سیدحسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران در گفتوگو با همشهری تحلیل میکند
ولع خرید ما را بهکجا میبرد؟
گفتوگو
چرا ما برای خرید خودرو، گوشت، مواد شوینده و دستمالکاغذی صف میکشیم؟ پاسخ این پرسش تلخ را سیدحسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران در گفتوگو با همشهری تشریح میکند.
به عقیده او، علتالعلل وضعیت موجود، پایین بودن سرمایه اجتماعی و نا اطمینانی نسبت به آینده است و قطعا بازنده این بازیها مردم هستند؛ هرچند مقصر اصلی ماجرا خودشان نبودهاند.
اینکه ما برای خرید کالاهای مختلف صف میکشیم و مثلا برای خرید خودروهایی که خودمان آنها را گران و بیکیفیت میدانیم، دست به ماشه میشویم ناشی از چه تحولی در ساختار اقتصادی یا اجتماعی است؟
ما با یک واقعیت به نام «نااطمینانی در جامعه» مواجهیم که پیدرپی نگرانی را به جامعه تزریق میکند. پژوهشی که سال گذشته در تهران انجام شد نشان داد که در میان عوامل استرسآور برای شهروندان، نگرانی از ناتوانی در تأمین معیشت، یکی از 6عامل اصلی بوده است. عامل دیگر، احساس تنهایی است؛ پدران ما از بسیاری امکانات رفاهی امروز محروم بودند اما از پشتوانه توجه مردم به یکدیگر برخوردار بودند درحالیکه آنچه امروز ما را زجر میدهد، بیتفاوتی است و اینکه بهاصطلاح هر کسی کلاه خودش را نگه میدارد. در این میان تحولات حوزه اقتصاد نیز با حوزه ایجاد امنیت روانی اجتماعی ارتباط تنگاتنگی دارد و میتواند به بهبود تا تخریب آن منجر شود؛ همانگونه که امروزه بهواسطه تحولات شدید و ضربتی اقتصادی، ما در حال از دست دادن امنیت روانی خود هستیم. از سوی دیگر، به دلایل مختلف، سرمایه اجتماعی در ایران بالا نیست و مدیریت اقتصاد مقاومتی بدون سرمایه اجتماعی امکانپذیر نخواهد شد. برای تشریح این موضوع میتوان نیمنگاهی به توسعه هند داشت. گاندی با دستخالی کشورش را به استقلال رساند. هدف او پس از استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی بوده و حالا میخواهد در کنار چین به یکی از بزرگترین اقتصادهای جهان تبدیل شود. هندی که مستعمره مطلق انگلیس بود با سرمایه اجتماعی رشد کرد و رفتار اقتصادی گاندی بود که مردم را برای رسیدن به هدف متحد کرد.
ما در مسئولان کشور این رفتار را نمیبینیم؟
متأسفانه برخی از رفتارهای ما نهتنها سرمایه اجتماعی را ایجاد نکرد بلکه به کاهش شدید آن منجر شد. اختلافهای میان مسئولان، عملکرد آقازادهها و... کاهش سرمایه اجتماعی را تشدید کرده است. اینکه عروسی فرزند یکی از مدیران ارشد با هزینه گزاف برگزار میشود روی مردم تأثیر منفی دارد. ما با سرمایه اجتماعی میتوانیم به توسعه اقتصادی برسیم اما با توسعه اقتصادی لزوما به سرمایه اجتماعی نمیرسیم. ما مسیر را برعکس میرویم.
شاید این خصوصیت جهان مدرن باشد که توسعه اقتصادی به ایجاد یا حفظ سرمایه اجتماعی تقدم پیدا کرده است.
نه. ژاپن مدرنترین کشور است اما سرمایه اجتماعی خود را نیز حفظ کرده و حتی افزایش داده است. ژاپن از 2 مؤلفه توسعه سرمایه اجتماعی و توسعه سرمایه انسانی برای دستیافتن به توسعه اقتصادی استفاده کرد. کشورهای اسکاندیناوی هم با این 2شاخص به وضعیت فعلی رسیدهاند که بالاترین میزان رفاه، آرامش، شفافیت، سلامت و رضایت را دارند.
