نعمت الله فاضلی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی «فرهنگ استادی در دانشگاه ها» را به نقد میکشد
سیستم آموزشعالی کرورکرور استاد تحویل کشور میدهد
مهدیه تقوی راد ـ خبرنگار
وضعیت نامناسب در سیستم آموزش عالی کشور بارها و بارها مورد انتقاد استادان دانشگاهها قرار گرفته است. موضوعی که باعث شده تا در ماههای اخیر سخنرانی های زیادی در این باره مطرح شود و تغییر در سیستم آموزش عالی و نحوه جذب استادان مورد درخواست تعداد زیادی از استادان با سابقه دانشگاهها باشد. موضوعاتی همچون جذب بیضابطه استادانی که بعضا از درجه علمی بالایی برخوردار نیستند باعث شده تا در سال های اخیر دانشجویانی از مراکز دانشگاهی فارغالتحصیل شوند که سواد چندانی ندارند اما به واسطه داشتن مدارک فوق لیسانس و دکترا همین دانشجویان با سطح علمی پایین به عنوان اعضای هیات علمی جذب دانشگاهها شوندو همین چرخه بارها و بارها ادامه داشته باشد. قسمت نخست گفت و گوی همشهری با نعمت الله فاضلی در خصوص عملکرد نامناسب دانشگاه ها در تربیت دانشجویان
5 اسفند منتشر شد و بخش دوم صحبتهای وی به نحوه جذب استادان و سیاستگذاریهای فرهنگی در دانشگاهها مربوط می شود. گفت و گوی همشهری با این استاد دانشگاه علامه طباطبایی و جامعه شناس را بخوانید.
نظر شما در خصوص سیاستگذاری فرهنگی در دانشگاهها چیست؟
قبل از پاسخ به این سوال باید بگویم که دانشگاه ایرانی، امر یادگیری و پرورش و توسعه منش و ذهن و شخصیت دانشجویان و دانشگاهیان را رها کرده است. این امر نهتنها دامنگیر دانشجویان، بلکه دامن استادان را هم گرفته است. اینکه دانشجویان از نظر یادگیری با چالش روبهرو هستند، سخن تازهای نیست؛ اما اینکه استادان هم درگیر بحران شدهاند، روایت تازهای است. هر چقدر از گذشته و نسلهای قدیمیتر به سمت امروز و نسلهای جوانتر میآییم جنبههای اخلاقی و منش استادان از جهات گوناگون روزبهروز ضعیفتر و بدتر میشود؛ اگرچه نسل استادان جوانتر از لحاظ شناختی و وضعشان بهتر است، این استادان زبان انگلیسی را بهتر میشناسند، به قواعد و فوت و فن استاد شدن آشنا هستند، رزومههای پر و پیمان دارند و هنوز میانسال نشده به مرتبه استاد تمامی میرسند.
دکتر فاطمه جواهری، استاد دانشگاه خوارزمی نیز به تازگی پژوهشی را در زمینه سیاستگذاری فرهنگی در دانشگاه انجام داده؛ در این پژوهش مدیران آموزش عالی که تاکنون در پستهای فرهنگی وزارت علوم بودهاند اذعان میدارند که سیاستهای فرهنگی آموزش عالی در رسیدن به هدفهای خود کاملا شکست خوردهاند.
