نرم نرمک میرسد اینک بهار...
الهه بصیر/روزنامهنگار
سال 97برای خیلیهامان سال خوبی نبود. وقایع و بدبیاریهای شخصی را نمیگویم! امسال حالمان بد بود از حجم مشکلات و رخدادهای عمومی. حالمان بد بود از گرانی و بالا رفتن لحظه به لحظه قیمتها که کمر خیلیها را اگر نشکست، خمیده کرد. از آتشسوزی و غرق شدن آن کشتی که همهمان را خفه کرد. از بیکاری جوانهایی که به امید تحقق آرزوی بزرگترهایشان سالها درس خواندند و تلاش کردند. از جوانهایی که آرزو به دل خرید جهیزیه و گرفتن جشن عروسی ماندند. از خاموش شدن چراغ عمر عزیزانی که سال گذشته کنارمان بودند و امسال برای همیشه از دستشان دادیم و هزار و یک اتفاق تلخ دیگر که نه من طاقت بازگو کردنشان را دارم و نه شما تاب شنیدن دارید.
اما روزهای آخر سال که میشود، انگار فراموش میکنیم هرچه غم و سختی و دلآزردگی را. یعنی دلمان میخواهد که فراموش کنیم. جوری خودمان را غرق میکنیم در کارهای ضروری و غیرضروری که انگار دنیا به آخر رسیده و دیگر فرصت چندانی نداریم. سرمان را به اندازه جمع 365روز گذشته شلوغ میکنیم. از این سو به آن سو میرویم. رنجی که یک سال کشیدیم باعث نمیشود که سیب قرمز را دستمان نگیریم و با دستمال برقش نیندازیم. باعث نمیشود که بهدنبال سکههای نو نباشیم و آنها را با وسواس در یکی از 7ظرف هفتسین که از انباری آوردهایم تا بار دیگر برای 2هفته بهاری مهمانمان باشند، نچینیم. باعث نمیشود که هر روز به گندم جوانه زدهمان سر نزنیم و زیر آن دستمال نمناک، بهدنبال نویدبخش رویش و زندگی نگردیم. خاصیت عید همین است. بهار، قدرتمندتر از هر نیرویی است که فکرش را میکنیم. بهار میآید که بگوید هیچ زمستانی تا ابد ماندنی نیست. میآید که بگوید روزهای بهتری در راه است.
و به قول فریدون مشیری:
نرم نرمک میرسد اینک بهار، خوش به حال روزگار