوان «نادام» برگزار میشود. این مراسم که ریشه در آیین کهن مردم این سرزمین دارد، با برپایی برنامههای گوناگونی همچون مسابقات اسبسواری، شترسواری و سایر حرکات ورزشی و هنری همراه است. فصل زمستان در کشور مغولستان بسیار سخت و خشن بوده و با بادهای سوزان همراه است. در واقع پایتخت این کشور یعنی شهر «اولانباتور» بهعنوان سردترین پایتخت جهان شناخته میشود اما این سرمای شدید مانع از برگزاری مراسم سنتی در فصل سخت زمستان نیست. مغولها با لباسهایی بافته شده از پوست طبیعی حیوانات به نبرد با سرما پرداخته و در پوششهایشان از رنگهای تند و تیز بهره گرفته و چهرهای زیبا به این شیوه از همنشینی رنگها در بستری سفید از برف میبخشند. از دیگر مراسم زمستانی در سرزمین مغولستان میتوان به جشنوارهای که روی آبهای یخ زده رودخانه «خووسگول» انجام میشود اشاره کرد. گاهی در دمای 35درجه زیر صفر این مسابقات با شدت هرچه تمامتر انجام میشود. از نکات جالب توجه در برگزاری این مراسم حضور تعداد قابل توجهی از جهانگردان از سراسر دنیا بوده که برای حضور و دیدن این مراسم به اینجا میآیند.
زمستان 66
زمستان سال 1366 برای ایرانیان و بهویژه ساکنان چندین شهر بزرگ حاوی خاطرات خاصی است که در آن تلخی و آشوب جنگ تحمیلی در چنین شهرهایی به اوج خود میرسد. این زمستان زمانی است که موشکهای دشمن سایهای از هراس و وحشت ایجاد کرده و جان عزیز بسیاری از شهروندان را گرفته و جریان عادی زندگی را در این شهرها برهم زده است. «زمستان 66» عنوان تئاتری است که در سال 1376 با نویسندگی محمد یعقوبی برای نخستین بار در جشنواره فجر روی صحنه رفت. این نمایش به روایت رخدادهایی میپردازد که برای یک خانواده چهار نفره شامل زن و شوهر و یک پسر و یک دختر در این هنگام رخ میدهد. نخستین روز سکونت این خانواده در خانه نو با نخستین روز موشکباران تهران مصادف میشود. در ادامه داستان مشکلاتی چند علاوه بر خطر موشکباران برای این خانواده به وقوع میپیوندد؛ دشواریهایی همچون خرابی سامانه گرمایشی خانه در اوج فصل سرما.این نمایش چندین بار در سالهای مختلف با هنرمندی بازیگرانی همچون رؤیا افشار، آیدا کیخایی، باران کوثری، محمد یعقوبی و منوچهر شجاع روی صحنه رفته است. این نمایش در سال 1384 برای نمایش در تلویزیون جهت اجرا بهصورت تله تئاتر توسط یعقوبی بازنویسی شد. از آنجایی که نمایش روی صحنه با نمایش تلویزیونی یا همان تلهتئاتر تفاوتهایی ساختاری دارد، نویسنده مجبور شد تا تغییراتی را درخصوص لوکیشن یا مکان اجرای نمایش و چندین تغییر دیگر در ساختار نمایش به مرحله اجرا درآورد.
در سرزمین چشمبادامیها
فصل زمستان در ژاپن مانند سایر فصلهای سال زیباییها و جاذبههای ویژه خود را دارد. برف را بیشتر در مناطق شمالی ژاپن میتوان دید. در برخی از جنگلهای این کشور که بارش برف بسیار است با پدیده جالبی با عنوان هیولای برفی مواجه میشویم که در واقع درختان و درختچههای کوچکی هستند که سراسر پوشیده از برف شده و همچون موجوداتی پرهیبت زیر نور مهتاب شبانگاهی از میان تاریکی جنگل به چشم میآیند. گردهماییها و جشنوارههای گوناگونی در مناطق مختلف ژاپن در فصل زمستان برگزار میشود که یکی از مشهورترین آنها جشنواره برف در شهر ساپورو مرکز شمالیترین جزیره ژاپن یعنی هوکایدواست. هر ساله میلیونها نفر از مجسمههای یخی در پارک اودورو و برخی از مناطق مرکزی شهر دیدار میکنند. این جشنواره نهتنها مکانی برای نمایش خلاقیت و مهارت هنرمندان بلکه مجالی نیز برای رقابت آنها فراهم میآورد تا در مسابقهای که در اینجا برای گزینش بهترین آثار ترتیب داده میشود، شرکت کنند. موضوع این مجسمهها بسیار متفاوت و از تندیس یک چهره مشهور تا یک سازه معماری را دربر میگیرد. در جریان نمایش این مجسمهها برخی از رخدادهای هنری دیگر ازجمله اجراهای گروههای موسیقی نیز بر جاذبه این جشنواره میافزاید. البته در این میان نباید طعم خوش خوراکیهای اصیل ژاپنی را که در غرفههای برپاشده در مکان جشنواره قرار دارند فراموش کرد. هر ساله این جشنواره حدود یک هفته به درازا کشیده و حدود 400مجسمه در آن به نمایش درمیآید.