اگر 3ماه پیش کسی میگفت پراید را 37میلیون میفروشیم صدای همه بلند میشد اما حالا مردم ما برای خرید پراید 37میلیونی در صف میایستند و آن را میخرند. عامل آن چیست؟
نااطمینانی نسبت به آینده باعث این اتفاق شده است. در حقیقت روند افزایش قیمتها بهگونهای بوده که هر چه زمان گذشته، اگر سرمایهگذاری نکردیم عقب افتادهایم درحالیکه در این مسابقه، بازنده اصلی هم مردم هستند. برای اینکه رفتار اقتصادی مردم را مدیریت کنید نیازمند سرمایه اجتماعی هستید. در زلزله چند سال قبل ژاپن کلیپهایی منتظر میشد که طرف فقط یک نان یا یک بطری آب از امدادگران میگرفت اما در کشوری که سرمایه اجتماعی پایینی داشته باشد طرف در یک چادر زندگی میکند و چند چادر دیگر هم میگیرد! اگر سرمایه اجتماعی بالا باشد، مردم خودشان مدیریت میکنند و اجاره نمیدهند کسی در دامهایی مانند فروش خودروی بیکیفیت بیفتد. مردم ما میدانند که قیمت پراید رقمهای فعلی نیست اما بیاطمینانی آنها از آینده و تجربه تلخی که درکاهش ارزش نقدینگی خود دارند، باعث میشود وارد صفی شوند که نتیجه آن باخت خودشان است.
راهحل چیست؟
مردم اطمینان ندارند. تجربه ثابت کرده است برنامهریزیهای اقتصادی ما در شرایطی شبیه امروز موفقیتآمیز نبوده و هر کسی دستبهکار خرید و انبارسازی کالا نشده بعدا مجبور شده در آینده با قیمت بالاتری آن را خریداری کند؛ پس یک شهروند وقتی اطمینانی به مدیریت اقتصادی در کشور ندارد، لااقل برای اینکه خود را مدیریت کند، به فروشگاه هجوم میبرد. چرا مثلا در کشوری مانند آلمان، جرأت نمیکنند قیمتها را بالا ببرند؟ دلیل این است که سرمایه اجتماعی بالاست، مردم بهدرستی حقوق خود را مطالبه میکنند و حاکمیت نیز خود را پاسخگو میداند. فروشنده هم میفهمد که مردم بهدلیل نا اطمینانی وارد صف میشوند و برای همین کالاهای موجود در انبار خود را نیز با جهش قیمت میفروشد چون میداند این مردم، مردمی نیستند که مقابل این تجارت غیرانسانی و غیرمنصفانه بایستند و بهدلیل اینکه سود میکند به اخلاق اهمیتی نمیدهد؛ غافل از اینکه این رفتار چه عوارض خطرناکی برای کشور خواهد داشت.
چه عوارضی؟
در این شرایط بیتفاوت، فردگرا و منزوی شدن مردم بدترین عوارضی است که بروز میکند و امید را بهعنوان موتور محرکه کشور خاموش میکند. وقتی مردم از مدیران ناامید شوند، آنوقت خودشان تصمیم میگیرند که گلیمشان را چگونه از آب بیرون بکشند و در نتیجه، بیقانونی، هرجومرج و بیتفاوتی به حقوق متقابل در جامعه نهادینه میشود و در کنار آن وقتی افراد نتوانند اقتصاد خود را تأمین کنند، ارتکاب به جرم، سرقت، بیثباتی خانوادهها، افزایش خشونتهای فردی و اجتماعی، تعرض به قوانین و... نیز در جامعه تشدید میشود. در این فرایند شرکت فقط سود آنی خود را میبیند و فهم درستی از امنیت اجتماعی پایدار ندارد. مدیرعامل این شرکت باید به مجمع گزارش بدهد و سهامداران هم به سود ایجاد شده اهمیت میدهند، نه آسیبی که به سرمایه اجتماعی وارد میشود. در جنبه دیگر، وقتی اختلاسهایی صورت میگیرد و مردم این رفتارها را میبینند، اطمینان به مدیران اقتصادی را از دست میدهند. مثلا در بازار ارز وقتی مدیریت تغییر میکند، قیمت ارز شدیدا افت میکند اما بازهم وقتی مردم حس میکنند که قرار است همان روند قبلی تکرار شود و اطمینان خاطری وجود ندارد، دوباره قیمتگذاری در بازار ارز به مسیر قبلی برمیگردد.
این عوارض دامنگیر شرکتها که نمیشود؟ بالاخره آنها محصولاتشان را با قیمت بالا میفروشند و سالها هم در دورههای متوالی به این کار ادامه دادهاند.
در بلندمدت شرکتها هم متضرر میشوند و یک روزی نتیجه تضعیف سرمایه اجتماعی را میبینند. شاید کسی بگوید مثلا خودروسازان ما چندین دهه است که تولیدات بیکیفیت خود را با قیمت بالا به مردم فروختهاند و همچنان هم موفق بودهاند اما این ماجرا یکجایی متوقف خواهد شد. مثلا وقتی در سال94 قرار میشود که توافق هستهای امضا شود و خودروسازان مدرن وارد کشور شوند، مردم زیر بار خرید خودروهای داخلی نمیروند تا جایی که دولت مجبور میشود برای کمک بهخودروسازان تسهیلات ارزانقیمت بدهد. در آن زمان یکی از رسانهها گزارش میدانی از بازار خودرو نوشته بود و تیتر زده بود که «مردم منتظر بنز هستند» این یعنی سرمایه اجتماعی خودروساز داخلی ازدسترفته و اگر فرصتی پیدا شود، مردم انتقام سختی از آن خواهند گرفت.
