موفقترین زن حوزه کارآفرینی در سال 97 چه کسی بود؟
رؤیاهای «زیبا» برای زنان بلوچ
گفتوگو با زیبا عزیزی، چهارمین بانوی روستایی خلاق برتر جهان و برترین زن روستایی ایران
شبنم سیدمجیدی
مدرسه رفتن آرزویش بود. آرزوی هفتسالگیاش که 2سال طول کشید تا به آن برسد. مثل خیلی از دختران بلوچ برای رسیدن به کوچکترین حق خود باید میجنگید. اما زیبا از همان کودکی سمج بود. راه یافتن به دبستان برای او تازه اول راه بود. «دختران روستای ما تا زمانی که معلم زن به روستا آمد، حق درس خواندن نداشتند. 2سال صبر کردم تا معلم زن به روستا آمد و ما هم مثل پسرها توانستیم به دبستان برویم.»؛ اینها را زیبا میگوید؛ زن 35ساله بلوچ که از ازدواج در سن پایین سر باز زده و به جای آن به هر ضرب و زوری بوده از آن دورترین نقطه ایران خودش را به دانشگاه رسانده، درس خوانده، معلم شده، دختران دیگر را به دانشگاه فرستاده، برای زنان روستا کارآفرینی کرده و بعد از دورافتادهترین نقطه ایران نام خود را بهعنوان چهارمین بانوی خلاق روستایی، جهانی کرده است.
ایستادگی تا رسیدن به هدف
اهل عزیزآباد است؛ روستایی در شهرستان قصر قند در جنوب استان سیستان و بلوچستان. عزیزآباد حدود 400نفر جمعیت دارد. مثل همه زنان بلوچ سختکوش است اما از سالها پیش تصمیم گرفت راه متفاوتی را برگزیند. درحالیکه صدایش از پشت تلفن هم آرامش و متانت را فریاد میزند، میخندد و میگوید: بارها از اینکه ازدواج کنم طفره رفتم، با خانوادهام جنگیدم و زخم زبانهای دیگران را شنیدم و توجه نکردم. نمیخواستم ازدواجی اجباری داشته باشم. همه میگفتند تو با این کارت سنتها را زیر پا گذاشتهای، اما زیر بار نرفتم. ادامه میدهد: همیشه سرگرم کار و جلب کمک برای روستا بودم و بالاخره سال گذشته به انتخاب خودم با مردی بلوچ ازدواج کردم که اهداف و فعالیتهایش شبیه من بود. حالا بیشتر بار کارهای خیرخواهانه ما بر دوش همسرم است. او بسیار همراه است.
زیبا عزیزی تا کلاس پنجم درس خواند، اما برای رفتن به مدرسه راهنمایی باید خانوادهاش را راضی میکرد تا به روستای همجوار برود. بالاخره با حمایت پدربزرگش توانست به راهنمایی برود؛ «اگر حمایت او نبود مادرم نمیگذاشت بروم. پدربزرگم به عمهام اجازه داده بود درس بخواند پس وساطت من را هم کرد که مادرم اجازه بدهد من راهنمایی و دبیرستان را تمام کنم. در آن زمان پدرم را زیاد نمیدیدم. او بهخاطر کار در شهرهای دیگر بود.»
عزیزی میگوید: «رفتن به دانشگاه هم برای من دردسرساز بود. کنکور دادم ولی به من اجازه انتخاب رشته ندادند. در روستا رسم نبود که هیچ دختری به دانشگاه برود. تعصبات قومی و قبیلهای بسیار زیاد بود. سال بعد هم دوباره تلاش کردم، اما ناراحت و دلزده بودم. نتوانستم رتبه مورد نظر را بیاورم. بالاخره سال بعدترش با پافشاری توانستم قبول شوم و 4سال در نیکشهر جامعهشناسی خواندم. پشت سرم خیلیها حرف زدند اما پدرم من را همراهی کرد. البته در آن زمان معلم نهضت سوادآموزی بودم، درآمد داشتم و خودم خرج دانشگاهم را میپرداختم. من نخستین دختر روستا بودم که توانستم لیسانس بگیرم. بعد کارشناسی ارشد را هم گرفتم». 4خواهر و 3برادر دارد. خواهرانش نیز بعد از او درس خواندند؛ «من راه را نه فقط برای خواهرهای خودم بلکه برای همه دخترهای روستا باز کردم و الگوی همه آنها شدم. بعد از من بود که تازه آنها هم به صرافت افتادند که مقابل تعصبات بایستند و هر طور هست درس بخوانند.»