سطح سواد آکادمیک در دانشگاهها چگونه است؟
تحقیقی را در زمینه وضعیت سواد آکادمیک انجام دادهام. اگر از منظر شاخصهای سواد آکادمیک به دانشجویان و دانشآموختههای کشور نگاه کنیم میبینیم که بیش از نیمی از آنها با چالشهای جدی روبهرو هستند. نتایج آزمون پرلز که در سال2016 در ایران انجام شد، نشان میدهد که ما در میان 50 کشور بررسی شده در رتبه45 قرار داریم. میزان توانایی دانشآموزان ما از حیث درک مطلب و خواندن بسیار ضعیف است و پایینتر از میانگین جهانی قرار داریم. متأسفانه ما نتوانستهایم مسئله سواد را حل کنیم و همین دانشآموزانی که توانایی درک مطلب ندارند، بعد دکتری میگیرند و استاد دانشگاه میشوند. ما اکنون در موقعیتی قرار گرفتهایم که بسیاری از استادان ما (حتی آنها که کتاب و مقاله منتشر کردهاند) توانایی نگارش یک صفحه متن خلاقه را ندارند. متأسفم که ما استادان نتوانستیم دانشجویانی را درست تربیت کنیم. امروز بسیاری از استادان ما در خواندن، نوشتن و درک مطلب مشکل دارند. بسیاری از استادان مؤلف توان نوشتن خلاقانه و حتی توان، ظرفیت و آمادگی خواندن یک رمان را با دقت و حوصله ندارند. همین استادان آمادگی دقت کردن در مسائل آکادمیک و بحث کردن در اینباره را هم ندارند.
این کمتوانی و ضعف درنسل استادان جوان که به آن اشاره میکنید، ناشی از چیست؟
کم توانی و ضعف نسل استادان جوان ناشی از ضعف عملکرد نظام اداری و آموزشی دانشگاهها و همچنین عملکرد استادان قدیمی است. متأسفانه استادان قدیمی عملکرد ضعیفی در پرورش و رشد دانشآموختگان مسئولیتپذیر، خلاق، کوشا، شجاع، دارای منش آکادمیک و تفکر مستقل و انتقادی داشتهاند. من استادان دانشگاه را به مطالعه کتاب به سوی دانشگاه با فضیلت نوشته جان نیکسون و سایر کتابهایی که در زمینه آموزش عالی نوشته شده دعوت میکنم. مطالعات ما نشان میدهند که موقعیت دانشگاههای ما خوب نیست چراکه رسالت واقعی دانشگاه توجه جدی به امر یادگیری و رشد و ارتقای منش دانشگاهی است. متأسفم که این جمله را میگویم که دادن لقب استاد به این افراد ظلم و بیاحترامی به ناموس علم و اخلاق و بشریت است. آن سیستمی که کرور کرور استاد و فارغالتحصیل دکتری تربیت میکند باید پاسخگوی این مسئله باشد که چرا آدمهای نیمه باسواد و کمسواد را بهعنوان دکتر و استاد تحویل جامعه میدهد.
ناهنجاری موجود در دانشگاه به چه علت اتفاق افتاده؟
بخشی از موقعیت آنومیک و بیهنجاری حاکم بر دانشگاه ناشی از مقررات رسمی موجود است. داستان آموزش عالی ما این است که دزدی کردن بهصورت هنجار در دانشگاهها درآمده، استثمار دانشجو توسط استاد، هنجار و قانون است و استادی که سهمی در نوشتن مقاله ندارد در نهایت بیشرمی نام و عنوان خود را در مقاله میآورد. ما دانشگاه را صرفا در تولید متن خلاصه کردهایم و نوشتن مقاله را بالاترین کارکرد آموزش عالی پنداشتهایم. دانشگاه فقط متن نیست، منش هم هست. متأسفانه ایدئولوژی کمیتگرایی یکی از موانع ساختاری در دانشگاههای ماست. نکته تأسفبار این است که اصالت، حلقه گمشده نظام آموزش عالی ماست، ما هر کاری را برای تحقیر اخلاق و منش در دانشگاه انجام دادهایم، کیفیت انسانی، اخلاق و منش را که اساس و آرمان دانشگاهها در تمام جهان بوده فراموش کردهایم. درحالیکه منش دانشگاهی، اصالت، بزرگ منشی، بزرگواری، تفکر مستقل، گشودگی برای گفتوگو و نقد، ارزش ذاتی برای دانایی قائل بودن، دگرخواهی، پذیرش مسئولیت، بالندگی اخلاقی و خویشتنداری، فرهیختگی و داشتن روحیه کنجکاوی، پرسشگری، عشق به دانستن، روحیه یادگیری، شوق نوشتن و عطش خواندن از ویژگیهای دانشگاه و انسان اصیل دانشگاهی است. اما متأسفانه افراد چشمشان را به روی مسائل دانشگاه و جامعه بستهاند، متأسفم برای استاد دانشگاهی که ظلم و نابرابری و فساد را در سیستم آموزش عالی میبیند، ولی دلش به این خوش است که توانسته ارتقایش را به موقع بگیرد و در 40 سالگی عنوان استاد تمامی داشته باشد.
