• سه شنبه 11 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 21 شوال 1445
  • 2024 Apr 30
سه شنبه 3 بهمن 1396
کد مطلب : 5046
+
-

رو بر می‌گردانم از ساختمان پلاسکو

روایت رئیس ایستگاه 46،یک‌سال پس از حادثه

الهام مصدقی راد/ خبرنگار:

 

برای مردی که از 22سال پیش تاکنون هر روز با آتش و حادثه سر و کار دارد، عجیب است که وقتی می‌خواهد از 30دی‌ماه 95حرف بزند بارها سکوت و آه و بغض، کلماتش را همراهی کند. علی جبارزاده، رئیس ایستگاه 46- نزدیک‌ترین ایستگاه به پلاسکو - هنوز نمی‌تواند به محل این ساختمان نگاه کند و رویش را از آن برمی‌گرداند. پلاسکو، دوستان و همکارانش را گرفت و 2نفر از نزدیک‌ترین‌هایش؛ «با شهید علیرضا صفی‌زاده در یک روز رئیس ایستگاه شدیم. امیرحسین داداشی هم از بچه‌های ایستگاه خودمان بود. 3، 4دقیقه‌ای از 8صبح آخرین روز دی‌ماه گذشته بود که بچه‌های ایستگاه 46صبحانه‌شان را نیمه‌کاره رها کردند و عازم ماموریت شدند. رئیس ایستگاه 46شدت دود غلیظ و برخاسته از طبقات فوقانی پلاسکو را که دید عمق فاجعه را وسیع‌تر از چیزی که تصور می‌شد، به چشم دید و چند ایستگاه نجات و اطفا و تجهیزات درخواست کرد. جبارزاده درست فهمیده بود؛ با چند ایستگاهی که در محل مستقر بودند تیم‌ها را تقسیم بندی و عملیات را آغاز کردیم. معاون منطقه آقای هاتفی هم همراه بچه‌ها وارد ساختمان شد. بچه‌ها بخشی از آتش را اطفا کردند، امیرحسین آن روز امتحان داشت و مرخصی بود که بعد از شنیدن ماجرا، سریع خودش را به پلاسکو رساند تا کمک کند. به او گفتم بچه‌ها هستند، برو لازم نیست اما توجهی نکرد.

شبیه همین مکالمه میان جبارزاده و همکار قدیمی‌اش صفی‌زاده هم دقایقی بعد انجام شد. قرار شد جبارزاده بچه‌ها را به طرف پایین هدایت کند و صفی‌زاده آخرین لحظات اطفا را در کنار تیم بماند. فرماندهان ارشد دستور تخلیه را داده بودند. لحظاتی بعد از خروج من و تعدادی از بچه‌ها، آوار اول رخ داد که 3نفر از آتش‌نشان‌ها زیر آن ماندند، داداشی هم جزو آنها بود. آوار دوم تعداد دیگری را گرفت که صفی‌زاده در میان آنها بود و بالاخره تخریب نهایی که کسی فکرش را هم نمی‌کرد.

هیچ‌کس فکر نمی‌کرد ساختمان یکباره فرو بریزد و باز هم هیچ‌کسی فکر نمی‌کرد که آن 16آتش‌نشانی که زیر آوار مانده‌اند زنده بیرون نیایند. همه امیدوار بودند فهرست 22نفره آتش‌نشان‌های مفقودی که به 16نفر کاهش یافت بازهم کمتر شود. نام من هم در همان لیست بود. من را پیدا نکرده بودند. بیرون از ضلع شمالی ساختمان بودم، گیج و مبهوت از فرو ریختن پلاسکو. چند لحظه نمی‌دانستم کجا هستم، نمی‌فهمیدم چه شده، گیج و منگ بودم. صدای بی‌سیم را نمی‌شنیدم که مرا بارها صدا کرده بودند.

فهرست 22نفره که کمتر می‌شد خانواده‌های نگران و چشم انتظار امیدوارتر می‌شدند. همه اطمینان داشتند که همان 16نفر نهایی هم زنده بیرون می‌آیند. پدر شهید داداشی آتش‌نشان بود، همراه آتش‌نشان‌های قدیمی و بازنشسته در محل حضور داشتند، دلداری می‌دادند و امید. پدر امیرحسین مثل خیلی‌های دیگر منتظر آمدن پسرش بود.

شب اول به خاموش‌کردن آتش گذشت. آوار برداری از فردا آغاز شد. همه آتش‌نشان‌ها امیدوار کار می‌کردند. امید به زنده یافتن همکارانشان. دمای بسیار بالای آوار و تیرآهن‌ها، کار را بسیار سخت کرده بود. هر کدام‌مان چند شب خانه نرفتیم، نمی‌توانستیم محل حادثه را ترک کنیم، آتش‌نشان‌ها داوطلبانه آمده بودند و شیفت‌های متعدد کار می‌کردند. روز هشتم، بیشترین شهدا را پیدا کردیم. 8شهید در روز هشتم. تقریبا همگی‌شان در راه پله گرفتار شده بودند، موقع خروج و تخلیه ساختمان. باز هم باورمان نمی‌شد که بچه‌ها را از دست داده‌ایم.» رئیس ایستگاه 46یا ایستگاه شهید امیرحسین داداشی، نزدیک‌ترین ایستگاه به پلاسکو بعد از گذشت یک سال هنوز نمی‌تواند به محل ساختمان گداخته و فروریخته پلاسکو نگاه کند. «کاش می‌شد جای آن ساختمان، یک ایستگاه آتش‌نشانی به نام شهدای پلاسکو احداث شود. ساختمان‌های ناایمن شبیه پلاسکو در تهران زیاد داریم امیدوارم ایمنی آنها ارتقا یابد تا دیگر شاهد حادثه تلخ سال گذشته نباشیم. امیدوارم بالاخره شهدای آتش‌نشان هم شهید قلمداد شوند.»

این خبر را به اشتراک بگذارید