چطور میتوان عاشق یک شغل خطرناک بود؟
کابوس زنگ ایستگاه
منصوره جوانمرد، بانوی آتشنشان از سختیها و استرسهای این شغل و خاطراتش میگوید
شبنم سیدمجیدی
2ماه است که به مشاغل سخت و زیانآور اضافه شدهاند. باورش سخت است اما خیلی از آتشنشانها تا همین چند وقت پیش از مزیت بیمه مشاغل سخت برخوردار نبودند. منصوره جوانمرد یکی از نخستین آتشنشانان زن در ایران و البته خاورمیانه است. از 16سال پیش کار خود را شروع کرده و میگوید: « با هر مصیبتی بود بالاخره توانستیم جزو مشاغل سخت شویم. برای رسیدن به این حقمان خیلی پیگیری کردیم. با این اوصاف 4سال دیگر میتوانم بازنشسته شوم».
جوانمرد مکثی میکند و ادامه میدهد: «البته نمیدانم بعد از بازنشستگی میخواهم چه کنم. از این فکر دلم میگیرد. هرگز از انتخاب این شغل سخت پشیمان نشدم و مثل روز اول برای آن شوق و ذوق دارم. دلم میخواهد تا همیشه به مردم کمک کنم. با آنکه حقوق کارمندی میگیریم و اصلا این درآمد با سطح فعالیت و حساسیت کارمان برابری نمیکند، اما نمیتوانم خودم را در هیچ شغل دیگری تصور کنم».
او درباره استرسهای کاری خود بیان میکند: «ما 24ساعت سر کار هستیم و شبکاری واقعاً سخت است. هر لحظه منتظریم زنگ ایستگاه به صدا درآید. انتظار صدای آژیر را میکشیم و این خودش استرس بیشتری وارد میکند. من حتی وقتهایی که در خانه هستم با صدای هر زنگی از جا میپرم. بارها شده با شنیدن صدای زنگ تلفن به سرعت و ناخودآگاه به سمت در خانه یورش بردهام. در خیابان هر حادثهای اتفاق میافتد، ناخودآگاه به سمت آن میروم. البته به مرور زمان این استرس را بهتر میتوان کنترل کرد».
منصوره جوانمرد با بیان اینکه عملیاتهای ما با عملیات مردان تفاوتی ندارد و به عملیاتهای مختلف اعزام میشویم، میگوید: «علاوه بر عملیاتهای عمومی مثل ریزش چاه، حریق ساختمانهای مسکونی، تصادفات جادهای، گیر کردن گربه در کانال کولر و... تعدادی عملیات داریم که فقط مختص ماست. اگر خانمی دچار حادثه شده یا در آسانسور و سرویس بهداشتی حبس شده باشد، مسئولیت نجات او با ماست».
وقتی درباره اتفاقاتی که در طول فعالیت در این حرفه در ذهنش حک شده میپرسم، برای لحظات طولانی به فکر فرو میرود. انگار 16سال را مرور میکند. میگوید لحظه لحظه این کار قصه دارد. اصلاً نمیتوانم انتخاب کنم.
ناگهان زلزله بم را به یاد میآورد؛«خیلی بد بود و هنوز هم از ذهنم نرفته است؛ از لحظه ورودم به شهر، دیدن جنازهها و آشفتگی و سرگردانی مردم، همهاش در ذهنم حک شده است. تا جایی که میتوانستم تلاش کردم تا کمک کنم. یکی از بدترین لحظاتش آن وقتی بود که جسد مادر و فرزندی را از آغوش هم بیرون کشیدیم. در حالت شیر دادن به فرزندش زیر آوار مانده بود. اما از آن طرف یکی از بهترین لحظهها وقتی بود که یک خانم 80-70 ساله را سالم از داخل یک کمد زیر آوار بیرون آوردیم.» جوانمرد ادامه میدهد: «نخستین ماموریتم هم جزو بهترین خاطراتم است. یک ساختمان فروریخته بود روی یک نانوایی. یک دختر را از زیر آوار ساختمان سالم بیرون کشیدیم و پسر نانوا را هم از نانوایی صحیح و سالم درآوردیم. شوق و قدردانیای که در نگاه پدر و مادر آن دختر بود، لذتبخشترین حس دنیا را داشت».
او دوباره با یادآوری خاطرات دیگری میگوید: «حوادث شب عید و نوروز هم از نوع بدترین حادثهها هستند. چندین بار برای حوادث حریق به خانهها رفتیم. صاحبخانه غذا را روی گاز گذاشته و رفته و خانه آتش گرفته بود. یا آنکه شمع روی سفره هفتسین باعث حریق در کل خانه شده بود که برای خاموش کردن آن رفتیم».
خانم جوانمرد در آخر میگوید: «صحنههای خودکشی واقعاً ناراحتکننده است. اما زمانی که برای کمک میرویم، به تنها چیزی که فکر میکنیم هدفمان است. تمرکزمان فقط بر این است که کارمان را درست انجام دهیم و در آن لحظات به احساس و فکر خودمان توجه نداریم. ناراحتی و ابراز رنج را میگذاریم برای بعد. این شغل یک عشق است و همه آنها که در این کار هستند، عاشقانه دوستش دارند».