خانه برفی
«ایگلو» نامی است که معمولاً به خانههای کوچک ساخته شده از برف و یخ در مناطق سرد قطبی همچون شمال کانادا، گرینلند و بخشهایی از قطب شمال گفته میشود. از هزاران سال پیش مردم ساکن در این مناطق پوشیده از برف و یخ فرا گرفتهاند که چگونه به بهترین شیوه ممکن از امکانات محدود موجود در این مناطق برای ساخت سرپناهی مناسب بهره گیرند. برف و یخ ازجمله معدود امکانات موجود در این مناطق است. در زبان اسکیموها واژگان متفاوتی برای برف وجود دارد و این امر مربوط به انواع گوناگون برف متفاوت است. در واقع هر نوع برفی برای ساخت سرپناه مناسب نیست و بدین ترتیب اسکیموها فراگرفتهاند که چه نوع برفی بهترین کیفیت را برای ساخت ایگلو دارد. ایگلو در مناطق قطبی با دیوارههای ساخته شده از برف و یخ، مکانی مناسب برای زندگی و گرم ماندن است. شاید شگفتزده شوید که چگونه در سرمای سوزان قطب خانهای کوچک با دیوارههای یخی میتواند پناهگاه مناسب و گرمی بهحساب آید. در واقع برف و یخ عایقهای بسیار خوبی بوده و گرمای بدن کسانی را که در داخل این خانهها بهسر میبرند، نگاه داشته و بدینترتیب داخل خانه را گرم نگاه میدارد. ایگلو گاهی سرپناهی موقتی بهشمار میآید و اسکیموها در جریان شکار به مناطق دورتر از خانههای اصلی خودشان، آن را برپا میدارند.
آوای برف
رقص دانههای برف در آسمان، آبهای یخزده، درههای مه گرفته و دود بالا رونده از دودکش خانههای محصور در برف همگی صحنههایی تأثیربرانگیز از ابهت و زیبایی طبیعت در فصل سرد زمستان بوده که روح آدمی را بهگونهای دیگر تحتتأثیر قرار میدهد. گاهی آهنگسازان خوش قریحه و خلاق از پشت پنجرههای بخار گرفته اتاقشان چنین صحنههایی را به زبان موسیقایی ترجمانی دیگر کرده و آثاری ماندگار و سرشار از رمز و رازی شیرین و گوشنواز خلق کردهاند. سخن از تعداد این آثار نیست، زیرا زمستان با ویژگیهای ممتازش هر هنرمندی را تحت تأثیر قرار میدهد. یکی از آثار برجسته در این حوزه توسط آهنگساز مشهور انگلیسی «ووگان وان ویلیامز» در میانه سده بیستم میلادی ساخته شد. ویلیامز نخست اقدام به ساخت موسیقی برای فیلمی با عنوان «اسکات قطب جنوب» در سال 1947کرد که با الهام از تلاش «رابرت فالکون اسکات» برای دستیابی به مرکز قطب جنوب ساخته شد. ویلیامز سپس به این نتیجه رسید که از این موسیقی برای ساخت یک اثر جداگانه بهصورت سمفونی بهره بگیرد و بدین ترتیب سمفونی قطب جنوب را ساخت. این سمفونی در پنج بخش نوشته شده و اجرای کامل آن حدود 45دقیقه به درازا میکشد. از نکات جالب در این اثر وجود جملهای ادبی در ابتدای هر بخش آن است که معمولاً توسط یک راوی روی صحنه قرائت شده و حال و هوای اثر را آشکارتر میکند. از میان قطعات کوتاه دیگری که با الهام از فصل زمستان و رقص دانههای برف در آسمان ساخته شده میتوان به قطعه کوتاهی از آهنگساز فرانسوی «آشیل کلوددبوسی» اشاره کرد. این قطعه که رقص دانههای برف نام دارد بخشی از یک مجموعه شش قسمتی برای تکنوازی پیانو است که دبوسی با عنوان «کنج کودکانه» در سال 1908ساخته و به دختر کوچکش تقدیم کرد. در این قطعه گوشنواز و شیرین وزش باد از میان دانههای برف و بالا و پایین رفتن و حرکت پیچشی این دانهها را میتوان با ترجمانی دیگر و با نوای دلانگیز پیانو با گوش جان شنید و از آن لذت برد.