چرا این اتفاق در کشورهایی مانند ژاپن، هند یا چین رخ نداده است؟
در ژاپن چیزی تحت عنوان مدیر بیکفایت چندان موضوعیت ندارد یا در چین، رفتار اقتصادی مردم باعث شده این کشور به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شود. این همان سرمایه اجتماعی است که باعث میشود سیاستگذاریها و برنامهریزیهای اقتصادی به نتیجه مورد نظر برسد. در این کشورها شایستهسالاری مبنای مدیریت کلان قرار میگیرد. آنها تکبعدی کار نمیکنند و برای همین چین به ابرقدرتی تبدیل میشود که هیچ کشوری نمیتواند آن را نادیده بگیرد. آنها توانستهاند مردم را مطمئن کنند و مردم هم سیاستها را پذیرفتهاند و همراه دولت میشوند اما در جامعه ما این فضا بهشدت تضعیف شده و حضورهای مقطعی هم که داریم نمیتواند سرمایه اجتماعی قلمداد شود. آن حضورها را خود مردم تشکیل میدهند و دلایل خودشان را دارند اما در همین زمان میبینیم که حاضر نیستند داوطلبانه از یارانه 45هزارتومانی انصراف بدهند. سرمایه اجتماعی بود که کمک کرد کشور دوران جنگ را با آنهمه سختی پشت سر بگذارد. در زلزله کرمانشاه مردم به چهرههای مردمی و سلبریتیها اعتماد کردند اما مسئولان را برای توزیع کمکهای خود صاحب صلاحیت ندانستند. اینکه مردم از یارانه انصراف نمیدهند هم این است که آنها دولت را برای تخصیص یارانه نقدی صاحب صلاحیت نمیدانند.
دورنمای این وضعیت را چگونه میبینید و بهقولمعروف آخرش چه میشود؟
شخصا دورنمای مطلوبی نمیبینم. برداشت شخصی من این است که ما هرچه جلوتر میرویم اقتصاد روی اخلاق ما تأثیر منفی بیشتری میگذارد و این به خانوادهها نیز کشیده شده است. ما قبلا عضو محله بودیم و بخشندگیها نه با منطق اقتصادی که بهواسطه سرمایه اجتماعی و مردمداری انجام میشد اما حالا ما فقط عضو خانواده هستیم و همین هم دارد تحتتأثیر اقتصاد قرار میگیرد.
اقتصاد باعث شده سرمایه اجتماعی افت کند یا کاهش سرمایه اجتماعی باعث شده وضعیت اقتصاد به اینجا برسد؟
مؤلفههایی که باعث افت سرمایه اجتماعی میشوند بسیار زیاد هستند اما مدیریت، شفافیت و پایبندی به برابری مقابل قانون باعث شده مردم اطمینان کمتری به دولتها داشته باشند. اینها رفتار ما را جهت میدهد و باعث میشود منافع فردی را بر منافع عمومی ترجیح بدهیم؛ درحالیکه مثلا 30سال پیش اجازه نمیدادیم همسایه گرسنه بماند و اگر چیزی کم داشتیم از همسایه قرض میگرفتیم چراکه پشتوانه مردمی، بهترین کمک برای ما بود. امروز مردم ما بیتفاوت و فردگرا شدهاند که بخشی از آن میتواند زاییده زندگی شهری باشد اما بخش عمده آن به بد اداره کردن کشور برمیگردد که معیشت مردم را تحتتأثیر قرار داده است؛ تا جایی که میگویند اگر یک مو از خرس بکنی غنیمت است و رفتارشان را بر این اساس تعریف کردهاند.
با شرایط فعلی امیدی برای بهتر شدن اوضاع وجود دارد؟
با وجود میل باطنی، امیدی برای افزایش سرمایه اجتماعی نمیبینم چون مؤلفههای اجتماعی در ایران در طول سالیان متمادی عموما رو به افول بوده است.