سیستم آموزش عالی کشور را چطور باید اصلاح کنیم؟
برای اینکه بتوانیم سیستم آموزش عالی را در کشور اصلاح کنیم نیاز به این داریم که با لحن منطقیتر و زبان آکادمیک در اینباره صحبت کنیم. من و بسیاری از استادان دیگر در چارچوب بحثهای منطقی و آرام بسیار سخن گفته و شنیدهایم و این گفتوگوها باز هم ادامه خواهد داشت، اما معتقدم که گفتمان نقد آموزش عالی باید به گفتوگوهای عمومی و حوزه عمومی راه پیدا کند و صرفا در چارچوب بحثهای علمی باقی نماند، چرا که تاکنون نتوانستهایم از گفتمان انتقادی به روش متداول نتیجهای بهدست بیاوریم. گفتمان عمومی باید بهگونهای باشد که توجه افکار عمومی را به موقعیت و وضعیت علم و دانشگاه حساس سازد و افکار عمومی نسبت به موقعیت دانشگاه، چالشها و بحرانها و مسائلی که آموزش عالی با آن درگیر است، بیشتر جلب کنیم. الان تلخیهایی در آموزش عالی کشورمان وجود دارد که باعث رنج افرادی میشود که از این وضعیت آزرده هستند و استادان و دلسوزان نظام آموزش عالی باید با لحنی صحبت کنند که دانشگاهها را در معرض افکار عمومی قرار دهند. دانشجویان و استادان در موقعیت کنونی دانشگاهها روابط و پیوندهای مناسبی ندارند و به شکلهای مختلف این احساس وجود دارد که استادان، کلاسهای درس و محیطهای آموزشی دانشگاه مهمترین وظیفهشان را که ایجاد فضای یادگیری است، خوب انجام نمیدهند. این در حالی است که مهمترین کارکرد نظام آموزش عالی در کشورمان باید ایجاد فضای یادگیری باشد؛ فضایی که در آن استادان و دانشجویان و اعضای دانشگاه بتوانند در این فضا تأمل انتقادی، اندیشهورزی و خوداندیشی اخلاقی و فکری کنند. متأسفانه در دههای اخیر مسئله یادگیری در آموزش عالی کاملا به حاشیه رانده شده است.