امید جوانه زد
زیبا عزیزی بزرگترین مشکل روستاهای قصر قند را اعتیاد و نبود شغل میداند؛ «اعتیاد و بیکاری در اینجا بیداد میکند. من از دوره لیسانس دنبال این بودم که برای زنان روستا کارآفرینی کنم. دلم میخواست دستشان در جیبشان باشد. خودم سوزندوزی میکردم. با خودم میگفتم چرا هنر ما دیده نمیشود؟چرا خودمان را نشان نمیدهیم؟ دیدن این تبعیض باعث شد به خودم بیایم. اما متأسفانه حمایت نشدم. میخواستم برای ایجاد کارگاه سوزندوزی وام بگیرم ولی به من کمکی نشد. تا اینکه یکی از دوستانم بعد از دانشگاه من را معرفی کرد به یک مؤسسه خیریه. آنها آمدند کارهای من را دیدند اما باز هم کمکی به من نکردند. ناامید بودم، اما چند ماه بعد جمعیت امام علی(ع) آمد به منطقه و از آن زمان امید جوانه زد. از من خواستند به نمایشگاه دستاوردهای زنان در تهران بروم. آمدم تا تجربهای برای روستای خودمان بهدست آورم. باز هم خانواده من مخالفت میکردند. میگفتند نباید به تهران بروی. من اما سفت و سخت مخالفت کردم. دستم در جیب خودم بود. مستقل بودم و دیگر اجازه ندادم آنها من را محدود کنند.»
راهاندازی برند نورا
حالا مدتهاست با کمکهای زیبا، برند نورا راهاندازی شده است و زنان سرپرست خانوار بلوچ آثار سوزندوزی خود را با برگزاری نمایشگاههای مختلف یا گرفتن سفارش آنلاین، میفروشند؛ «بعد از اینکه با جمعیت آشنا شدم کمکم سوزندوزی را گسترش دادم و برند نورا را تاسیس کردم. سوزندوزی سنتی را با هنرهای مدرن تلفیق و گوشواره، دستبند و گردنبند یا مانتوهای سوزندوزی شده تولید کردیم.» بعد از آن در سال 95 خانه ایرانی را با کمک جمعیت امام علی(ع) راهاندازی کرد. روستاهای محروم شناسایی شدند و زیبا بستهبندی مواد غذایی و پخش آنها را برعهده گرفت. بازماندگان از تحصیل را شناسایی و لوازمالتحریر را میان آنها توزیع میکرد. زیبا توانست با جلب کمک خیران، برای مناطق کپرنشین سرویس بهداشتی و مدرسه بسازد؛ «هر سال جمعیت امام علی(ع) ما را به تهران دعوت میکند و در آنجا صنایعدستی سیستان و بلوچستان و مواد غذایی منطقه را ارائه میکنیم.»
زیبا امیدوار است که بتواند سوزندوزیها و دیگر محصولات زنان روستایی بلوچ را بفروشد و شرمنده آنها نباشد؛ «مادرهایی داریم که 5-4 تا فرزند دارند و ماهانه یک میلیون یا یک و نیممیلیون تومان درآمد دارند. دوستان من در تهران بازاریابی میکنند، سفارش میگیرند و زنان اینجا میبافند و به تهران و دیگر نقاط ایران میفرستند.»