کاخ زمستانی
کاخ زمستانی در شهر زیبای سنپترزبورگ در کشور روسیه مکان استقرار خاندان رومانوفها بین سالهای 1732تا 1917 یعنی تزارهای روسیه بود. ساخت این کاخ بخشی از اقدامات متهورانهای بود که پطر کبیر تزار روسیه در نیمه نخست سده هجدهم میلادی در جریان احداث شهری جدید در غرب روسیه که به سنپترزبورگ معروف شد به مرحله اجرا درآورد. در ساخت و طراحی این کاخ معماران مشهوری از روسیه و برخی از کشورهای دیگر اروپایی مشارکت داشتند. ساختمان باشکوه این کاخ طی چند سده تکمیل و افزودههایی بر آن الحاق شد تا به شکوه امروزیاش رسید. این کاخ شامل 1500 اتاق و بیش از 1700در، در قسمتهای مختلف است. سبکهای معماری رایج در اروپا همچون باروک و نئوکلاسیک در جایجای این کاخ خودنمایی کرده و تزئینات فراوان، ستونهای عظیم، سقفهای باشکوه همگی حکایت از تلاش و همتی بلند از سوی طراحان و سازندگان آن دارد. در سال 1837وقوع یک آتشسوزی بزرگ به نابودی بخش مهمی از این کاخ انجامید. این کاخ از سدههای پیش بخشی از موزه مشهور این شهر؛ یعنی«ارمیتاژ» نیز بوده و وقایع تاریخی مهمی در آن رخ داده است. در دوران جنگ نخست جهانی از آن بهعنوان بیمارستانی برای درمان سربازان مجروح استفاده میشد. این کاخ به همراه سازههای اطرافش امروزه از جمله مهمترین مکانهای مورد بازدید جهانگردان است.
چند نکته زمستانی
در جریان جنگ جهانی اول در فصل زمستان گاهی نیروهای آلمانی و روسی آتشبسهای موقتی در مناطق خیلی سرد و برفی برقرار میکردند تا به مبارزه با گرگهایی که در جبههها در کمین سربازان نشسته بودند بپردازند!
در فصل زمستان گاهی میتوان بین سیبری و آلاسکا قدم زد و رفتوآمد کرد. این امر بهخاطر وجود تنگه «برینگ» و وجود جزایر «دیومده» در محدوده دریایی واسط بین روسیه و ایالات متحده آمریکا است.
در ژانویه سال 1795نبرد بین نیروهای سواره نظام فرانسوی و ناوگان دریایی هلند به پیروزی فرانسویها منجر شد. نیروهای فرانسوی با اسبهایشان در میان آبهای دریا به تاخت و تاز پرداختند و کشتیهای هلندی را محاصره و به تسخیر خود درآوردند. زمستان سرد باعث یخ زدن آب اطراف کشتیها شد و این امکان را برای فرانسویها فراهم آورد تا روی آبهای یخزده به تاخت و تاز بپردازند! این رخداد به نبرد «تکسل» معروف است و در منطقهای بین بندر «دِنهِلدر» و جزیره تکسل به وقوع پیوست.
گاهی یخ زدن برخی از رودخانهها باعث ایجاد سیل و بالا آمدن آب در قسمتهای بالا دست رود شده که زندگی مردم آنجا را تهدید میکند. این پدیده گاهی در روسیه رخ میدهد و نیروی هوایی این کشور برای شکستن سد یخ ایجاد شده و از بین بردن خطر سیل اقدام به بمباران هوایی بخشهای یخزده رود و باز کردن مسیر حرکت آب میکند!