با این صحبتها میتوانیم اینطور نتیجه بگیریم که نظام آموزشی ما فاقد توانایی پرورش انسانهای کارآمد است؟
درست است، اکنون جامعه ما با بحرانهای زیادی روبهرو است؛ بحرانهای محیطزیستی، نابرابریهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و بحرانهای دیگر که بخش زیادی از این بحرانها ریشه در موقعیت انسانی و کیفیت نیروی انسانی و عملکرد انسان در جامعه دارد. ما در دهههای گذشته میلیونها نیروی انسانی دانشگاه رفته تربیت کردهایم، اما این نیروها، تبدیل به سرمایه انسانی مؤثر و شهروندان دانشگاهی و افراد کارآمد اجتماعی نشدهاند. بنابراین، نظام آموزش عالی و آموزش و پرورش ما فاقد توانایی پرورش انسانهایی کارآمد و خلاق است. بیشترین دغدغه نظام آموزش عالی در دهههای گذشته روی تربیت سوژه سیاسی مطیع بوده است. ما کمتر از منظر فرهنگی و اجتماعی به آموزش عالی توجه عمیق و عملی کردهایم. نظام آموزش عالی ما باید به جای اینکه صرفا به کارکردهای سیاسی آموزش عالی بیندیشد به کارکردهای انسانی، اجتماعی و فرهنگی آن هم توجه کند. نادیده گرفتن ابعاد فرهنگی و اجتماعی دانشگاه، عوامل مختلفی دارد. اما نظام بوروکراسی دانشگاهها یکی از عوامل اصلی ناکارآمدی دانشگاههاست. در سالهای اخیر بهجای اینکه دانشگاه انسانی، اجتماعی و فرهنگی تاسیس کنیم و آن را توسعه دهیم، دانشگاه تکنوکراتیک و دانشگاه بوروکراتیک ساختهایم. دانشگاه بروکراتیک، هدف غایی و اصلی اش این است که مثل سازمان خوب، فقط اموراتش را اداره کند. گویی دانشگاه باید دانشجو جذب کند تا بتواند نظام اداری خود را توسعه دهد. در این سیستم، مقررات اداری و صورتگرایی حاکم بر دانشگاه در زمینه کنترل کیفیت دانشگاه بهصورتگرایی تبدیل شده که اگرچه میتواند فرم دانشگاه را حفظ کند، اما فاقد محتواست. دانشگاه بوروکراتیک، نه جامعه، نه انسان و نه دانش را، هیچکدام را هدف غایی خود نمیداند؛ بلکه در این دانشگاه تنها چیزی که اصالت دارد، صرفا حفظ و توسعه سازمان دانشگاه است. در دانشگاه بوروکراتیک، به جای اینکه سازمان دانشگاه در خدمت دانش، انسان و جامعه قرار گیرد، انسان، جامعه و دانش بازیچه دست سازمان دانشگاه است. دانشگاه بوروکراتیک ما در سالهای اخیر با بحران جدی روبهرو شده است. از اینرو این دانشگاه ناکارآمد برای سرپوش گذاشتن به ناکارآمدیاش شعارهای تازهای مطرح میکند. چند سالی است دانشگاه بوروکراتیک شعار اقتصادی و کارآفرینی میدهد. شعار اقتصادی بهدلیل ارزش عامه پسندی آن به سرعت پذیرفته شده و همه جا به گوش میرسد. من مخالف کارکرد اقتصادی دانشگاه نیستم. اما مهم این است که ارزیابی انتقادی از شیوه رسیدن به این کارکرد اقتصادی داشته باشیم. شعار دانشگاه کارآفرین نمیتواند کمکی به بهبود کارکرد اقتصادی دانشگاه کند. دانشگاه بوروکراتیک در جامعه امروز ما به این دلیل که نتوانسته انسان را خلاق و مسئول و پرسشگر بار بیاورد تلاش میکند تا با عناوین و شعارهای دهان پرکن این شکست خود را جبران کند؛ شعارهایی مثل اینکه دانشگاه باید کارآفرین باشد و شغل ایجاد کند. با این شعارها به کارکرد اقتصادی دانشگاه بیش از حد تاکید میشود. دانشگاهها به 2 روش میتوانند به اقتصاد هر کشور کمک کنند. یکی روش مستقیم، یعنی تربیت نیروی انسانی فنی و دانش فنی برای بخش اقتصادی و دیگری پرورش افراد اجتماعی کارآمد یا شهروند دانشگاهی. سهم اصلی دانشگاهها در اقتصاد هر جامعهای عمدتا از طریق دوم است؛ یعنی از طریق پرورش شهروند آکادمیک.