ممانعت از ازدواج زودهنگام دختران
از آن به بعد فعالیتهای او شکل دیگری هم بهخود گرفت. زیبا میگوید ازدواج کودکان میان طایفههای بلوچ خیلی رواج دارد. او که در مدرسه جامعهشناسی و مطالعات اجتماعی تدریس میکند، میگوید: هدفم این است که دختران را آگاه کنم. شاید مجاب کردن و تغییر افکار مادران چهلساله و پنجاهساله آنها کمی دیر باشد. اما دختران حرفهای من را میپذیرند. تأثیرات خودم را میبینم. آنها اگر آگاهی پیدا کنند میتوانند در برابر ازدواجهای اجباری در سنین پایین بایستند و زیر بار اجبار خانواده نروند.
خیلی از خانوادهها با زیبا مخالفت میکنند و به او میگویند دست از سر دختران ما بردار. اما این حرفها دیگر در او تأثیری ندارد؛ «اول خود دختران با من مشورت میکنند و من به آنها راهحل میدهم. اگر نتواند خودش خانوادهاش را راضی کند، من میروم و با خانواده وارد مذاکره میشوم. بارها توانستهام از ازدواج دختران 13-12 ساله یا حتی 9ساله جلوگیری کنم. البته متأسفانه در بعضی موارد هم موفق نبودهام.»
چهارمین بانوی خلاق جهان
زیبا آن قدر در کار خود مصمم بود که جمعیت امام علی(ع) را هم مصمم کرد تا او را بهعنوان بانوی خلاق روستایی ایران به بنیاد جهانی زنان، وابسته به سازمان ملل معرفی کنند. رقیبان زیادی از کشورهای مختلف دنیا داشت؛ از مصر و لیبی گرفته تا هند و حتی سوئیس و مکزیک. او در آخر توانست در روز جهانی زنان روستایی، عنوان چهارم جهان را بهدست آورد. میگوید: «حالا پدرم میگوید تو برای من هم پسر بودی هم دختر. حالا برادرم و مادرم به من افتخار میکنند. همه در منطقه من را میشناسند. دیگر حتی به جای بهزیستی و کمیته امداد پیش من میآیند. اعتیاد و بیکاری بدترین مشکل اینجاست. خیلی تلاش میکنم. اما من یک نفرم و مگر چقدر میتوانم مؤثر باشم. هدف نهایی من این است که هیچکس در قصر قند بهخاطر فقر و نداری یا نبود مواد غذایی پیش من گریه نکند. گریه یک زن برای من درد است. دلم میخواهد هیچ کودکی را نبینم که بهخاطر فقر فرهنگی یا نبود امکانات ترک تحصیل کند».
زیبا از آن سوی خط و از صدها کیلومتر فاصله در حالیکه خود را آماده سفر به تهران میکند تا نمایشگاه دیگری برای زنان بلوچ برگزار کند، میگوید: «الان که فکر میکنم خانواده من در مقایسه با دیگر خانوادههای بلوچ خیلی روشنفکر بودند و با وجود مخالفتها بالاخره در برابر خواستههای من کوتاه میآمدند. مادر من مقصر نبود. بزرگ شده این تعصبات و فرهنگ بود. اما سختگیریهای او در آخر به نفع من شد. اگر این کار را نمیکرد، من با سماجت نمیخواستم به اهدافم برسم».
* زیبا عزیزی آن قدر در کار خود مصمم بود که جمعیت امام علی ع را هم مصمم کرد تا او را بهعنوان بانوی خلاق روستایی ایران به بنیاد جهانی زنان، وابسته به سازمان ملل معرفی کنند. رقیبان زیادی از کشورهای مختلف دنیا داشت؛ از مصر و لیبی گرفته تا هند و حتی سوئیس و مکزیک. او در آخر توانست در روز جهانی زنان روستایی، عنوان چهارم جهان را بهدست آورد