چهکار باید کرد؟
سخت است که بخواهیم یک پاسخ مشخص به این سؤال بدهیم. نخستین موضوع این است که همه ما اعم از شهروند و سیاستگذار باید بفهمیم خروج از این شرایط با تعامل و اطمینان بین دولت و ملت محقق میشود. اتفاقی که در کشور باید رخ دهد این است که باید بپذیریم امنیت اجتماعی پایدار منوط به فهم مشترک از حال و آینده است. این مستلزم این است که هم حاکمیت و هم مردم به اطمینان متقابل از همدیگر برسند. من فعلا نشانهای از اطمینانبخشی نمیبینم. ارتباط دولت و ملت فقط حضور دولتمردان در میان مردم نیست. لازمه افزایش اعتماد مردم، شفافیت و صداقت با مردم است که باید عدمتبعیض و برابری مقابل قانون را اثبات کند. وقتی این اتفاقات وجود نداشته باشد راهی هم برای بهتر شدن اوضاع وجود نخواهد داشت و درنهایت فاصله میان مردم و کاهش سرمایه اجتماعی تا جایی پیش میرود که کار حکومت را برای ایجاد امنیت نیز سخت میکند. تصور اینکه بدون مردم هم استمرار مدیریت امکانپذیر است، چیزی جز یک اشتباه استراتژیک نیست؛ هرچند ممکن است انفجار کاهش سرمایه اجتماعی به تأخیر بیفتد. مثلا اتفاقاتی که در دیماه پارسال رخ داد از 2 سال قبل قابل پیشبینی بود که بهدلیل ناکارآمدی نظام اقتصادی و افزایش فشار به معیشت مردم شکل میگیرد.
بالاخره میتوان راهی برای بازگشت به وضعیت نرمال پیدا کرد؟
خود ما هستیم که میتوانیم فضا را عوض کنیم و شرط هم این است که بپذیریم چه چیزی در آینده با چه تغییری مواجه میشود. یکی از نگرانیها این است که ما گاهی بیشازحد خوشبین هستیم و این امر باعث میشود که آیندهنگر نباشیم و از واقعیت دور بیفتیم. کمتر کسی موضوع دیماه 96را جدی میگرفت درحالیکه قبل از آن برخی نسبت به بروز این اتفاقات هشدار داده بودند اما مسئولان نمیخواستند بپذیرند. رفتار مردم همواره تابع آنچه ما میگوییم نیست؛ چون حقیقت را در زندگی خود لمس میکنند. اگر سرمایه اجتماعی در ایران بالا نرود تحت هیچ شرایطی نمیتوانیم اقتصاد مقاومتی را در جامعه اجرایی کنیم و از وضعیت موجود خارج نخواهیم شد. اطمینانبخشی میتواند فضا را مدیریت کند. در دنیا پذیرفته شده است که سرمایه اجتماعی و سرمایه انسانی مهمترین مؤلفههای توسعه پایدار محسوب میشوند و نمیتوان بیخیال این مؤلفهها شد. ما باید روی این مؤلفهها کار کنیم.
در مقابل آیا در حوزه اجرایی نیز باید تغییراتی رخ دهد یا مسئولیت اصلی با مردم است؟
در چرخه مدیریت، نخبگان باید حاضر و تصمیمگیر باشند نه اینکه به دلایل غیرتخصصی آنها را کنار بگذاریم. برای من، هنوز مشخص نیست که چرا علی طیبنیا بهعنوان یک اقتصاد خوانده کاربلد از وزارت امور اقتصاد و دارایی رفت! ما باید مبانی نظری و تجربه زیستی و واقعی خود را در یک ظرف بگذاریم و با نگاه کارشناسی از همه طیفها آن را بررسی کنیم. باید بپذیریم که کسی از خارج نمیآید که به ما کمک کند پس باید به منافع ملی اولویت داد و همه یکصدا گامی برای بهبود اوضاع برداریم. فعلا همه میگویند وحدت لازمه خروج از بحران است اما تضارب آرا که برگرفته از توجه مطلق به منافع فردی، صنفی و حزبی است، مانع همگرایی میشود. برای دست یافتن به وحدت باید به مخالفان هم حق بدهیم. اگر مثلا آمریکا به نخبگان ایرانی حق شهروندی میدهد دلیلش دوستی با مانیست بلکه او از ظرفیت افراد استفاده میکند. وقتی ما در چرخه سیاستگذاری و مدیریت، افراد متخصص توانا را به دلایل غیرتخصصی کمتر بهکار میگیریم، عملا نمیتوانیم به نتیجه ایدهآل برسیم. اگر میخواهیم از یک مسیر برفگیر عبور کنیم، باید کسی را به رانندگی بگماریم که مطمئن باشیم توانایی انجام کار را دارد وگرنه عبور از این مسیر میسر نمیشود و کار به تنش میرسد. در مقیاس کلان، وقتی جامعه با تنش مواجه شود حرکتهای انفرادی بیشتر میشود و مثلا اگر بازار ارز متلاطم شود، افراد بیتوجه به آسیبی که رفتارشان به دیگران میزند در صف خرید ارز مینشینند.