ویژگی استاد دانشگاه چگونه باید باشد؟
در دانشگاهها بخش مهمی از استادان ما منش آکادمیک مناسب یادگیری ندارند، استاد دانشگاه بهعنوان فردی که معرف، تجسم و تبلور انسان آکادمیک، انسان متعالی و انسان برگزیده دانشگاهی است، در دانشگاه باید دیده شود. اکنون در دانشگاهها اشکال گوناگون بحرانها در فضای فرهنگ استادان کشور از نظر مشی و منش استادی، اقتدار علمی و زیرپا گذاشتن هنجارهای آکادمیک در محیط دانشگاهها مشاهده میشود. این وضعیت نشاندهنده ویژگی فرهنگ استادی در دانشگاههای ما و چالشهای امروزی آن است. این وضعیت را نمیتوان به جنبههای فردی و روانشناختی فروکاست. این سخنان، قطعا و طبیعتا به این معنا نیست که همه استادان دچار بحران هستند. در فضای دانشگاه استادان دلسوز و دانشمندی هستند که میتوانیم به آنها افتخار کنیم. اما نمیتوان با تکیه بر معدود استادان بزرگ و بزرگمنش، نقد فرهنگ استادی در دانشگاه را ناموجه دانست. سخن من در اینجا اساسا فرهنگ استادی و وضعیت آن است، نه ارزیابی شخصیت فردی مدرسان دانشگاه. نتایج برخی تحقیقاتی که در سالهای اخیر انجام شده نشان داده که فضای دانشگاههای ما از نظر استادان سرمشق با چالش روبهرواست. کاملا روشن است که در اینجا ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور بهعنوان عوامل بنیادی در شکلگیری این وضعیت سهم و نقش اساسی و تعیین کننده دارند. از این رو، نقد موقعیت فرهنگ استادی در کشور بهمعنای این نیست که ساختارها و سیستم را نادیده بگیریم و به شیوهای روانشناسانه بخواهیم این پدیده اجتماعی را تحلیل روانشناختی کنیم. طبیعی است که استاد و دانشگاه نمیتوانند بیرون از جامعه باشند و این مشکلات به سیستم جامعه، فرهنگ و موقعیت جامعه مربوط است. بحران امروز دانشگاهای ما بحران اصلی امروز جامعه است. اما در عین حال نمیتوان و نباید سهم استادان دانشگاه را در شکلگیری و تداوم این موقعیت پرچالش نادیده گرفت. استادان دانشگاه، بهدلیل برخورداری از آگاهی و جایگاه اجتماعی و دسترسی به منابع قدرت، وظیفه دارند تا در برابر موقعیت پرچالش کنونی دانشگاهها با تکیه برقدرت عاملیت، خلاقیت، و پذیرش مسئولیتهای اجتماعیشان، فعالانه و اصلاح گرایانه با این موقعیت برخورد کنند. اینکه ساختارها و سیستم را علل شکلگیری این وضعیت بدانیم، باعث کنار گذاشتن مسئولیت ما استادان در مواجهه و اصلاح این وضعیت نمیشود. قرار نیست میوه فروشها، تعمیرکاران اتومبیل یا بازاریها برای اصلاح آموزش عالی، قبول مسئولیت کنند. اقشار گوناگون مردم بار سنگین تأمین مخارج دانشگاهها را به دوش میکشند و فرزندانشان را هم به دانشگاهها میفرستند و در اختیار استادان قرار میدهند. اکنون این ما استادان هستیم که وظیفه داریم این سرمایهگذاری و بار امانتی که جامعه بهدست ما میسپارد، به بهترین نحو ممکن تربیت کنیم. ما استادان در زمینه آموزش عالی کشور مسئولیت داریم و باید این نظام آموزشی را اصلاح کنیم.دانشگاه، خانه معنوی جامعه است؛ اگر این خانه معنوی را با توجه به فضای فرهنگی و فکری جامعه خوب و کارآمد شکل ندهیم، باعث میشود تا دانشجویان ما بهعنوان شهروند دانشگاهی و افراد کارآمد اجتماعی، پرورش پیدا نکنند. نتیجه این وضعیت، افزایش تصاعد هندسی هزینههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه است.