ایرانیان از دوران باستان به فناوری ساخت قناتهای زیرزمینی دست یافته بودند و در فصل زمستان آب را به مجراهایی منتقل و در آنجا امکانات یخ زدن آن را ایجاد میکردند. در این یخچالها لایههای یخ در فصل زمستان شکل گرفته و در شرایط مطلوب تا فصل تابستان نگهداری و یخ مورد نیاز در فصل گرم را در اختیار مردم قرار میداد.
قورباغه چوب که بیشتر در کشور کانادا یافت میشود این توانایی را دارد که در فصل زمستان در میان برف و یخ کاملا یخ بزند. در این هنگام کلیه فعالیتهای حیاتی این حیوان باز میایستد و رنگ چشمهایش سفید و گردش خون در بدنش متوقف میشود. هنگام فرارسیدن فصل بهار دوباره از حالت یخ زدن خارج شده و گویی حیاتی دوباره مییابد!
در میان چکامهها
سرمای سوزان زمستان و برف و کولاک در میان آثار منظوم و منثور شاعران و نویسندگان صحنههایی تلخ و شیرین را برجای گذاشته است. گاهی سختی و مرارت این سرما و تلاش جانکاه آدمی برای زنده ماندن در میان آن الهامبخش شاعران بوده و گاهی زیبایی دشتها و جنگلهای برف گرفته به انگیزش آنان برای سرایش قطعاتی خوش انجامیده است. «ویلیام ووردزورث» شاعر و ادیب نامدار انگلیسی چکامهای را با عنوان «لوسیگرِی» در سال 1799 نوشت که در آن به سرنوشت تلخ یک دختر جوان در میان سرما و بوران و در نهایت مرگ او با زبانی احساسبرانگیز اشاره کرده است. این قطعه تحت تأثیر تجربهای شخصی از شاعر در جریان گرفتاریاش در میان سرما و بوران و همچنین خاطرهای از خواهرش درباره مرگ یک دختر جوان شکل گرفت. ووردزورث در بخشی از این چکامه اینچنین میگوید: «فانوس در دستانش سرگردان در میان خشونت کوهستان سیلی سهمناک باد بر چهرهاش گردههای برف از فشار گامهایش پراکنده گویی دودی از زمین برمیخیزد کولاک خیلی زود از راه میرسد همچنان سرگردان بالا و پایین میرود تپههایی چند پشت سر نیست نشانی هنوز از دهکده» البته این یک روی سکه است؛ زمستان و برف در ادبیات مردم جهان روی شاد و امیدوار کننده نیز داشته است. زیبایی رقص برفها و کوههای برفگرفته از یک سو و همزمانی آیینهای دینی مسیحیت یعنی سال نو با این زمان از سال به خلق چکامههایی شیرین و امیدبخش انجامیده است. «کریستینا روزتی» شاعر انگلیسی قرن نوزدهم میلادی در قطعه شعری که گاهی از آن با عنوان یک قطعه آوازی یاد میکنند، با عنوان «بادهای سرد چله زمستان» تصویری زیبا و آمیخته از زیبایی برف با مفاهیم دینی یعنی میلاد حضرت مسیح(ع) را با زبان شیرین ادبی بازگو میکند. در بخشی از این اثر که از آن با عنوان «آواز کریسمس» یا کریسمس کارول نیز یاد میشود اینگونه مینویسد: «در چله زمستان که بادهای سرد زوزه میکشد و زمین همچون آهن و آب چون سنگ برف میبارد، برف روی برف در چله زمستانی خیلی دور از این گویی فرشتگان مقرب آنجا جمع شده بودند همهمهای از کروبیان و فرشتگان بالدار در آسمان اما مادرش تنها در سعادت پاکیزگی میستود فرزند عزیزش را با بوسهای»
نگارههای برفی
زیباییهای طبیعی فصل زمستان و برف همواره الهامبخش هنرمندان برای خلق آثاری ماندگار بودهاند. صحنههایی از درختان و کوههای برف گرفته، رودخانههای یخزده و کودکانی که روی آنها مشغول بازی هستند، ازجمله موضوعاتی هستند که میتوان بهوفور در میان آثار نقاشان دورههای مختلف دید. «لورن استیوارد هریس» (1970- 1885) نقاش مشهور کانادایی اهل ایالت اونتاریو یکی از اعضای یک گروه هفت نفره از نقاشان کانادایی بود که سبک کارشان شباهت زیادی با هم داشت. در آثار این نقاشان بهویژه هریس چشماندازهای برف گرفته سرزمین پهناور کانادا جایگاه مهمی دارد و شاید بتوان گفت زمستان و برف مهمترین موضوعی بود که ذهن او را در خلق نقاشی بهخود مشغول داشته. او گاهی تک درختی را که سنگینی برفها روی شاخههایش را میتوان به خوبی