• یکشنبه 11 شهریور 1403
  • الأحَد 26 صفر 1446
  • 2024 Sep 01
شنبه 11 اسفند 1397
کد مطلب : 49470
+
-

رفتن یا خفتن

قصه‌های کهن
رفتن یا خفتن

شبی در بیابان مکه از بی‌خوابی پای رفتنم نماند؛ سر بنهادم و شتربان را گفتم: دست از من بدار.
پای مسکین پیاده چند رود؟
کز تحمل ستوه شد بختی
تا شود جسم فربهی لاغر
لاغری مرده باشد از سختی
گفت: ای برادر! حرم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی، بردی و گر خفتی، مردی.
خوشست زیر مغیلان به‌راه بادیه خفت
شب رحیل ولی ترک جان بباید گفت

گلستان سعدی

 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :