مشقتهای یک شغل پرمصائب!
گفتوگو با پرستاری که سالهاست در بخشهای مربوط به بیماران مبتلا به سرطان مشغول به کار است
مستوره برادراننصیری:
قانون، عرف، تجربه، عقل و احساس؛ شاخص، هر کدام از اینها که باشد، پرستاری شغل سختیاست اما حتی در همین شغل سخت هم، سختتر و سختترین وجود دارد؛ از جغرافیا و شرایط فیزیکی کار بگیرید تا پرستاری از بیمارانی که با بیماریهای سختی دستوپنجه نرم میکنند. بخشهای مربوط به انواع سرطانها از همین جنس است؛ شرایط پیچیده درمان، رنجهای بیمار طی درمان و از همه بدتر، اینکه ممکن است بیمار و تیم درمان به نتیجه دلخواه نرسند. مهوش آگاهی، از پرستارانی است که 18سال سابقه کار دارد اما تجربه چندینساله کار در بخشهای مربوط به سرطان خون، کارش را متمایز میکند. او اکنون در بخش خون و آنکولوژی بهعنوان سرپرستار مشغول است اما پیش از این در بخشهای مرتبط مانند هماتولوژی، شیمیدرمانی، مراقبتهای پس از پیوند مغز استخوان و... نیز کار کرده است. البته انگیزه ما برای اینکه به مناسبت روز پرستار (3بهمن) با او گفتوگو کنیم، فقط سختی کار در بخش آنکولوژی نبود بلکه ارتباط این پرستار با بیماران ـ خصوصا بعد از ترخیص ـ نکته قابلتوجه کار او بود.
شاید برای شما هم سؤال باشد که چه کسانی در بخش خون و آنکولوژی بستری میشوند.
آگاهی، به این سؤال، اینطور جواب میدهد: «فرض کنید که فردی دچار سرماخوردگی بوده اما بیماریاش طول کشیده و درمان نشده؛ علاوه بر این، دچار علائمی مانند ظاهرشدن دانههایی روی پوست، خونریزی از بینی یا حتی تشنج هم شده است. احتمالا این بیمار به شکل اورژانسی به بیمارستان مراجعه میکند و نخستین آزمایشی که برای او انجام میشود، کاهش گلبولهای سفید، هموگلوبین و پلاکت را نشان میدهد. آزمایش بعدیای که برای تشخیص قطعی سرطان خون انجام میشود، بیوبسی مغز استخوان است. در صورت مثبتبودن نتیجه این آزمایش، بیمار مورد نظر در بخش خون و آنکولوژی بستری میشود؛ بخشی که حد واسط اورژانس و شیمیدرمانی محسوب میشود».
اینجاست که مهوش آگاهی و همکارانش باید همه تلاششان را به خرج دهند تا بیمار برای پروسه درمان آماده شود؛ چه از لحاظ جسمی و چه از لحاظ روحی؛ هرچند بخش دوم ماجرا ربط مستقیمی به وظایف پرستاری ندارد؛ همان مسئلهای که اتفاقا دغدغه آگاهیاست؛ «درمان سرطان نیازمند کار تیمیاست. در این کار تیمی، حضور روانشناس نیز الزامیاست اما متأسفانه در ایران کادر درمان این بیماری هنوز روانشناس ندارد؛ از این رو باید بقیه اعضای این تیم ازجمله پرستاران، این کار را بر عهده بگیرند؛ حتی اگر جزو وظایفشان نباشد.»
همین نگاه باعث شده که این پرستار در کارش متفاوت از خیلی از همکارانش رفتار کند و وظایفش نسبت به بیماران را در حد چهارچوب قوانین خشک و اداری نبیند تا آنجا که بعد از ترخیص نیز مراقب حال و احوال بیماران است؛ «قدیمترها وقتی بیماران ترخیص میشدند، شماره بخش را به آنها میدادیم تا اگر سؤالی داشتند یا مشورتی خواستند، حتما پیگیر شوند. بیماران مبتلا به سرطان به هرحال شرایط خاص خودشان را دارند. گاهی استرس بیمار یا دردهای ناشی از بیماری سبب میشد که بیمار قبل از نوبت مراجعه، به خاطر همین نگرانیها یا سؤالاتی که درباره بیماریاش داشت، مراجعه غیرضروری به بیمارستان داشته باشد؛ بر همین اساس بیمار تماس میگرفت و ما میتوانستیم راهنماییاش کنیم. از وقتی که گوشیهای هوشمند و استفاده از پیامرسانها همهگیر شد، به فکرم رسید که یک گروه مجازی ایجاد کنم تا بیماران در آن عضو شوند و اگر سؤالی داشتند یا در سطح پرستاری راهنمایی خواستند، بتوانم به آنها کمک کنم.»
این ابتکار عمل از همان نبود گروه روانشناسی در تیم درمان نشأت میگرفت و در واقع قرار بود اعضای گروه، بیماران یا همراهان بیماران مبتلا به سرطان خون باشند که با دراختیارقراردادن تجربههایشان، یک گروه حامی تشکیل دهند تا کسی در روند درمان، احساس تنهایی نکند. البته تاکنون بارها گروههایی که خانم آگاهی تشکیل داده، حذف و منحل شده اما دوباره شکل گرفته شده است؛ «گاهی به خاطر فوت برخی از اعضای گروه، برای اینکه بقیه بیماران از لحاظ روحی آسیب نبینند و ناامید نشوند، مجبور بودم که گروه جدید تاسیس کنم.»
جالب است بدانید که اسم این گروه «آموزش پس از ترخیص بیماران» است که شاید اسم ساده و معمولیای به نظر برسد اما این کار، بیدلیل نبوده است؛ «ابتدا اعضای گروه از بیماران بستری در بخش هم تشکیل میشد اما از آنجا که بیشتر بیماران بعد از ترخیص نیاز به مشاوره و کمک داشتند، تصمیم گرفتم که اعضای گروه حتما از بیماران ترخیصشده باشند؛ به همین دلیل چنین اسمی انتخاب شد تا تأکید بر بیماران ترخیصشده، در آن دیده شود.»
در همین گروه برخی از بیماران گلایههایشان از کادر درمان را هم بیان میکنند؛ مثلا یک بار خانمی که مادرش فوت شده بوده، بعد از اعلام فوت او در گروه، گله میکند که مادرش در زمان بستریبودن در بخش، از سروصدای پرسنل و پرستاران ـ خصوصا در ابتدای شیفت کاری ـ گله داشته و همین موضوع باعث میشود که آگاهی و همکارانش درباره این مسئله صحبت کنند و سعی کنند آرامش بیماران بستری را بیشتر مدنظر بگیرند.
اعتماد؛ گام اول در درمان
کافیاست یک نفر از کادر درمان در بیمارستان کوچکی در هر جای ایران، با بیماری بداخلاقی کند؛ هر کسی که آن اطراف باشد، میتواند با گوشیاش فیلم یا تصویری از این لحظات ثبت کند و خبرش را به گوش همه برساند. در این سالها انتشار اخبار و تصاویری از خطاهای پزشکی، بداخلاقی با بیماران یا نبود امکانات، سبب شده که حساسیتها در این حوزه بالا برود و از طرفی در برخی موارد هم اعتماد به کادر درمانی متزلزل شود. خانم آگاهی منکر برخی بداخلاقیها از سوی همکارانش نیست اما دلیل بخش زیادی از این مسائل را حجم زیاد کار پرستاران ـ خصوصا در بخشهای دولتی ـ میداند؛ ضمن اینکه معتقد است مشکل اساسی، فراگیرشدن بداخلاقی در همه سطوح جامعه است. با این حال یادآوری میکند که خودش یا همکارانش خیلی اوقات مجبور هستند که با بیمار با جدیت برخورد کنند اما این جدیت نباید به بداخلاقی یا رنجاندن بیمار یا همراهانش منجر شود. مهوش آگاهی معتقد است که کادر درمان ـ خصوصا پرستاران ـ هم باید مراقب رفتارشان باشند، هم مراقب نگاهشان؛ چرا که همه نگاههای بیمار و همراهانش به کادر درمان است و اگر نگاه پرستار به بیمار، نگاهی از جنس زندگی و امید باشد، حتما روند درمان بیمار رو به پیشرفت خواهد بود.
وقتی از او میپرسم که «شما چطور این نگاه را به بیمار منتقل میکنید؟» میگوید: «با آنها صحبت میکنم، بیمار را در جریان امور قرار میدهم، مطمئنش میکنم که واقعا پیگیر امور درمانش هستیم و در عمل هم وقتی بیمار جدیت ما را در کار میبیند، قطعا اعتماد و اطمینان لازم در او شکل میگیرد و همین کمک میکند که بیمار حس بهتری داشته باشد».
من آدم قانعی هستم
مهوش آگاهی با علاقه عجیبی از شغلش حرف میزند؛ طوری که احساس میکنم پشتکار و وظیفهشناسیاش حتی بیشتر از آنچیزیاست که درباره او شنیدهام. معتقد است که پرستاری هم علم و تخصص است و هم هنر و تجربه اما قرار نیست همه اینها حتما نیازهای مالی صاحب این حرفه را رفع کند. مثل همه کسانی که علاقهمند به کارشان هستند و اهمیتی به شرایط مالیاش نمیدهند او هم با اینکه میداند دریافتیهای پرستاران در کشور منصفانه نیست چیزی از کارش کم نمیگذارد؛ چون این حرفه را به خاطر درآمد انتخاب نکرده است. و همینها باعث شده که حتی بعد از ترخیص هم حواسش به بیماران باشد یا جمعهها که معمولا تعطیل است باز آرام و قرار نداشته باشد و حتما سری به بیمارستان بزند؛ حتی وقتی که از همسر یا پسرش غر بشنود که چقدر به فکر کارش است!
البته هیچکدام از اینها باعث نشده که او برای خانوادهاش کم بگذارد و حتی بعد از بهدنیاآمدن پسرش، 2سال از پرستاری دست کشیده تا پسرش از آب و گل دربیاید.
مهرداد، آسمانی شد!
در بخش خون و آنکولوژی هرچند خبرهای خوب هم میرسد و درمان بیماران خستگی را از تن مهوش آگاهی و همکارانش خارج میکند اما خاطرات بد هم کم نیست؛ خصوصا که برخی از بیمارانی که روزهای پایانی زندگیشان را میگذرانند نیز در بخش بستری میشوند؛ همانهایی که بهرغم تلاشها نتوانستهاند سرطان را شکست دهند.
برعکس تصور خیلیها که فکر میکنند از آنجا که کادر درمان مدام با بیماری و مرگ سروکار دارند پس عادت میکنند، آگاهی معتقد است که هیچوقت هیچ مرگی عادی نمیشود و این وسط خصوصا فوت 2دسته از بیماران، تلختر است؛ بچهها و کسانی که فرزندان کوچک دارند. بارها حین گفتوگو خاطراتی از بیماران زنده میشود؛ مادری که تولد فرزندش را با کمک پرسنل در بخش میگیرد؛ زنی که همین 2هفته پیش فوت شده و مادر 2کودک بوده یا حتی خانم مسنی که روز گفتوگو از دست خانم آگاهی یک لیوان آب گرفته و از تنهاییاش گفته و حواس او را آنقدر پرت کرده که میخواهد بعد از گفتوگو حتما با همکارانش تماس بگیرد و حال او را جویا شود. مهوش آگاهی پرستار مصمم و جدیای به نظر میرسد اما چندین بار با یادآوری بیمارانی که بهرغم تلاشها فوت شدهاند، بغض میکند. از پسر جوانی حرف میزند که نخبه بوده و خیلی به درمان او دل بسته بودهاند تا آن روز که خواهرش در گروه پیام میفرستد: مهرداد آسمانی شد!
باز هم پرستار میشوم
درباره کارش طوری حرف میزند که لذت را در بیان، لحن و حتی چشمهایش میبینی و همین باعث میشود که به او بگویم: «به نظر من شما اگر معلم، خبرنگار یا کارمند بانک بودید هم شغلتان را دوست داشتید و میشد به مناسبت روز معلم، خبرنگار یا کارمند با شما گفتوگو کرد». میخندد اما موافق نیست؛ میگوید: «پرستاری یک چیزی دارد که من نمیتوانم دقیق بگویم چیست اما باور کنید کارکردن برای بیماران، خیلی شیرین است. بارها شده که خودم بیمار بودهام اما همین که وارد بخش شدهام، حالم خوب شده است؛ انگار اصلا یادم میرود که مریض بودهام. اگر باز هم برگردم به عقب و بخواهم شغلی انتخاب کنم، حتما باز هم پرستار میشوم».