دید به ما عرضه میدارد و گاهی رشتهکوههایی را به شکل و شمایلی ویژه و پوشیده از برف باز مینمایاند. طبیعت غنی و متنوع کانادا موضوعات گوناگونی را برای او فراهم آورده و بدین روی بازتاب فصل زمستان را در آثار او در بین عوارض گوناگون طبیعی میتوان به تماشا نشست. او برای مشاهده و الهامگیری از این طبیعت پهناور سفرهای طولانی و گاه دشواری را به جان میخرید. گاهی در میان سرما و بوران شدید در کنار دریاچههای یخ زده و کوههای پوشیده از برف شبها و روزهای متمادی بهسر میبرد تا از این چشماندازهای ویژه نقاشی کند.در سالهای اخیر نقاشیهای هریس ازجمله گرانقیمتترین آثار نقاشی کانادایی هستند که در حراجیهای مختلف در سراسر جهان بهفروش رسیدهاند. یکی از آثار او با عنوان «جزیره بافین» در سال 2001میلادی در یک حراجی به مبلغ دو میلیون و 200 هزار دلار بهفروش رسید که در نوع خود در آن سال یک رکورد در میان آثار نقاشان کانادایی بهحساب میآمد. پیش از برگزاری این حراجی کارشناسان حداکثر قیمتی را که برای این اثر پیشبینی کرده بودند، یک میلیون دلار بود و کسی فکر نمیکرد که به بیش از دو برابر این مبلغ به فروش رسد. این اثر شامل چندین کوه برفگرفته در پسزمینه است که با پیشزمینهای از آبهای یخزده پوشانده شده و آسمان آبی بهصورت چند لایه آبیرنگ با میزان تاریکی و روشناییهای متفاوت همچون حلقههای نیمدایرهای کوهها را احاطه کرده است.
دخترک کبریت فروش
«هانس کریستین اندرسون» نویسنده دانمارکی که شهرتش بهواسطه نگاشتن داستانهایی ماندگار و پر مفهوم درباره زندگی کودکان است، داستان دخترک کبریت فروش را در سال 1845 میلادی نگاشت. این داستان تأثربرانگیز بر گوشهای از زندگی فقرا در اروپا و چالشهایی اجتماعی آن دوران اشارهای سرشار از احساس دارد و بسیار مورد توجه محافل ادبی و اجتماعی قرار گرفته است. داستان از این قرار است که یک دخترک کوچک از خانوادهای فقیر در سرمای زمستان و شب سال نوی مسیحی چند جعبه کبریت را برای فروش در اختیار داشته و در گوشهای از خیابان برای فروش آنها مینشیند. او دمپاییهای بزرگتر از پاهایش را از دست داده و با پاهایی برهنه بر خود میلرزد و اصرارش بر فروش کبریتها چندان مورد توجه رهگذران قرار نمیگیرد. از سویی او از پدر تندخویش در هراس است که مبادا در برگشت به خانه و اطلاع او از به فروش نرفتن کبریتها بر او خشم گرفته و تنبیهاش کند. به همین خاطر نشستن در سرمای شدید را به جان میخرد و شروع به روشن کردن کبریتها میکند تا کمی نوک انگشتانش را بدینوسیله گرم کند. او در درخشش نور کبریت تصویر مادربزرگ مهربان درگذشتهاش را میبیند که تنها کسی از میان اعضای خانواده بود که به او مهر میورزید. در این میان رؤیایی از یک درخت کریسمس بسیار زیبا را نیز میبیند. صورت مهربان مادربزرگ او را به وجد میآورد و همین هنگام وقتی سرش را به آسمان میدوزد گذر یک شهاب سنگ را میبیند. او بهخاطر میآورد که مادربزرگش میگفت، دیدن شهاب سنگ به معنی خبری از یک مرگ است. او که نمیخواهد تصویر مادربزرگش محو شود بقیه کبریتها را نیز آتش میزند. در نهایت دخترک نحیف در سرمای شب در کنار خیابان جان میبازد و روحش به بهشت نزد مادربزرگ رفته و جشن سال نو را در کنار او با شادی برگزار میکند. فردا صبح رهگذران جسد دخترک را که یخ زده با لبخندی بر لب در کنار خیابان میبینند و بر حال او تأسف میخورند. این داستان احساسبرانگیز بهصورتهای گوناگونی از انیمیشن کارتونی گرفته تا نمایش توسط هنرمندان مختلف در سراسر دنیا روی صحنه رفته است. در پارک جنگلی داستانهای افسانهای در کشور هلند که در آن تندیسها و صحنههایی از داستانهای مشهور به نمایش در میآید، صحنهای از داستان دخترک کبریت فروش درنظر گرفته شده و در معرض دید عموم قرار دارد.
هنر اسکیموها
اسکیموها یا «اینوئیتها» گروهی از مردم ساکن بخشهای شمالی و برف گرفته کره زمین هستند که اشتراکات فرهنگی زیادی با هم دارند. این اشتراکات فرهنگی شامل ریشههای مشترکی در برخی از زبانهای آنهاست و در عین حال عادتهای فرهنگی دیگر همچون رژیم غذایی آنها را نیز در برمیگیرد. یکی از این مشترکات جالب و ماندگار شامل آثار هنری آنها میشود که بروز شباهتهای زیادی را چه در موضوعات و چه در شکل و شمایل آثار باعث شده است. در واقع جغرافیای ویژه در این منطقه با پوشش گیاهی و جانوری ممتازش شاید مهمترین عامل در چگونگی شکلگیری آثار هنری این سرزمینها بهشمار میآید. هر چند در مناطقی همچون آلاسکا پوشش گیاهی متنوعی وجود دارد ولی در مناطق بالاتر یعنی جایی که قطب شمال نامیده میشود پوشش گیاهی تقریباً به صفر رسیده و تنوع جانوری نیز بسیار محدود میشود. همین امر باعث شده تا ابزار و موادی که در دست افراد ساکن در این مناطق قرار داشته محدود شده و در نتیجه آثار هنری آنها نیز که بازتابی از احساسات و فرهنگ آنهاست با استفاده از همین مواد محدود شکل گیرد. ازجمله این مواد و عناصر میتوان به سنگ، عاج یا دندان شیر دریایی، استخوان حیواناتی همچون خرس و آبزیان و نیز پوست آنها اشاره کرد. این آثار را که امروزه ما از آنها با عنوان آثار هنری یاد میکنیم در اصل به دو منظور ساخته میشدند. یا اینکه با وسایل روزمره زندگی همچون ظرفهای غذاخوری یا تزئینات خانه در ارتباط بوده و بدین ترتیب در حوزه آثار هنری کاربردی قرار میگیرند یا اینکه بخشی از عناصر لازم برای اجرای آیینها و مناسک دینی ویژه این مردم بوده که بدین لحاظ جزو آثار هنری آیینی به شمار میآیند. اگرچه امروزه در میان بازماندگان این مردم میتوان آثاری را دید که بهطور خاص با انگیزه خلق یک اثر هنری غیرکاربردی یا غیرآیینی ساخته شدهاند، ولی چنین امری در دوران کهن کمتر به چشم میخورد. در میان آثار کاربردی میتوان به سبدهای بافته شده سنتی مناطق آلاسکا اشاره کرد که روی آنها نقشهای هندسی و بیشتر با چند رنگ خودنمایی میکند. یکی دیگر از چنین مواردی که بسیار رایج است شامل لباسهای پشمی و بافته شده از خز و پوست حیوانات است. این لباسها علاوه بر آنکه باید در برابر سرما بسیار مقاوم باشند و بدن را گرم نگه دارند، حاوی نقشها و طرحهای بدیع و متنوعی است که خود میتواند یک شاخه هنری ویژه به حساب آید. در ضمن، پژوهش روی این نقشها و طرحها میتواند نتایج جالبی درخصوص جامعهشناسی و شناخت مفاهیم فرهنگی این مردمان در اختیار ما قرار دهد. در سوی دیگر این آثار که شامل آثار آیینی هستند، میتوان بهصورتکها یا ماسکها اشاره کرد که در آیینهای قبیلهای مورد استفاده شرکتکنندگان قرار گرفته و هر یک مفهومی ویژه را القا میکنند. یکی دیگر از این دسته، آثار تیرکهای چوبی آراسته به رنگها و طرحهای گوناگون است که با باورهای کهن این مردمان مرتبط است. این تیرکهای چوبی و گاهی سنگی از نظر این مردم واجد قداست بوده و درواقع؛ نمادی از یک مفهوم والای قبیلهای هستند.